آن پیک نامور که رسید از دیار دوست/آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار/خوش میکند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم/زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز/بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار/در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند/ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح/زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز/تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک/منت خدای را که نیم شرمسار دوست
#حافظ
غزل شماره ۶۰
سلووووو خووووش اوووومدی دوستم
1392/10/23 - 17:39سلام ما خوبیم شما خوشید
1392/10/23 - 17:40مرسی عزیزم
1392/10/23 - 17:50خداروشکر نه خوش نیستم داداش وقت امتحاناست و حسابی درگیرم
گرهستی توزهستی من چه گویم؟
1392/10/23 - 17:54رهایی گرتوزرستی من چه گویم؟
ننوشم می که ازچشم تومستم
گرهست چشمانت ازمستی چه گویم
شعرازنیما
تقدیم به
هستی عزیز..
مرسی من خوبم
شماچطورید؟
مرسی چه شعر زیبایی.شما خوبید منم خوبم
1392/10/23 - 17:57