یافتن پست: #آویز

Morteza
Morteza
رفتیم عروسی دارم سالاد میخورم، یه عالمه کلم و کاهو از لبو لوچم آویزونه، همون لحظه مامانم برگشته به چندتا خانوم میگه :پسرم هستن! حالا شما قیافه منو تصور کنین…!
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
یک تبسم نذر رویت می کنم / عشق را آویز مویت می کنم / سینه ام را کز غمت لبریز شد / مخزن اسرار کویت می کنم ...
چشم هایم را اگر شویَم به اشک
خیره در روی نکویت می کنم

کاسۀ چشمان خود را ساغرت
کاسۀ سر را سبویت می کنم

روح نا آرام خود را در غزل
تا ابد افسانه گویت می کنم

... ...
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
ما معمولیا نه آرزوی کسی هستیم و نه آویزون کسی خیلی هم شیک و مجلسی {-32-}
maryam
maryam
من یه پسرم!
اگه برات غیرتی نشم
اگه روت حساس نباشم
اگه ته ریش نداشته باشم
اگه باهات مهربون نباشم
اگه بهت اخمای کوچولو نکنم
اگه وقتی شالت رفت عقب نگم اونو بکش جلو
اگه دستتو محکم نگیرم
اگه نگم هرکاری کردی راست بگو تا ببخشمت
اگه سر به سرت نذارم
اگه قربون صدقت نرم
اگه نگرانت نشم
اگه بهت نگم عروسک من
اگه نگم من مهمم که میگم خوبی
اگه ...
اون موقع که تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی!
تو عاشق اینی که من یه مرد کامل باشم!مرد تو!

اممما!!!ا

تو یه دختری
اگه خودتو لوس نکنی
اگه باهام قهر نکنی و ناز نکنی
اگه وقتی چشام میچرخه از حسودی دیونه نشی
اگه از نظر دادنام خوشحال نشی
... اگه به خاطر من به خودت نرسی
اگه سر به سرم نذاری
اگه برام گریه نکنی
اگه لب و لوچه آویزون نکنی تا بغلت کنم
اگه بهم نگی آقامون
اگه برام مظلوم بازی درنیاری
اگه از سرو کولم نری بالا
اگه برام عشوه نیای
اگه گوشمو نپیچونی و نگی تو فقط مال منی
اگه ناغافل دستامو نگیری
اگه وقتی کار بدی کردی با ترس بهم نگی
اگه لج بازی نکنی

اگه...
اونوقت منم دیوونه و عاشق تو نمیشم تا اونکارارو برات بکنم!
من تورو خانوم میخوام!
خانوم من!
من و تو همون آدم و حواییم!بیا جاهامونو عوض نکنیم!
من صلابت نگه میدارم تو لطافت
تو نجابتتو نگه دار منم نگاهمو
بیا سعی کنیم بهترین هم باشیم!
من بهترین پسر واسه تو!
تو بهترین دختر واسه من!

میدونم شاید نشه حداقل سعی که میشه کرد...
{-35-}{-41-}{-35-}
Noosha
43124591592220744523.jpg Noosha
موافقین؟!
MahnaZ
BFv8ftQgxn.jpg MahnaZ
آغاز فصل ، ،
یادآوری از شروع و ، ،
که باید فراموش شود و نمی‌شود، ،
و هزاران پدیده‌ی دیگر !
MahnaZ
1362302144-RkOOKlE7I8.gif MahnaZ
به هر چیزی نشید{-64-}
شدن در شماست{-33-}
MahnaZ
MahnaZ
....
#ﺩﻩ #ﻣﺮﺩ ﻭ #ﯾﮏ #ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ #ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ #ﻃﻨﺎﺏ
ﺗﺤﻤﻞ #ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ #ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ
ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ #ﺳﻘﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ #ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ #ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ #ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ #ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ
ﭼﯿﺰﯼ #ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ ... ﻣﻦ #ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ
ﺑﻪ #ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ #ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ
#ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ #ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ
... ادامه
صوفياجون
11.jpg صوفياجون
{-41-}{-41-}
خرس تنبل مقام آرام‌ترین حیوان پستاندار را به دست آورده‌ است. این نوع خرس ساکن جنگل‌های هند، نپال، پاکستان، بنگلادش و سری‌لانکا است. خرس تنبل اغلب با استفاده از پنجه‌های بلند و خمیده‌اش بی‌حرکت از شاخه‌ای آویزان می‌شود.
iman
iman
یه نصیحت میکنم حال کنید!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به هم نخندین ، بیایید با هم به دخترا بخندیم !!
پسرا هوامو داشته باشین :))
محسن
محسن
شروع فصل حساسیت ، عطسه ، آویزانی دماغ ، یادآوری وحشت از شروع درس و مشق، آنفولانزا ، پنی سیلین و هزاران پدیده‌ی قشنگ دیگر مبارک باد …
دیدگاه · 1392/06/13 - 09:04 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
شروع فصل حساسیت ، عطسه ، آویزانی دماغ ، یادآوری وحشت از شروع درس و مشق، آنفولانزا ، پنی سیلین و هزاران پدیده‌ی قشنگ دیگر مبارک باد …{-60-}
Majid
Majid
به بعضیام باید گفت
اونجا که پرچمت هوا کردی ما رختامون آویزون می کنیم
آره جانم !
دیدگاه · 1392/06/7 - 01:24 ·
3
Mostafa
Mostafa
روش شستن لباس های مشکی و تیره
نگار
نگار
هیچوخ اونقدر شـــاخ نشو که فقط جنبه‌ی تزئینی پیدا کنی…
اونوقته که میبُرنت، آویزونت می‌کنن بالا طاقچه
از ما گفتن بود
دیدگاه · 1392/05/28 - 20:32 ·
8
مریم السادات نجفی
مریم السادات نجفی
یه عده هستن همیشه منتظرن یکى مریض بشه بهش بگن تقصیر خودته !
اینارو باید بندازی توی گونی از سقف آویزون کنی با چوب بیسبال بزنیشون{-10-}{-10-}{-10-}
دیدگاه · 1392/05/28 - 10:00 ·
3
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
سنگ چشم زخم می آویزی ...
و اسفند دود میکنی برایم ...
کارم از پیشگیری گذشته مادر ...
فکر دوا باش ...
دیدگاه · 1392/05/24 - 14:51 ·
5
iman
iman
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود...
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
به بعضیــــا بایــد گفتـــــ "لوستــر" .... از بـس آویــزونـــטּ ! :|
نگار
نگار
به بعضیام باید گفت
اونجا که پرچمت هوا کردی ما رختامون آویزون می کنیم
آره جانم !
دیدگاه · 1392/05/22 - 00:14 ·
7
♥هـــُدا♥
جــدایی (1255).jpg ♥هـــُدا♥
یک زن نمی شکند

هزار تکه می شود وقتی

در عمق صبوری دروغ مردی را

به جا رختی تظاهر می آویزد

و آنقدر اتو می کشد تا شکل راستی شود

اما بانــــو...

لباس بدقواره همیشه به تن زار میزند

و معجزه هیچ خیاطی هم کافی نیست

و تـــــــو...

ای مرد رویاهای یک زن

چگونه از سازی هزار تکه

شوق شنیدن آوایی خوش داری؟!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 13:38 ·
9
صوفياجون
0.068683001369664656_jazzaab_ir.jpg صوفياجون
KAMRAN
KAMRAN
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم

در اینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم

عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم

افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم

گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز

چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز

او نیست که در مردمک چشم سیاهم
تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند

این گیسوی افشان به چه کار ایدم امشب
کو پنجه او تا که در آن خانه گزیند

او نیست که بوید چو در آغوش من افتد
دیوانه صفت عطر دلآویز تنم را

ای اینه مردم من از حسرت و افسوس
اونیست که بر سینه فشارد بدنم را

من خیره به اینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را

بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/18 - 02:09 در Art ·
6
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
بلند بخوان؛
درشت بنویس؛
آویزه ی گوشت کن که :
«تقوا» آن نیست؛
که با یک «تق»، وا برود …
Morteza
Morteza
خــانـــــوم شــماره بـدم؟؟؟

خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟

خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟

ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید

!بیچــاره اصــلا" اهل این حرفـــــها نبود...

این قضیه به شـــدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت

بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.

به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت

شـاید می خواست گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته...

انگار فقط آمده بود گریه کند...

دردش گفتنی نبود....!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...

وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!!

خـدایـا کـمکـم کـن...

چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی!!! مردم می خوان زیارت کنن!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاهبرساند...

به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...امــا انگار چیزی شده بود...

دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگا
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 15:38 ·
7
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ