#عروسی رفتن پسرها: اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمی کنه!!روز عروسی، ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار می شه… خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!ساعت ۶ بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله…عروسی دعوتیم..!بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش…! می پره تو حموم…توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره…!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه باهمون چسب زخم بره عروسی!)ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون…ساعت ۶:۳۰ بعد از ظهره…هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشه یا اسپرت…!تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره…!خلاصه…بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!!)
ساعت ۸ شب عروسی شروع می شه، ساعت ۹:۳۰ شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!

واقعا در مورد پسرا صدق میکنه بابام و داداشم همیشه به دوتا مجلس دیر میرسن یکی ختمه مرده تموم کرده همه رفتن سر خاک بابا و داداشم تازه از ماشین پیاده شدن و یکی هم عروسیه بعد شام میرسن .. ولی من یه هفته مونده به عروسی دل تو دلم نیست که چیکار باید کنم . هههههههههههههههههههه

من بابا مامانم اولین نفرن اماده میشن تو خونمون
بعدش منم
وقتی همه امادهایم داداشم تازه یادش میاد باید بره حموم اصلاح کنه منم باید بدوم لباساشو اتو کنم تا اقا بیاد بیرون بعدش اون لباس بپوشه منم موهاشو درست کنم

يلدا آفرين به تو فقط تو لايك كردي جوابم دادي - بقيه نظر سنجي رو فقط لايك كردن

هدف از #ازدواج طی کردن مسیر آینده #زندگی با یک همراه خوبه .
دغدغه هم پیدا کردن بهترین همراه برای این راه هست .

هدفم اینه نصف دینمو کامل کنم نصفشم با پاگیزگی کامل شد

پول البته برا همه نه من

فعلا وقت برای کشف 8 ندارم با همون 7 کار دارم .

یکی از بزرگترین دغدغه های زندگیم ویندوز عوض کردن

رضا تو ميتوني

آره مصطفی اصلا حسش نیست / شهریا شدن که میشه اما وقتش رو ندارم .

پسر بزرگتر باشه.2 الی3 سال خوبه

به نظرمن این قضیه بستگی به سلایق وعلایق افرادداره...من بایه خانم دوست بودم۲۵سال بزرگترازخودم...بهم پیشنهادازدواج داد..

مادرم فهمیدمانع شد..زن سن بالایا مطلقه..قدرعافیت رومیدونه..تجربه اش زیاده توهرزمینه ای...نازوعشوه خرکی دخترای این دوره

وزمونه رونداره..یه بارتجربه شکست باعث میشه بیشترقدرعشقشوبدونه..حساسیت مادرزن ومهریه وچشم هم چشمیهای بیجاو...نداره

ترس تجربه شکست وازدست دادن عشق دومشوداره..آردشوریخته الکشو آویخته..دیگه دنبال یه سری عشق وحال نیست..کمترتجملاتیه...

به کم قانعه..منتی سرت نیس که مثلا۲۰۰۰تاخواستگارداشته..توازاون جوونتری ودغدغه ازدست دادنشو
نداری و...راستی این زنه

که میخواست باهام ازدواج کنه...حقوق بگیربودوخونه هم داشت..تأکیدروکار کردن مردهم نداشت...افسوس..محبوبه کجایی؟آاااه...کجایی

5 سال اختلاف داریم خیلیم خووبه/ مهم اینه تو یه دوره زمانی باشید. مثلا دهه 70 با 70 ...

مصطفی جان:چقدنوستالژی هامون شبیه همه,خیلی برام جالبه!

دنیای عجیبیه وقتی بچه ایم ارزوی بزرگ شدن داریم وقتی بزرگ می شیم آرزوی برگشت به اون دوران شیرین رو داریم حیف که این دومی امکانش نیست

یادش بخیر چه زود گذشت

نمیدونم هنوزبستنی آلاسکاکه توی کائوچوی سفیدمیفروختندوجودداره, یادش بخیربستنی پنج زاری...

نمیدونم هنوزبستنی آلاسکاکه توی کائوچوی سفیدمیفروختندوجودداره, یادش بخیربستنی پنج زاری...