ﺩﯾﺸﺐ ﯾﻪ ﺩﺯﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﻮﻝ ﻣﯽﮔﺸﺖ ! . . . . . . . . . . . . ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ، ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﺨﺖ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﮔﺸﺘﯿﻢ …ولی چیزی پیدا نکردیم دیگه گفتم برو انشالا موقع یارانه ها بیا شاید چیزی پیدا شد واسه دوتامون

آقـا مــن همیــشه ســوریه و روسیــه،فیــل و لیــف،پلنــگ ونهنــگ،شلنــگ و فشنــگ،ماســک و ماکـــس،آتشنشــان و آتشـــفشان،لب تاپ و تب لت،بهـــار و ناهــار،تانـــک و بانـــک،رایــانه و یارانـــه،نوحـــه و لـــوحه و .... اینـــارو بــاهــم اشــتبــا مــی گیـــرم..!!
کیــا اینجــــوریَن ؟؟

چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم دکتر علی شریعتی

پروانه ها در پیـــله دنیارانمی فهمند
تقویم ها روز مبــــادا رانمی فهمند
دریابرای مردم صحــــــرانشین دریاست
ساحـــــل نشینان قدر دریارانمی فهمند . . .

دعایی برای رفع غم

كلید «بیت المقدس» همیشه نزد حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ بود و به احدی غیر از خودش اعتماد نمی‌كرد، شبی آن جناب،‌كلید را برداشته خواست درب را باز كند،‌ از قضا باز نشد از طایفه جن و انس استمداد گرفت، نتیجه‌ای نگرفت.
بی‌اندازه غمگین و ناراحت شد و گمان كرد كه خداوند او را از بیت المقدس منع فرموده است، در این بین، پیرمردی كه به عصای خود تكیه كرده و از رفقاء و هم نشینان حضرت داود ـ علیه السّلام ـ «پدر حضرت سلیمان» بود به حضور آن حضرت آمده و عرض كرد: چرا غمگین می‌باشی؟ سلیمان، باز كردن این خانه بر خود من و بر یاران من از جن و انس مشكل شده است.
پیرمرد: آیا تعلیم ندهم به تو كلماتی را كه پدرت در حال افسردگی می‌خواند و خداوند رفع غم او می‌كرد؟
سلیمان: بگو ای پیرمرد.
پیرمرد بگو: اللهم بنورك اهتدیتُ و بفضلك استغنیتُ و بك اصبحت و امسیتُ، ذنوبی بین یدیك، استغفرك و اتوب الیك یا حنّان یا منّان.
یعنی خداوندا! به نور تو هدایت شدم، و به فضل تو بی‌نیاز شدم، و بیاری تو صبح و شام كردم، گناهان من نزد تو است، طلب آمرزش از درگاهت می‌كنم و به تو بازگشت می‌نمایم، ای خدای مهربان و منت گذارنده.
ح

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای من بر من نگیر این خودستایی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشن ام شد در میان مردگان ام همدمی نیست
همواره چون من نه! فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را
در دستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

محمد علی بهمنی

امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)تسکین بخش دل امام حسین (علیه السلام)و یارانش در شب عاشوراست.
ایشان هر روز جد غریبشان را یاد می کنند و در سوگ او ماتم می گیرند و منتظر روزی است که بتواند قیام امام حسین(علیه السلام)یعنی احیای سنت جد بزرگوارشان را به پایان برساند.

امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)تسکین بخش دل امام حسین (علیه السلام)و یارانش در شب عاشوراست.
ایشان هر روز جد غریبشان را یاد می کنند و در سوگ او ماتم می گیرند و منتظر روزی است که بتواند قیام امام حسین(علیه السلام)یعنی احیای سنت جد بزرگوارشان را به پایان برساند.

ای که از هجران و غم دم میزنی/ نعره بر آفاق عالم میزنی/ گرد خویشی از سر سردرگمی/ خسته ای از این همه نامردمی/ ناله از سردی یاران میکنی/ شکوه ار سوز بیابان میکنی/ کی دلت را نذر یاران کرده ای ؟/ یا دعایی بهر باران کرده ای ؟

چشم بر هم نهادیم گردش دوران گذشت / بهر یک نفر سخت و بهر دیگری آسان گذشت / روزگاری خواهد آمد با خودت نجوا کنی / یاد باد آن روزگارانی که با یاران گذشت .

<strong>شاید این جمعه بیاید...</strong><br>وبلاگی با موضوعات زیر:<br>مهدویت و قرآن<br> پس از ظهور<br> اهل سنت و مسئله ظهور<br> فراماسونری در صدا و سیما <br>آشنایی با امام زمان <br>دانلود قویترین ف-ی_ل-ت_ر-ش_ک-_ن دنیا <br>فیلم و انیمیشن های ماسونی و ضد اسلامی <br>بازی های ماسونی و ضد اسلام <br>دیگر مطالب مرتبط بافراماسونی و شیطان پرستی<br> آموزش های کاربردی برای وبلاگ نویسان <br>کتاب و نرم افزارهای مذهبی موبایل <br>رمضان و ظهور <br>سوختگان وصال(دوران جنگ) <br>سخنرانی های آیت الله بهجت(مربوط به امام زمان)<br> موعود در ادیان مختلف<br> احادیث از امام زمان<br> مسجد جمکران <br>یاران امام زمان(عج) <br>نیمه شعبان<br>و...

مهدی غریب و بی کس است جان مولا معصیت دیگر بس است ماز خود مولای خود را رانده ایم از امام خویش غافل مانده ایم از دعا بهر فرج غافل شدیم سخت مشغول ره باطل شدیم صبح عاشوراست یاران دیر نیست همچو حر آزاده و آماده کیست

هیچکس اشکی برای ما نریخت، هر که با ما بود از ما می گریخت ، چند روزیست حالم دیدنی است ، حال من از این و آن پرسیدنی ست ، گاه بر روی زمین زل میزنم ، گاه بر حافظ تفأل میزنم ، حافظ فالم را گرفت ، یک غزل آمد که حاالم را گرفت ، ما ز یاران چشم دوستی داشتیم ، خود غلط بود آنچه میپنداشتیم.

امان از این زمونه از کی بپرسم اینو کیا گرفتن از ما غیرت و مردیمون رو بوی گناه گرفته شهر و دیارمون رو بسته ریا به رومون درای آسمون رو امان از این زمونه کلاس بی حیایی یکی نمیگه خواهر حیا مگه نداری داری پاتو رو خون پاک شهید میذاری امان از این زمونه عشق شهادتم کو؟ نماز با صفا کو ؟ شور عبادتم کو؟ یادش بخیر شهرمون یه روزی باصفا بود پیر و جوون عشقشون دیدن کربلا بود چادر حجاب زن بود آبرو بود حیا بود یادش بخیر یه روزی تو شهر کرمانشاهمون مقدس و عزیز بود خون شهید برامون خدایا خدایا دلتنگ شهیدانم خدایا خدایا خجل از روی یارانم ((اللهم عجل لولیک الفرج به حق مادرمون زهرا))