یافتن پست: #کیه

bamdad
bamdad
بعضی وقتا انقدر دوستت دارم که حس میکنم الان همه دنیا میفهمن . من حلقم توی دستم نیست . از یه روزی به بعد انداختمش گردنم . حالا هی دوستام بیان و دستشونو نشون بدن . کیه که بدونه من تورو آویزه به جونم کردم ؟؟؟؟؟؟!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 17:38 ·
7
soheil
soheil
یادمون باشه که هیچ کس رو امیدوار نکنیم بعد یک دفعه رهاش کنیم چون خرد میشه " میشکنه و اهسته میمیره
یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره

یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم

یادمون باشه هیچ وقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره

یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمی خوامت چون زندگیش رو ازش می گیریم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 13:40 ·
5
بیکار عاشق
بیکار عاشق
پسری ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎﻧﻮ !

ﺑﻠﮑﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...

ﺑﻔﻬﻢ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ

ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻟﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻮﺩ ...

ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺣﺘﯽ

ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﻭ ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻣﺴﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻭ ﻫﻤﺨﻮﺍﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...

ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﯾﺪ

ﭼﻮﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﺟﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﻧﯿﺴﺖ !!

ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻔﺖ ﻗﻠﻢ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺧﻮﺷﮑﻠﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ .

ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺗﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺣﺎﮐﻢ ﺫﻫﻦ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯽ ...

ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯾﻌﻨﯽ

ﺑﺎﻟﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩت;

ﮐﻪ یک ﻣﺮﺩﯼ در ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎهت است

ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺑــــــــــــــــــــــــــــــﺲ
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 23:18 ·
6
soheil
soheil
zahra
ای یار من ای یار من ای یار بی زنهار من

ای هجر تو دلسوز من . ای لطف تو غمخوار من

خوش می روی در جان من چون می کنی درمان من

ای دین من. ای جان من . ای بحر گوهربار من

ای جان من ای جان من. سلطان من سلطان من

در یای بی پایان من. بالاتر ار پندار من

پوشیده چون جان میروی اندر میان جان من

سرو وخرامان منی ای رونق بستان من

هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

از لطف تو چون جان شوم وز خویشتن پنهان شوم

ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

ای جان پیش از جانها. ای کان پیش از کان ها

ای آن پیش از آنها . ای آن من ای آن من

چون میروی بی من مرو . ای جان جان بی تن مرو

وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
از قوی بودن خسته ام !

دلم یک شانه میخواهد

تکیه دهم به آن

بی خیال همه دنیا

و دلتنگی هایم را ببارم...
soheil
soheil
آن به که در این زمانه کم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست
آنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوست
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست
دیدگاه · 1393/01/3 - 21:35 ·
4
soheil
soheil
خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو

.
رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

.
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن

.
تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده
راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده

.
یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم
سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم

.
شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی

.
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن

.
با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 21:23 ·
4
Noosha
Noosha
سلآاااااااام به همه سال نو مبارک دوستای گلم
صوفياجون
Rooze-Barfi-Text1.jpg صوفياجون
{-35-}{-41-}
{-41-}{-41-}
{-41-}{-41-}
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

چشامو ؛ می بندم میخوام هر چی غصه است بمیره

که تو خواب ؛ یکی از تنم عطرتو پس بگیره

نمیشه ؛ نمیشه

عزیزم ؛ نمیـدونی عشقت چقدر سینه سوزه

چه سخته ؛ آدم چشم به تاریکی شب بدوزه

همیشه ؛ همیشه

شبا این حال و روزا خیره به عکست این شده کارم

دیگه طاقت ندارم

دلم میخواد یه جایی اونور دنیا خودمو جا بذارم

آخه عادت ندارم تو که نباشی خوابم نمیره

خیلی دلم میگیره

فراموشم نمیشه خاطرهامون واسه من خیلی دیره
یه آدم چقدر طاقت غصه داره

چجوری ، میشه خنده روی لبام پا بذاره

دوباره ، دوباره

به جایی ، رسیدم که با هیشکی حرفی ندارم

نباشی ، من هیچ حسی به روز برفـی ندارم

نمیخوام ، بباره

شبا این حال و روزا خیره به عکست این شده کارم

دیگه طاقت ندارم

دلم میخواد یه جایی اونور دنیا خودمو جا بذارم

آخه عادت ندارم تو که نباشی خوابم نمیره

خیلی دلم میگیره

فراموشم نمیشه خاطرهامون واسه من خیلی دیره
{-109-}{-109-}{-109-}
bamdad
bamdad
ﺗـــﻨـــﻬـــﺎﯾـــﻢ
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺧـــﺴـــﺘـــﻪ ﺍﻡ
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺗﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻗﺮﻣﺰ
ﻭﻟﯽ ﺭﺍﺯﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﭼﻮﻥ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ

ﮐــﺴــﯽ ﺭﺍ ﺧــﯿــﻠــﯽ ﺩﻭﺳــﺖ ﻧــﺪﺍﺭﻡ
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/26 - 21:51 ·
6
soheil
soheil
یه دختره هس تو دوران کودکی هم محله ایمون بود!

الان جوری خودشو میگیره انگار کیه.....

یادش رفته بچه بود هر وقت ماکارونی داشتن می دوید تو کوچه

میگفت :ما امشب برنج دراز داریم
... ادامه
bamdad
bamdad
من هزار بار هم که از پا بی افتم
تکیه نمی دهم
به شانه هایی که سهمِ من نیست
دیدگاه · 1392/12/23 - 18:14 ·
5
محسن
محسن
zahra
thumb_HM-20135673714909922561393064544.2533.jpg zahra
هووی کچل!! با توام . . . ؛ داستان رضا سگه و شهید چمران . . .

رضا سگه یه لات بود تو مشهد ؛ هم سگ خرید و فروش می کرد
و هم دعواهاش از نوع سگی بود !

یه روز داشت میرفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن ،
دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه با آرم
" ستاد جنگهای نا منظم"

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت :
" فکر کردی خیلی مردی ؟! "

گفت: بروبچه ها اینجور میگن !!

شهید چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه

به غیرتش بر خورد ، راضی شد ؛ رفت جبهه . . .

***********************************

شهید چمران تو اتاق نشسته بود، یه دفعه دید که صدای دعوا میاد !

چند لحظه بعد با دست بند ، رضا رو آوردن تو اتاق ، انداختنش
رو زمین و گفتن : " این کیه آوردید جبهه ؟! ....... "

رضا شروع کرد به فحش دادن، فحشای رکیک !

اما چمران مشغول نوشتن بود.

دید شهید چمران توجه نمیکنه ، یه دفه داد زد :
" هووی کچل با توام ...! "

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد :
" بله عزیزم ! چی شده عزیزم ؟ چیه آقا رضا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ "

قضیه این بود ؛ آقا رضا داشت میرفت بیرون ، بره سیگار بگیره و برگرده

با دژبان دعواش شده بود .

شهید چمران : " آقا رضا چی میکشی ؟!! برید براش بخرید و بیارید ...! "

شهید چمران و آقا رضا ... تنها تو سنگر ...

آقا رضا : میشه یه دو تا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای، چیزی !!

شهید چمران : چرا ؟!

آقا رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم ، بهم بدی کرده ...
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه ...

شهید چمران : اشتباه فکر می کنی ...! یکی اون بالاست ،
هر چی بهش بدی می کنم ، نه تنها بدی نمیکنه ، بلکه با خوبی
بهم جواب میده ... هی آبرو بهم میده ...

تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی میکردی
بهت خوبی می کرده ...! گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده
بگم بله عزیزم ...

یکم مثل اون شم ...!

آقا رضا جا خورد ، تلنگر خورد به شخصیت معنویش ،
رفت تو سنگر نشست ، آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمیرفت
زار زار گریه می کرد ...عجب !

یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده ؟

اذان شد؛ آقا رضا اولین نماز عمرش بود ، رفت وضو گرفت .

سر نماز ، موقع قنوت صدای گریش بلند بود .

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد ، صدای افتادن یکی روی زمین

شنیده شد ...

آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد ،
... ادامه
مَـــــن خیلی وقتـــــــه اینجـا نیومدم دوتـآکآمنتـ آخرمـ مـآلـ من نیسـ! مـن اصلن سایـت ندارمـ!کیــــه؟!@Reza
ıllı YAŁĐA ıllı
464856e32eb871efa7112d11b1a1cbb0.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
{-60-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
Mohammad
naser_masoudi1.jpg Mohammad
دانلود آهنگ های

ناصر مسعودی، مشهور به بلبل گیلان، قدیمی‌ترین خواننده اشعار گیلکی معاصر است .او در سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت متولد شد.در ۳ سالگی پدر خود را از دست داد و همراه خانواده و سه خواهر و سه برادر خود به گذر سوخته تکیه کوچه مستوفی نقل مکان کردند.

او در سال ۱۳۲۸ همراه خانواده به تهران آمد و توانست در خدمت استاد علی اکبر خان شهنازی به عنوان شاگرد پذیرفته شود. او سپس در سال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشت و در رشته تئاتر به فعالیت پرداخت و همزمان با آغاز بکار رادیو گیلان در سال ۱۳۳۶ به رادیو آمد به عنوان یکی از نخستین خوانندگان در این رادیو به اجرای برنامه پرداخت.
بعد از انقلاب ، برای سال‌ها انتشار آثار او ممنوع شد. ولیکن، تبحر او در موسیقی فارسی و گیلکی موجب شد که سرانجام با ترانه‌های جدیدی به فعالیت خود ادامه دهد.
[لینک]
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ