یافتن پست: #گذشت

iman
iman
دیشب یهو دلم کودتا کرد…
تو رومیخواست…
سرم رو کردم زیر بالش اروم به دلم گفتم:
خفه شو…!
دوره دموکراسی گذشته میزنم لهت میکنم!
دیدگاه · 1393/05/19 - 14:00 ·
8
رضا
رضا
دیدگاه · 1393/05/17 - 18:12 در گیلک ·
7
raha
raha
دیگه نگران نباش .... نگران دیدن های هرروزه ی من ... نگران خبر دار شدن همسر آینده ات از گذشته عاشقانه ات با من ... نگران وجود من .... نگران نفرین های من .... نگران عشق دیوانه وار من ... من دارم میرم .... برای همیشه ... برای همیشه از زندگی تو .... برای همیشه از جلوی چشای تو .... خدا رو شکر که خدام همه چی و برات می سازه .... من برای همیشه میرم و تو برو پی خوشبختیت با دختری که شاید یه سر سوزن از عشقی و که من بهت داشتم بتونه بهت بده .... برو ...
... ادامه
مائده
مائده
حالا که آمده‌ای
از گذشته نپرس
در روز آفتابی
از برف سنگین شب قبل
چه می‌ماند؟

"مژگان عباسلو"
رضا
00990211.jpg رضا
10 دیدگاه · 1393/05/10 - 14:29 در ورزش ·
7
bamdad
00990157.jpg bamdad
مربي تيم ملي واليبال ايران درگذشت:

حسين معدني، سرمربي سابق تيم ملي واليبال ايران که به دليل گرفتگي مجراي صفرا چند روزي در بيمارستان بستري بود، دار فاني را وداع گفت. کاپيتان سابق و خوش اخلاق تيم ملي واليبال ايران چندي پيش به دليل گرفتگي مجراي صفرا دچار دل‌درد شد که بعد از مراجعه به بيمارستان، پزشکان متوجه شدند که توده‌اي راه مجرا را بسته و با قرار دادن يک لوله مجرا را باز کردند. از عوارض اين عمل، التهاب پانکراس بود که حسين معدني با اين مشکل مواجه شد. اين التهاب به ريه هم سرايت کرد و باعث اختلال کار ريه شد؛ به طوري که سرمربي سابق تيم ملي واليبال ايران فقط با دستگاه تنفسي قادر به تنفس بود، اما سرانجام و درحالي که پزشکان و نزديکان وي از بهبود حال او خبر مي دادند، در سن 41 سالگي درگذشت و در تاريخ جاودانه شد.

حسين معدني متولد ارديبهشت 1352 و سرمربي سابق تيم ملي واليبال مردان ايران بود. او در سال‌هاي 1366 تا 1373 عضو تيم ملي واليبال ايران بود. حسين معدني مدرک مهندسي شيمي داشت؛ او در رده ملي سرمربيگري تيم‌هاي ملي بزرگسالان، تيم ملي ب و نوجوانان را بر عهده داشت. معدني ايران را به جمع تيم‌هاي حاضر در مسابقه‌هاي قهرماني جهان ايتاليا رساند و پس از آن دستيار خوليو ولاسکو و اسلوبودان کواچ شد. وي مدتي هم سرمربي تيم واليبال دانشجويان ايران بود. معدني سرمربيگري تيم‌هاي باشگاهي مانند داماش گيلان، پيکان، شهرداري تبريز و باريج اسانس کاشان را هم برعهده داشت.

درخشش در ليگ جهاني واليبال 2014 همراه با تيم ملي آخرين افتخار ورزشي وي در دوران حياتش بود، هرچند که درگيري با اين بيماري ناگهاني مجال همراهي تيم ايران در مرحله نهايي اين رقابت ها را از وي سلب کرد.
... ادامه
[لینک]
4 دیدگاه · 1393/05/10 - 14:03 در ورزش ·
6
صوفياجون
صوفياجون
شبکه بی بی سی داره آهنگ منصور رو نشون میده یعنی در واقع کنسرت تو حیاط bbc خوشگله {-65-}
bamdad
bamdad
به جهنم که نیستی

مگر مغول ها یک قرن تمام حمله نکردند!؟

مگر نگذشت!؟؟

نبودن تو هم می گذرد...

{-118-}
دیدگاه · 1393/05/7 - 22:12 ·
5
zahra
zahra
یک صحرا گذشته است…
.
.
.
می سپارمت به خدا ….
خدایی که هیچ وقت تو را به من نسپرد !
و من هنوز عاشقم
آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و در آخر همه را فراموش کنم !!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/7 - 22:02 ·
7
bamdad
bamdad
عمق اشتیاق امت روزه دار به روایت تاریخ

- اوه اوه!۲ ماه دیگه ماه رمضونه

- بدبختی ۱ ماه باید روزه بگیرم

- ای بابا تازه ۲ روزه ش گذشته

- بالاخره نصفش رفت! افتاد تو سرازیری

- لامصب مگه این ۴ روز آخر میگذره؟

- خیلی حیف شده که ماه رمضون تموم شد

{-15-}
soheil
soheil
پسری دختر زیبایی را تو خیابون دید.....

شیفته اش شد

با ادب و احترام جلو رفت وسلام کرد

یک ساعتی قدم زنان با یکدیگر صحبت میکردند

که یهویه مازراتی جلو پاشون ترمز کرد........

دختره به پسره گفت

خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم....کاری نداری؟بای

پسر ساکت شد و آرام نگاه میکرد

دختر نشست تو ماشین

راننده بهش گفت خانوم ببخشید میشه پیاده بشی ؟

من راننده این آقا هستم
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/6 - 12:49 ·
3
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
رضا
رضا
33 روز از تابستان 93 گذشت و باران نیامد .
bamdad
bamdad
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود…



کشاورز به او گفت که برو در آن قطعه زمین بایست.



من سه گاو نر را آزاد می‌کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها



را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. و مرد قبول کرد…



درِ اولین طویله که بزرگترین هم بود باز شد.



باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود.



گاو با سم به زمین می‌کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد.



جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت.



دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.



گاو کوچکتر از قبلی بود اما با سرعت حرکت می‌کرد.



جوان پیش خودش گفت: “منطق می‌گوید این را هم ول کنم



چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.”



سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر می‌کرد



ضعیف‌ترین و کوچک‌ترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.



پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید



و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد…



اما گاو… دم نداشت!!!



زندگی پر از ارزش‌های دست یافتنی است



اما اگر به آن‌ها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است



که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود.

:(
دیدگاه · 1393/05/2 - 14:59 ·
4
mostafa AZ
mostafa AZ
آقا دیروز یکی از فامیلامون که یک گودزیلا تخریب چی هم داره اومده بودن خونمون نیم ساعت گذشته بود که داداشم رفت دستشویی(گلاب بروتون)حالا صدا های عجیبی که میومد: تتتتتتتتتر پوف تتتتتر تتتتتتتتر شبیه شلیک مسلسل بود حالا فامیل هامون هم داشتن آروم زیر لب می خندیدن داداشم اومد بیرون عرق کرده بود حسابی بعد گودزیلای ما هم چنین گفت:عمو سوسکاهم مسلح بودن یا نه؟ همون جا کل فامیل ترکیدن از خنده منم تمام فرش ها رو جویدم روزم باطل شد
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/2 - 04:49 ·
7
bamdad
bamdad
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ،

دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چیزی نیافتم .

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است...

:(
دیدگاه · 1393/04/30 - 19:48 ·
5
bamdad
bamdad
من خسته شد‌‌م...

از جماعتی که...

فقط وقت سختیها به سراغم می‌آیند....

خسته شد‌‌م از کسانی که هر وقت گرفتار می‌شوند مرا به یاد می‌آورند...

و از سختی که گذشتند، پشت به همة محبتهایم می‌کنند...

کسانی که وقتی به من نیاز دارند...

چنان صمیمی می‌شوند...

که من به حافظة خودم شک می‌کنم...!

کسانی که در شادیشان هیچ سهمی به من نمی‌دهند...

و فقط در سختیها انتظار یاری دارند...

:(
دیدگاه · 1393/04/29 - 21:42 ·
5
رضا
رضا
کسب بین بقیه با تلاش و گذشت زمان بدست میاد اما اگر کسی ظاهر سازی بکنه زود خودشو نشون میده اینجوری بدتر آبروی خودش رو میبره .
دیدگاه · 1393/04/28 - 19:28 ·
7
sahel
sahel
خدايا...
ساده از خطاهايم بگذر!
همانگونه که ساده از ارزوهايم گذشتى...!!!
دیدگاه · 1393/04/28 - 14:10 ·
5
sahel
sahel
-گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند
چه زندگی شیرینی!…
دیدگاه · 1393/04/28 - 13:59 ·
6
Morteza
1558406_264893203665813_1253033703_n.jpg Morteza
ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺭﻓﺎﻗﺘﻢ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ
ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ " ﺩﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ... "
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ
ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﮐـــﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻦ ... "
ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺷﺪﻡ
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﺷﺮﻭﻉ !
ﺑﺎ ﻫﺠﻮﻡ ﻓﮑﺮﺍﯼ ﺳﻄﺤﯽِ ﺟﻮﻭﻧﯽ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﻋﺎﻃﻔﯽ
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﮐِـــﺸﯿﺪﻥ .... "
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪﺵ ، ﺗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ؛ ﺩﺍﻏـــــــﻮﻥ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﺑﻠـــﻌﯿﺪﻥ "...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ
ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺩﺭﺩﻫﺎﻡ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮ !
ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺸﮑﻼﺗﺶ .
ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﻓَـﻬﻤﯿﺪﻥ ... "
" ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ " ﻭ " ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ " ﻭ " ﺟﻨﮕﯿﺪﻥ "...
... ادامه
...
...
ساعت۴:۳۰دقیقه به وقت تهران...
اذان...
من..
نمیدونم...
وشب قدری که گذشت
وقدرندانستم!{-35-}
دیدگاه · 1393/04/26 - 04:30 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
6_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ