Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #کف

bamdad
bamdad
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ... دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او

آنگاه که مهر مي ‌ورزي مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا مي‌کند

پس خود را گناهکار مبين

من عيسي نامي را مي شناسم که ده بيمار را در يک روز شفا داد ... و تنها يکي سپاسش گفت!!!

من خدايي مي شناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ... يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر !!!

پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ... از تو براي مهربانيت قدرداني مي کنند.

پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شاد کردن دلهايشان بکوش... که اين روح توست كه با مهرباني آرام ميگيرد

تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري ...

خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ...

پس به راهت ادامه بده

دوست بدار نه براي آنکه دوستت بدارند ...

تو به پاس زيبايي عشق ، عشق بورز و جاودانه باش

{-35-}
دیدگاه · 1394/01/30 - 19:27 ·
5
zoolal
zoolal
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم !تو رو خدا یه شاخه گل بخرید

زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ,
چه کفش های قشنگی دارید!

زن لبخندی زد و گفت:
برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟

پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/29 - 16:10 ·
6
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دیروز بعد از یه مدت طولانی ورزش کردم با دمبل!
امروز صبح موقع بلند شدن چار چنگولی مونده بودم تمام عضلاتم گرفته!{-7-}
Mohammad
Mohammad
حالا بعد دو هفته ما اومدیم کسی تو سایت نیست :|
zoolal
zoolal
با هیچکس مثل کف دستتان صاف نباشید

چون به جای صداقت و معرفتتان فکر میکنند

محتاجشون هستید که دست دراز کردید ...
دیدگاه · 1394/01/5 - 21:31 ·
1
bamdad
bamdad
شیر برای اثبات قدرتش نیاز به جنگیدن باهر شغال و کفتاری ندارد،همان نگاهش کافیست

{-24-}
دیدگاه · 1393/12/16 - 21:06 ·
4
Noosha
Noosha
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﮐﻔﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺧﺮﯾﺪﻣﺶ !! ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ،ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ...! ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﻤﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ... ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ، ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ! ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺑﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺳﺎﯾﺰ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻤﺶ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩ ! ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪ ﺟﺰ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ... ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻧﺪ ! ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﺸﻮﻥ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺰ قلبتون ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﻥ ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘشون ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشی ﺁﺧﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺯﺧﻤﺎﺷﻮﻥ ﺑﺠﺎ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ....


.
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
این متن رودتقدیم میکنم به خانمهای شاغل
کفش های مردانه ام را پایم مى کنم
صبح های زود ، زودتر از همه از خانه بیرون و زندگی را آغاز می کنم .
به اندازه ی تمام روز می دوم .
اعتراف می کنم که سالهاست پاهایم درد می کند .
هوا تاریک می شود به خانه بر می گردم و حالا...
کار های زنانه ام را شروع می کنم .
مو هایم را شانه می کنم لباسم را عوض می کنم رژ می زنم
به دستانم لاک می زنم و ....
تمام سعی ام را می کنم که این دو نقش را اشتباه نکنم ...
زن بودن با تمام زیبای هایش خیلی سخت است
خصوصا اگر شاغل باشی
و آرزو های بزرگ براي زندگي هم داشته باشی ....
فاصله ی مرد و زن بودنم "درب " خانه است
موقع ورود و خروج جنسیتم عوض می شود
در خارج از خانه شبیه مردها می شوم
مثل آنها نگاه می کنم و حتی حرف می زنم
روزها مرد می شوم و شب ها زن "
چقدر ایفای این دو نقش در کنار هم ... دو جنس بودن ... سخت است .... "
صبح ها زودتر از همه بیدار شدن و
شب ها دیر تر از همه خوابیدن عشق مى خواهد ...
{-41-} عــــــــــ ــــ ـــ ــ ـ ـشق{-41-}
دیدگاه · 1393/12/16 - 08:02 توسط Mobile ·
3
bamdad
bamdad
Mohammad
خارج جای عقب افتاده ایست که گشت ارشاد ندارد!!!
انها برای لاک زدن جریمه نمیشوند!
در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است!
خارجی ها بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند با دیدن موی نامحرم هیچ چیزشان نمیشود! اما اگر ما یک تار مو ببینیم... دچار لرزش میشویم! بس که محکم است این اعتقاداتمان!
خارجی ها فکر میکنند ما در جنگ جهانی هستیم! چون کوپن داریم و سهمیه بندی!
آنجا کشیش ها و پاپ ها حوزه ی علمیه ندارند ، بس که بی فرهنگ هستند!
خارجی ها بس که بی فرهنگ هستند نمیدانند ازدواج از نوع موقت یعنی چه!
خارجی ها از بس که سوسول هستند میگویند مرد با زن برابر است! و هیچ استاد پاک و مطهری نبوده که به ایشان بگوید... نخیر! هر چهارتا زن میشود یک مرد!!!
آنها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش میروند و عود روشن میکنند! در حالی که همه میدانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است!
آنها تمام شعرهای مذهبی خود را با آهنگ میخوانند! بس که الاغند! درحالی که وقتی آدم با خدا دارد حرف میزند... اجازه ندارد شاد باشد!
خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها اینرا نمیدانند...

{-15-}
رضا
رضا
وصیت نامه یک گیلانی :من از شب اول قبر ترسم ، مره شب دوم دفن کونید به جای کافور مره حشره کش بزنید تا پیتار مره نوخوره می کفن لا کپسول آتش نشانی بنید تا اگه مره جهندم ببردید بتانم اون امره خاموش کونم می یارانه دست نزنید شاید وگردستم {-105-}

صوفياجون
صوفياجون
دوست دارم کلی کتاب داشته باشم بیشتر خارجی و تاریخی و قشنگ و و کتاب البته یه سری دارم کتاب آشپزی که هر وقت خریدم خواهرام اومدن باخودشون بردن دیگه ندادن بازم دارم ولی دوست دارم داشته باشم دوست دارم یه کتابخونه بزرگ داشته باشم و پُر از کتاب . خیلی کتاب گرون شده واسه همین تصمیم گرفتم خودم کتاب آشپزی درست کنم با کمک روزنامه جام جم هر روز هفته یه روزنامه کوچیک بهش چی میگن فقط اسماشون (در مورد حوادث) (کامپیوتر و عصر ارتباطات ) ( تلویزیون .سینما . رادیو ) (پزشکی) و (خانواده) که توش یه صفحه عکسدار آشپزی هم داره وقتی داداشم میاره صفحه آشپزیشو من با قیچی میبرم تو دفترم میچسبونم {-7-}{-29-}{-7-}
صوفياجون
1557498_10151995374993445_782244858_n.jpg صوفياجون
bamdad
bamdad
پیرمردی هر روز تو محله می دید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازیــــ می کند…

روزی رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش…

پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟!…

پیرمرد لبش را گزید و گفت نه!

پسرک گفت پس دوست خـــــــــدایی، چون من دیشب فقط به خـــــدا گفتم که کفش ندارمــــــــ…

:(
دیدگاه · 1393/12/1 - 19:45 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
10410466_751708128227458_7127542898967341606_n.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
10552466_313546612139495_3677592927061591824_n.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
آهویی که به کفتار چشمک بزنه ،

لیاقت نداره سایه ی “شیــــر” رو سرش باشه
مرجان بانو :)
Elham-Doostiha-IR-1.jpg مرجان بانو :)
{-41-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-41-}
... ادامه
bamdad
images (4).jpg bamdad
...
bamdad
bamdad
متن نامه اعتراض کفاشیان به AFC منتشر شد :




رئیس محترم AFC سلام


:D :D :D :D :D :D :D :D :D :D
:D :D :D :D :D :D :D :D :D :D
:D :D :D :D :D :D :D :D :D :D
با تشکر

{-15-}
bamdad
bamdad
سلامتی اون گرگ تیر خورده ای که هیچ موقع از زخم ناله نمیکنه...

چون میدونه اگه بناله کفتارها احساس غرور میکنن!

زخمم خوب میشه.....بی ناله....

اما...

میدرم...

تمام کفتارهایی را که سر شکستن غرورم شرط بستند

{-101-}
دیدگاه · 1393/11/13 - 17:19 ·
3
حمزه
okI7qCXSjC.jpg حمزه
سلام بچها این کفشارو ببینید و حال کنید
bamdad
bamdad
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست

فقط نمی دانم می آیی یا می روی …

:(
دیدگاه · 1393/11/11 - 19:21 ·
2
Mohammad
Mohammad
حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!{-7-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
از یه مشهدی پرسیدن با کدوم عبادت بیشتر حال میکنی؟ گفت نماز میت! پرسیدن چرا؟ گفت وضو که نِمِخِه رکوع و سجده نِدِره صفشم که خر تو خره کفشاتِ رَم در نِمِیِری هم آخرشم ناهار مِدَن
... ادامه
11 دیدگاه · 1393/10/18 - 08:26 توسط Mobile ·
9
bamdad
6fl5_hamsade.jpg bamdad
ﺁﻗﺎﯼ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ:
ﺁﻗﻮ ﻣﺎ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻧﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺘﻢ ﻭﺍﺱ ﯾﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻦ، ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ!
ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ، ﯾﯿﻬﻮ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺯﻥ ﺩﻭﻡ... ﻣﺮﺣﻮﻡ ﭘﯿﺪﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪ! ﺁﻗﻮ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻣﺎ! ﻣﺎﻡ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﯿﺘﻮ ﺷﺪ. ﺍﻭن‌قدر ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﭘﻮﺯﻣﻮﻥ ﻓﮑﻤﻮﻥ ﺍﺯ 36ﺟﺎ ﺷﯿﮑﺴﺖ!
ﺁﺧﺮﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺟﺎﯼ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻥ!
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺷﻮﻓﺎﮊ ﺧﻮﻧﻪ ﺟﻬﻨﻢ! ﺍﻭﺟﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﻮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﯿﺘﻠﺮ! ﺗﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪ، ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ ﯾﻪ ﺩقیقه ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﻪ‌ﺩﺍﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺑﺒﻨﺪﻡ! ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﻮ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﻭﺗﺎ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭﺍﺱ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ!
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﻮ، ﻫﯿﺘﻠﺮﻡ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺷﺪ!

ینی الان داغونما....

{-15-}
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ