یافتن پست: #یادش

بهار بهار هایده) ؛یادش بخیر پارسال عید میخوندم) ؛ ]عیدمون موبار[|
دیدگاه · 1392/12/29 - 11:28 ·
9
مجید
مجید
bamdad
bamdad
من و ضربان قلب تمام آهو های جهان...
من و اولین لحظهء رهش جوجه های در حال آموختن پرواز از لبهء صخره ها...
من و تلاش غزال فراری از دست شیر گرسنه...
من و لحظهء آخر پنهان شدن خورشید زیر ماه...
من و تقلای پلنگی که از سرعت زیادش در تعقیب شکار نتوانسته خوب بپیچد...
من و لحظهء شکار پروانه با شلیک آب از دهان ماهی تفنگی برکه...
من و وقتی که قلب تو را شکار کردم...
من و لحظهء "بعله" ات زیر چادری از ریزه های شیرین قند...
من و لحظهء امضای نا امیدانه ها...
من و گاهِ "آخ" های مادر...
من و "آنِ" اولین چکهء اولین قطرهء اشکِ اولین لحظهء اولین دیدار حریم و حرمت!

ســـــــــــــــــــلام ... ای ماهِ ماه تابِ من ! ... ســــــــــــــــــــــلام ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/28 - 17:49 ·
3
bamdad
bamdad
ıllı YAŁĐA ıllı
ﺩﻝ ﺗﮑﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﮑﻮﻧﯽ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮِﻩ
ﺩﻟﺖ ﺭﻭ ﺑﺘﮑﻮﻥ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎ
ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺘﮑﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﯾﺎﺩﺵ ﺩﻟﺘﻮ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ
ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥِ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﺸﻮﻥ
ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺘﮑﻮﻥ ﺍﺯ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﮔﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ! ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﻘﺼﺮ ﺑﻮﺩﻡ "
ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺁﺭﻭﻣﺶ ﮐﻦ
ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺘﮑﻮﻥ..

ﯾﻪ ﻧﻔﺲِ ﻋﻤﯿﻖ ﺑﮑﺶ

ﺳﻼﻡ ﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭ
ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﯼ ﺧﻮﺏ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﺎﻝِ ﺟﺪﯾﺪ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﻨﺪﯼ ......
soheil
soheil
سلام وشب بخير به خدمت خواهر عزيز ندا و برادر گرامي حامد
soheil
soheil
یه دختره هس تو دوران کودکی هم محله ایمون بود!

الان جوری خودشو میگیره انگار کیه.....

یادش رفته بچه بود هر وقت ماکارونی داشتن می دوید تو کوچه

میگفت :ما امشب برنج دراز داریم
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
0a2809f7de8f39e32f4bcf15784d74b0.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
شهرزاد
57528206996668884027.gif شهرزاد
دهانت را می بویند که مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی ست نازنین
ابلیس پیروزمست سوز عزای ما را
بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

شاملو
... ادامه
رضا
giphy.gif رضا
برای حامد عزیز و گل حامد@ پسر تنها
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
191219811474.jpg ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
دلم برای مدرسه ودبیرستان تنگ میشه....
{-15-}
amirhosein
amirhosein
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.

او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند .وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! او حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.

وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.

آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد…

در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند…
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 17:24 ·
2
محسن
محسن
لامصــب پسره ۱۵ ساله اومده نوشته :
یه ماه و نیمه کسی عاشقانه بوسم نکرده؟؟
من آخرین بوسم ماله ۲ سالگیم بود
اونم داییم سرمو ماچ کرد بعدم پرتم کرد هوا یادش رفت منو بگیره
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 15:26 ·
4
bamdad
bamdad
سلام بچه ها
خوبید؟
عایا کسی هست کمکم کنه؟
آهنگ لحظه های معین رو میخوام
کسی داره واسم لینکش کنه عایا؟
خیلی ممنون میشم
"لحظه ها رو با تو بودن
در نگاه تو شکفتن
حس عشق و در تو دیدن
مثل رو یای تو خوابه"

خیلی واسم مهمه ، اگه کسی هست که بتونه کمکم کنه خشحال میشم...
میسی از همگی...
:)
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
شما یادتون نمیاد {-167-}

موقعی که ما عیدی میگرفتیم 10تومنی 20تومنی فوقش 50تومن بود {-181-}

الان به یه بچه 10هزار تومن بدی باهات قهر میکنه {-15-}
...
27128181353340109640.jpg ...
به ایوان میروم و
دستم رابرپوست کشیده شب میکشم..
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرابه شب معرفی نخواهدکرد
کسی مرابه میهمانی آفتاب نخواهدبرد
پروازرابخاطربسپار
پرنده مردنی ست..!
فروغ
... ادامه
...
12086293206.jpg ...
Noosha
باتولدمرگ غم آغازشد
شادی وبزم وطرب دمسازشد
روزمولودنداآمدزره
مرغک دل عاشق پروازشد
عاشقان احرام بندیدهرزمان
کعبه آمال دل پررازشد
آخرآمدقافیه شعرم بپایانش رسید
سربه مهررازدلم سربازشد
شعرازنیما
تقدیم به ندا
نداجان:
امیدکه درچنین روزی باشکوه
لحظه هایت به بزم وشادی وطرب وپایکوبی طی شده..
وخاطره ای بس گران برجای ماند...
تاکه باشد
سالیان سال ازچنین روزی یادکرده
وبگویی:
""یادش بخیر""
وآلبوم خاطراتت راورق زده و
عکسهایی که ازاین روزبرجای مانده
رانگریسته
و
خنده ای هرچندکوتاه
برلبانت نشسته
و
خاطرت شادگردد...
دوستدارهمیشگی شما:
تقدیم به خواهرگلم؛
ندای عزیز
دیدگاه · 1392/12/19 - 14:16 ·
8
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووووووووووووووووووووووو منم اووومدم یووووووهوووووووو{-131-}{-115-}{-165-}
...
چند کلیپ خنده دار ! (52) www.taknaz.gif ...
یادش بخیرطناب بازی....##
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ