یافتن پست: #زنگ

رضا
رضا
تعداد مطالب سایت 112.000 تا پست هست برسونینش به 120.000 تا رکورد ثبت کنیم
رضا
رضا
امیدوارم بارش امروز متوقف بشه تو خیلی از شهرهای گیلان و مازندارن اوضاع بحرانی شده .
صوفياجون
صوفياجون
{-60-}{-60-}{-60-}الان من اضافه بودم تا اوووومدم همه پیداشون شد بیچاره @‏yalda‏ الان درکش میکنم چی میکشه ‏{-60-}{-60-}
11 دیدگاه · 1392/11/13 - 01:26 توسط Mobile ·
7
صوفياجون
صوفياجون
آجیییییییییییییییییییییییییییییییییی shaghayegh(پارتی_السلطنه)
کوووووووجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییی{-139-}{-184-}{-190-}
یهووووووو غیب شدش{-28-}{-109-}
orkhan
orkhan
سر ﻣﻴﺰﻩ ﺷﺎﻡ ﮔﻮﺷﻴﻢ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺰﯼ ﮐﻨﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻲ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻮ ...


ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ: ﺳــــــــــــﻼﻡ ﻋﺰﻳﺰﻡ :x

ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ : ﺍﻱ ﻛﻮﻓﺖ ﻭﺭ ﭘﺮﻳﺪﻩ :|

ﺑﺎﺑﺎﻡ : ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ ﻗﺮﺗﯽ ﻣﻦ 30 ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻼﻣﺎ ﺑﻬﻢ ﻧﮑﺮﺩ

ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ: ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ؟ :))
دیدگاه · 1392/11/11 - 13:15 ·
7
orkhan
orkhan
ﻳﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﻣﺎمانم ﺑﻬﻢ ﺷﻚ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﺸﻢ
ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺑﻴﺎﺩ ﻧﺼﻴﺤﺘﻢ ﻛﻨﻪ
.
.
.
.
.
.

ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻇﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻧﻤﺎﺯﺷﻮ ﺧﻮﻧﺪ
ﻧﺎﻫﺎﺭﺷﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﻛﻲ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﭘﻴﺸﻢ
ﻳﻪ ﺳﻴﺐ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ : عزیزم ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺐ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ؟
گفتم بله دایی
گفت ﺩﻳﮕﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻧﻜﺶ!!!
ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻡ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ :|{-7-}
دیدگاه · 1392/11/11 - 13:13 ·
6
iman
iman
یکی دو روزه مامانم رفته مسافرت ،
امروز هوس خوراکی کردم هرجارو گشتم هیچی پیدا نکردم !
فقط توی کابینتا یه سری قوطی بود که با ماژیک روش نوشته بود :
نخورید ؛ مایع ظرفشویی
نخورید ؛ سمِ گلدون
نخورید ؛ جرمگیر توالت
زنگ زدم به مامانم گفتم دایی و زن دایی اومدن چیکار کنم ؟
گفت در کابینتو باز کن اونیکه علامت مرگ داره توش آجیله ،
اونیکه نوشته مرگ موش توش گزه ،
اونیکه نوشته صابون توش شکلاته !
من قبل از زنگ زدن :|
من بعد از زنگ زدن :D
دیدگاه · 1392/11/11 - 01:54 ·
7
sima
sima
یکی از تفریحات دوره راهنماییم این بود که :

کپسول آموکسی سیلین مینداختم تو بخاری کلاس!!

یه بو گند افتضاحی داشت که همه بچه بالا می آوردن

تا ۸ساعت نمیشد نفس بکشی!

معلم میگفت همه حیاط....

تا آخرین زنگ بچه ها دعام میکردن

من الان به اینجا رسیدم مدیون دعای اونام
... ادامه
hastii
hastii
بی درد وا نشد دلِ غفلت گرفته‌ام

قفلی که زنگ بست، شکستنْ کلیدِ اوست . . .
دیدگاه · 1392/11/9 - 23:21 ·
9
bamdad
bamdad
صدایت،

در خیالم،

زنگ میخورد،

لعنت به من و همه ی دلتنگیم.
دیدگاه · 1392/11/9 - 21:57 ·
6
...
...
سلامتی کسی که دوست داشتنوباتمام وجود یادش دادم واون رفت و
به یکی دیگه امتحان پس داد!
...
...
آرام گفت:""خدانگهدار""
ودررابست..
آدمهاچه راحت
مسئولیت خودرابخداواگذارمیکنند!
{-60-}
...
...
Noosha
نداجان :سلام
نمیدونم الان آنی یاآف
ولی
اگه هنوزدندونت دردمیکنه
ودندون درد داری
دوتاژلوفن باهم بخور
نه باآب سرد!
باآب ولرم
کم کم دندونت تیرمیکشه دردمیگیره
یهوآروم میشه تا5الی6ساعت..
خودش کلی تایمه..
بعد
میتونی راه چاره براش پیداکنی
ولی الان فرصت فکرکردن بهت نمیده دندون درد...!
ازهمه مهمتراینکه نه مسواک میتونی بکنی نه چیزی میتونی بخوری...
فعلا که باژلوفن دندونم ساکته...
ولی آبسه کرده شده اندازه یه گردو دندونم!
ایشالازودترخوب شی
نیما
...
15.jpg ...
,,,,
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
0.643668001333283900_taknaz_ir.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
‌_مكزیكوسیتی،‌#مكزیك
یكی دیگر از مكان‌های ترسناك و عجیب گردشگری دنیا، بازار سوناراست كه در پایتخت مكزیك قرار دارد. در حقیقت این محل مركزی برای فروش انواع چیزهای عجیب و غریبی است كه در جادوگری كاربرد دارد. در این فروشگاه جنس‌های مختلف، گوناگون، عجیب و ماوراء طبیعی مانند خون مار زنگی به فروش می‌رسد!جالب است بدانید همه روزه مسافران و گردشگران بسیاری از سراسر دنیا به این بازار می‌آیند تا به خیال خود بتوانند از آینده خودشان باخبر شوند. در اینجا آینده گردشگران پیشگویی می‌شود و زندگی خوب و خوشی را از روی فال و پیشگویی به مردم ساده و زودباور وعده می‌دهند.



در كنار گرفتن فال و پیشگویی آینده، مردم می‌توانند جنس‌های خاص و ویژه‌ای كه برای داشتن شانس در زندگی معرفی می‌شود یا از سوی جادوگران و فال بینان توصیه می‌گردد، مانند خون مار زنگی یا مرغ مگس خوار خشك شده خریداری كنند.
... ادامه
zoha
zoha
بعضے وقتا یکے تو کانتکتـــ گوشیتـــ هست

ڪـــــﮧ نمیتونے بهش زنگـــــ بزنے

دلتم نمیاد پاکش کنے

هر وقتم چشمت بـﮧ اسمش

میفتـﮧ دلتـــــ یـﮧ جورے میشـﮧ

ولے میدونے ڪـــــﮧ زنگـــــ زدטּ اشتباهـﮧ

پس زنگـــــ نمیزنے

خیلے دردناکـﮧ اوטּ لحظاتـــــ.....! ♥
... ادامه
...
...
دختره ازدوستت دارمهای هرروزدوست پسرش خسته میشه!یه شب که براش اس اومد
بدون اینکه بخونتش گوشیشوگذاشت زیربالش وخوابید..فرداصبح که بیدارشد..مادرپسره بهش زنگ زدوگفت:که سرش تصادف کرده ومرده!
دختره باچشم پرازاشک به سراغ گوشیش رفت
واس دیشب پسره رودیدوشروع کردبه خوندن؛؛تصادف کردم
باکلی مشکل اومدم درخونتون؛
تروخدابیاپایین تابرای آخرین بارببینمت..
""دوستت دارم!!!!""
{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ