پس از آنکه منصور ارضی در مراسم دعای عرفه اظهارات رکیکی به زبان آورد، ظاهراً یکی دیگر از مداحان حامی دولت پیشین، این بار به دولت فعلی حمله کرده است.
سعید حدادیان در میانه ی دعای عرفه و راز و نیاز با پروردگار، مواضع سیاسی اتخاذ کرد و با اشاره به امکان معرفی دکتر توفیقی به مجلس به عنوان وزیر علوم گفت : به آقای روحانی تذکر می دهم که اگر افراد فتنه گر را معرفی نمایید دودش به چشم خودتان می رود.
وی همچنین مجلس را تهدید کرده و گفته نمایندگان اگر این فرد را تایید کنند نان در شراب زده اند و خورده اند.
حدادیان که تا پیش از دولت احمدی نژاد، تنها به عنوان یک مداح معمولی شناخته می شد، پس از آغاز به کار دولت نهم با اتخاذ موضع گیری های سیاسی، سعی کرد به یمن حمایت های احمدی نژاد، چهره ای سیاسی از خود به نمایش بگذارد، جالب تر اینکه او بعدا منتقد احمدینژاد شد و در یکی از مراسم مداحی خود در باره مشایی و احمدینژاد، الفاظ و عبارات رکیک و سخیفی بکار برد که به همان خاطر دادگاهی و به جزای نقدی محکوم گردید...
#رشتيها جزء اولين ايرانيها بودن كه به دختراشون اجازه رفتن به مدرسه و تحصيل دادن.
اولین داروخانه شبانه روزی ایران (داروخانه کارون) و اولین خانه سالمندان و معلولین ایران توسط دکتر آرسن در رشت احداث شد.
اولین بانک ایران (بانک سپه) در رشت تاسیس شد.
رشت اولین شهر برای صادرات و واردات با اروپا بود. اولین کتابخانه ی ملی ایران، کتابخانه ملی رشت بود.
...
معروفترین پروفسورها و مغزهای ایرانی در دنیا (پروفسور رضا, پروفسور سمیعی, مرحوم پروفسور اکبرزاده , مرحوم دکتر بهزاد پدر زیست شناسی ایران, دکتر محمدرضا عطرچیان عضو AFFILATE مهندسین سیویل آمریکا (ASCE) عضو سازمان بین المللی کارشناسان ORDINEX که مرکز آن در کشور سوئیس میباشد) و... رشتی هستند.
این ها لاف نیست! بلکه عظمت یک شهر با پیشینه ی تاریخی, علمی و فرهنگیِ غنیست..
یه روز یه رشتیه در مخالفت با نفوذ بیگانگان در کشورمون قیام مسلحانه می کنه ولی هرگز حاضرنمیشه با سرباز ایرانی بجنگه
اون رشتی وطن دوست و با غیرت رو با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسیم
یه روز یه رشتیه با گویش کاملا رشتی که زمانی رییس دانشگاه ملی ایران ( بهشتی ) بود ، پایه گذار دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف ) میشه ولی عشقی عجیب به تربیت فرزندان ایران دلیل همیشگی اون برای حضورش در دبیرستان البرز بود
اون رشتیه نخستین دکترای ریاضی ایران یعنی دکتر محمدعلی مجتهدی بوده.
من” دوشیزه مکرمه” هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و
1392/10/5 - 10:25همزمان قند توی دلم آب می شود.
============ ========= =====
من “مرحومه مغفوره” هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ
خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم.
============ ========= ========= =
من “والده مکرمه” هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای
خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه معتبر چاپ می کنند.
============ ========= ========= ===
من “همسری مهربان و مادری فداکار” هستم، وقتی شوهرم برای اثبات
وفاداری اش البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه
شهر به چاپ می رساند.
============ ========= ========= ===
من “زوجه” هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به
حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام
ماهیانه فقط بیست و پنج هزار تومان ، بدهد.
============ ========= ========= ===
من “سرپرست خانوار” هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون
قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
============ ========= ========= ===
من “خوشگله” هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق
وقت شان را بیهوده می گذرانند.
============ ========= ========= ===
من “مجید” هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد
و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
============ ========= ========= ===
من “ضعیفه” هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم
حق ارثم را بگیرند.
============ ========= ========= ===
من “بی بی” هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و
نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.
============ ========= ========= ===
من “مامی” هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی
می کند.
============ ========= ========= ===
من”مادر” هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به
یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
============ ========= ========= ===
من “زنیکه” هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن
ماشینش در پارکینگ می شنود.
============ ========= ========= ===
من”مامانی” هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به
پدرشان نگویم.
============ ========= ========= ===
من “ننه” هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم
محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش
هستم… به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.
============ ========= ========= ===
من “یک کدبانوی تمام عیار” هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و
کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند.
============ ========= ========= ===
من “بانو” هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش
نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند.
============ ========= ========= ===
من در ماه اول عروسی ام؛ “خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی،
عزیزم،عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و….” هستم.
============ ========= ========= ===
من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه
روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده می دهد، “سلیطه” هستم.
============ ========= ========= ===
من در محاوره ی دیرپای این کهن بوم ؛ “دلیله محتاله، نفس محیله مکاره،
مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و…..” هستم.
============ ========= ========= ===
دامادم به من “وروره جادو” می گوید.
============ ========= ========= ===
حاج آقا مرا “والده” آقا مصطفی صدا می زند.
============ ========= ========= ===
من” مادر فولادزره” هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
============ ========= ========= ===
مادرم مرا به خان روستا “کنیز” شما معرفی می کند.
#لااااااااااایک
1392/10/6 - 19:49