یافتن پست: #کدو

متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بچه ها
تیم محبوبتون تو جام جهانی کدوم تیمه ؟!
bamdad
bamdad
توی زندگیم هر وقت به دوراهی رسیدم

بدون استثنا میدونستم راه درست کدومه؛

ولی همیشه راه اشتباه رو انتخاب کردم

میدونی چرا؟؟؟!!؟

"چون راه درست لعنتی همیشه سخت تر بوده..."

[ آلپاچینو ]

{-60-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 15:22 ·
3
رضا
رضا
اگر آنتی ویروس سیستمتون آپدیت نباشه حتما الان یه ویروس کوچولو رو سیستم شما کپی شده . آنتی ویروسم هی پیغام داد متوجه شدم لینک عکسی که یکی از کاربرها گذاشته ویروسیه .

بارها گفتم عکس رو آپلود کنین یا اینکه لینک عکس رو پیوست کنین خود سایت عکس رو دانلود میکنه تا انتی ویروس سرور فایل آلوده رو پاک کنه .
... ادامه
رضا
رضا
جام جهانی نزدیکه کم کم باید مواضع خودمون رو مشخص کنیم که هر کسی طرفدار کدوم تیم هست کل کل کنیم :)
15 دیدگاه · 1393/03/8 - 15:13 در ورزش ·
8
کاپیتـان رستمی
images.jpeg کاپیتـان رستمی
کدومشو انتخاب می کنی؟؟
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلام ب هــــــــَمـــــــــِ{-179-}وای ک دلم برا تک تــَکـِتون تنگـــــــــــــ شــــــــُده
zahra
zahra
ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﮐﺪﻭﻡ ﮔﻨﺎﻫﻤﻮ ﭘﺲ ﻣﯿﺪﻡ ؟
ﺁﻫﺎﻥ ﺍﻭﻥ ﮔﻨﺎﻩ ؟
ﺣﻠﻪ ، ﺭﺩﯾﻔﻪ !!!
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺷﺪﻡ ، ﺍﻭﻧﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩ …
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/30 - 10:14 ·
3
رضا
رضا
واقعا خسته شدم یک موضوع رو بیش از ده بار توضیح دادم اینجا نوشتم که افراد ببینن اما انگار نه انگار .
رضا
رضا
تو چند ساعت گذشته فقط 5 تا پست جدید :(
Noosha
Noosha
واقعا به غیر یکی دوتاتون بقیه بی معرفتین....{-60-}
چند روزم نیام عین خیالتونم نیست....{-13-}
صوفياجون
1511189_615213368525911_762655864_n.jpg صوفياجون
؟؟؟
من 2 1 هم خوبه ولی 2 سنگین تر و خوشگلتره{-41-}
صوفياجون
1545957_612576142122967_345197730_n.jpg صوفياجون
؟
من آبی و سبز {-41-}{-41-}{-57-}
صوفياجون
1003600_715780261807067_8595715770958220234_n.jpg صوفياجون

تو رشت معروفه تو محله
تو زمستونا لبو و کدو میفروشه و تابستونا یخ دربهشت خیلی هم خوشمزه است بابام میگه قبلنا فقط یه گاری داشت باهاش یخ دربهشت {-57-}{-57-} میفروخت الان مغازه داره برو بچه های رشت میدونن {-41-}{-41-}{-41-}{-197-}{-197-}
رضا
رضا
بچه ها پست خصوصی خودتون رو بررسی نمی کنین ؟ 2 هفته هست برای یکی از بچه ها پست خصوصی فرستادم فکر کنم هنوز ندیده :)
sam
sam
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﺭﻩ
ﺳﻠﻒ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ. ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ . ﺟﻠﻮ
ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ
ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ
ﺩﯾﺪﯼ ﮔﺎﻭ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﯾﻪ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻥ. ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺑﺎ
ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﭘﺲ ﻣﻦ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ
ﮐﻨﻢ ﻣﯿﺮﻡ ﯼ ﺟﺎ ﺩﯾﮕﻪ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ
ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ
ﺩﻫﻨﺸﻮ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﮐﻨﻪ . ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺟﻠﺴﻪ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﺩ
ﮐﺮﺩﻧﺶ .ﻣﯿﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ ﺍﮔﻪ
ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﯼ ﺑﻬﺖ ﻧﻤﺮﻩ ﻣﯽ ﺩﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ
ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ. ﺑﻬﺶ ﻣﯽ ﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ
ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮑﯽ ﭘﺮ ﭘﻮﻟﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺷﻤﺎ
ﮐﺪﻭﻣﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﺮ
ﭘﻮﻝ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﻪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﮐﯿﺴﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ
ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ .ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺑﻠﻪ ﺩﻗﯿﻘﺄ ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ
ﭼﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ
ﺧﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺯﯾﺮ ﺑﺮﮔﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ
ﻧﻮﯾﺴﻪ ﮔﺎﻭ. ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ
ﺑﻌﺪ ﭼﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﻤﺘﻮ ﻧﻮﺷﺘﯽ ﻭﻟﯽ ﺍﻣﻀﺎ ﻧﮑﺮﺩﯼ
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/19 - 16:44 ·
4
bamdad
bamdad
به بعضیا باید گفت نمک خوردی؟


نوش جونت


نمکدون رو شکستی دمت گرم


دیگه بی وجدان بقیشو نپاش رو زخمم...

:(
دیدگاه · 1393/02/19 - 00:21 ·
5
zoolal
zoolal
زنه به شوهرش می گه : تو زن خوشگل دوست داری یا فهمیده؟؟!!
شوهرش میگه : هیچ کدوم عزیزم! من تو رو دوست دارم!! {-33-}{-33-}{-33-}
zahra
zahra
خیلی دوست دارم یکی بهم بگه “قدر این روزاتونو بدونید”

بعد بزنم پس گردنش و بگم دقیقا کدوم روزا؟

نشون بده با دست!

.
دیدگاه · 1393/02/15 - 08:56 ·
1
Majid
Majid
ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﮐﺪﻭﻡ ﮔﻨﺎﻫﻤﻮ ﭘﺲ ﻣﯿﺪﻡ ؟
دیدگاه · 1393/02/15 - 08:55 ·
Majid
Majid
عشق ، محبت ، بخشش
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم !

درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری.

آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم.

درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز.

و آن پسر تمام شاخه های درخت را قطع کرد. آنوقت درخت شاد و خوشحال بود. پسر بعد از چند سال، بدبخت تر از همیشه برگشت و گفت:

می دانی؟ من از همسر و خانه ام خسته شده ام و می خواهم از آنها دور شوم، اما وسیله ای برای مسافرت ندارم.

درخت گفت: مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روی آب بینداز و برو.

پسر آن درخت را از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت. اما درخت هنوز خوشحال بود.

شما چی دوستان؟آیا حاضرید دوستانتان را شاد کنید؟ آیا حاضرید برای شاد کردن دیگران بها بپردازید؟ آیا پرداخت این بها حد و مرزی دارد؟

مسیح فرمود: بهترین دوست کسی است که جان خود را فدا کند.

آیا شما حاضرید به خاطر خوشبختی و شادی کسی حتی جان خود را فدا کنید. منظورم این نیست که باید این کار رو بکنید. منظور از این پرسش فقط

یک چیز بود، آیا کسی را بی قید و شرط دوست دارید؟ چند نفر؟

عیب جامعه این است که همه می خواهند فرد مهمی باشد ولی هیچکس نمی خواهد انسان مفیدی باشد.

درختان میوه خود را نمی خورند،

ابرها باران را نمی بلعند،

رودها آب خود را نمی خورند،

چیزی که برگان دارند، همیشه به نفع دیگران است.

اوشو: همه آنچه که جمع کردم برباد رفت و همه آنچه که بخشیدم، مال من ماند. آنچه که بخشیدم هنوز با من است و آنچه که جمع کردم از دست رفت.

در واقع انسان جز آنچه که با دیگران تقسیم می کند، چیزی ندارد. عشق، پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد. عشق، عطر و طراوتی است که باید با دیگران تقسیم کرد.

هر چه بیشتر بدست می آوری، هرچه کمتر می بخشی، کمتر داری

زیگ زیگلار: محبت، یعنی دوست داشتن مردم، بیش از استحقاق آنها

این دقیقاً کاریه که خدا با ما کرده؟ کدوم از ما می تونه با جرأت بگه که من لیاقت داشتم که خدا من رو دوست داشته باشه؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:26 ·
Majid
Majid
عاشق خجالتی
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زن
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:25 ·
1
Majid
akserver.ir_13905686701.jpeg Majid
ایرانی ها در اون دنیا


میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که:

آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن

اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید،

همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده

نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده...

یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد!



آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا

دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم

بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن .

خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه،

فرزندان من هستند وبهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی،

خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سرواقعی یعنی چی!!!



جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره

شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟

جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه...

این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این

طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن!

تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!...

حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!!

جبرئیل جان، من برم ....

اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!! قهقهه
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:22 ·
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ