یافتن پست: #غیر

soheil
soheil
چون سلیمان را سراپرده زدند

جمله مرغانش به خدمت آمدند

هم‌زبان و محرم خود یافتند

پیش او یک یک بجان بشتافتند

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک

با سلیمان گشته افصح من اخیک

همزبانی خویشی و پیوندی است

مرد با نامحرمان چون بندی است

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهترست

غیرنطق و غیر ایما و سجل

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل

جمله مرغان هر یکی اسرار خود

از هنر وز دانش و از کار خود

با سلیمان یک بیک وا می‌نمود

از برای عرضه خود را می‌ستود

از تکبر نه و از هستی خویش

بهر آن تا ره دهد او را به پیش

چون بباید برده را از خواجه‌ای

عرضه دارد از هنر دیباجه‌ای

چونک دارد از خریداریش ننگ

خود کند بیمار و کر و شل و لنگ

نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش

و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش

گفت ای شه یک هنر کان کهترست

باز گویم گفت کوته بهترست

گفت بر گو تا کدامست آن هنر

گفت من آنگه که باشم اوج بر

بنگرم از اوج با چشم یقین

من ببینم آب در قعر زمین

تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ

از چه می‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ

ای سلیمان بهر لشگرگاه را

در سفر می‌دار این آگاه را

پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق

در بیابانهای بی آب عمیق
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 21:25 ·
3
bamdad
bamdad
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند و...

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

...مُردَم...

برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای زندگی ابدی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم،
اکنون لحظه ای به یاد من نیستند.

و چه نيكو فرموده قرآن كريم:

«وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»

و از[حرف] مردم مي‌ترسيدى و حال آنكه خداوند سزاوارتر است اينكه از مخالفت امر او بترسى‏...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/29 - 21:36 ·
3
bamdad
bamdad
عشق مانند جنگ است

شروع آن آسانه

خاتمه دادن به آن مشکله

فراموش کردنش غیر ممکنه
دیدگاه · 1392/12/28 - 18:00 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام به همه شماها راستبگینکی ترقه خریده فیزار ف غیره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ıllı YAŁĐA ıllı
Beautiful-Dandelion-Wallpaper.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
مثل میمونه

نمیشه و که

روز در آورد .

خودمون و اطرافیانمون باشیم!


روی یک چیزهایی خیلی دارد

مثل ؛

، ...

{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
کاپیتـان رستمی
کاپیتـان رستمی
من نمیدونم این لحظه سال تحویل چه اتفاق خارق العاده ای میافته که همه میخوان قبلش کاراشون تموم شده باشه خونه تکونیها شونو کرده باشن خریداشونوبکنن ارایشگاه برن مسافرا زود برسن اجیل وشیرینی ومیوه وگوشت ومرغ وبرنج وپرده ورومیزی وتوالت شور ومیز عسلی و لنگه کیوه خوذی اقدس خانوم وغیره رو باید خریده وانبار کرده باشن...مگه میخواد سفینه فضایی بپره که همه باید حاضر باشن...خواهرا برادرا سال جدیدم ی چیزی مثل امساله که داری بالنگه دمپایی بیرونش میکنی!!!
اقا تنه نزن...ندو بابا ماهی قرمزا فرار نمیکنن..اجیلا تموم نمیشه....بابا بازم توالت شور تولید میشه توسال جدید!!
... ادامه
bamdad
bamdad
جالبه...
هیچ كلكی در كارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته به شرطی كه تقلب نكنید!







طالع بینی چینی! ..







فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نكنید، در غیر این صورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید كرد كه ای كاش تقلب نمی كردید!







این حدوداً 3 دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه كند!!







كسی كه این پیام را ارسال كرده گفت كه آرزویش ظرف 10 دقیقه به حقیقت پیوست!!!







این بازی نتیجه خنده دار و در عین حال شگفت انگیزی خواهد داشت!







پیام را یكجا تا پایا ن نخوانید بلكه مرحله به مرحله پیش بروید و عین دستورالعمل انجام دهید!







1- اول از هر چیز اعداد 1 تا 11 را به صورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی كاغذ بنویسید.







2- سپس در جلوی ردیف (ستون) 1 و 2 هر عددی را كه مایلید بنویسید.







3- حال در جلوی ردیف 3 و ردیف 7 نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید.







4- نام اشخاصی را كه می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا







فامیل) در جلوی ردیفهای 4، 5 و 6 بنویسید.







5- در ردیفهای 8، 9، 10 و 11نام چهار ترانه (آهنگ) را بنویسید (در







جلوی هر ردیف نام یك ترانه)







6- اكنون نهایتا میتوانید یك آرزو كنید!!







و حالا كلید رمز گشایی این بازی:







1- عددی را كه در ردیف 2 نوشته اید مشخص كننده تعداد اشخاصی است كه شما باید در باره این بازی به آنها بگویید!







2- شخصی كه نامش در ردیف 3 قید شده كسی است كه شما عاشقش هستید!!!







3- شخصی كه نامش در ردیف 7 قید شده كسی است كه شما دوستش دارید ولی با هم نمی سازید (یا به تعبیر دیگر عاقبت خوشی نخواهد داشت!)!!!







4-شخص شماره 4 کسی است كه شما بیش از همه به او اهمیت میدهید!







5-شخص شماره 5 کسی است كه شما را بسیار خوب می شناسد.







6-شخصی كه نامش در ردیف 6 قید شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسی) شماست!







7-آهنگ قید شده در ردیف 8 با شخص شماره 3 تطبیق می كند (مرتبط است)!!!







8- آهنگ شماره 9 آهنگی برای شخص شماره 7 است!







9-گ آهنگ شماره 10 آهنگی است كه بیش از همه افكار شما را بازگو می كند!







10- و بالاخره شماره 11 آهنگی است كه می گوید شما در باره زندگی چه احساسی دارید!!!!







واقعا شگفت آور است! نه؟! ولی بنظر می آید كه درست باشه!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/26 - 21:40 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
12.jpg متین (میراثدار مجنون)
من , تنهایی ام را نه با دود سیگار ....
نه با یاد تو ....
نه با افسوس خوردن ....
با هیچ چیز .... هیچ چیز آلوده نمیکنم....
تنهایی من " قداست " دارد!
مانند یک میزبان خوب از مهمانم پذیرایی میکنم!
قدمش هم بر سر چشمان بی حالم!
بودنش بر سر منت! که وجودش به وجود بی غیرت تو شرف دارد!
همین....
... ادامه
bamdad
bamdad
همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند ،بعضی از قراردادها وعهد ها را روی قلب می نویسند ...حواست به این عهد های غیر کاغذی، بیشتر باشدشکستنشان یک آدم را می شکند .
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/26 - 20:57 ·
4
صوفياجون
صوفياجون

{-41-}{-41-}{-41-}{-23-}
من اونیم که سایه ام نداشت

دلش رو توی کوچه جا گذاشت

همون که تو دلش غمارو کاشت

غیر از این سکوت چیزی برنداشت


من اونیم که گریه می کنه

همون که بغض و ول نمی کنه

همون که هیچکی باورش نکرد

اشک و عاشق گونه می کنه

صدام که سر به آسمون کشید، دلای عاشق و به این جنون کشید

خدا ببخشه اونو که نموند

که قلب سادمو اون به خون کشید

عشق ادعا سرش نشد، آخرش نشد

که یاد من بره

آسمونو باورش نشد ، کبوترش نشد

دوباره بپره

من اونیم که خیره رو دره، خوشیشو میده غصه می خره

که حالش از همیشه بدتره

دل نمیده و دل نمی بره

کسی که با کسی قدم نزد

تو خونه عکسی غیر غم نزد

سری به قلب عاشقم نزد

اونکه رو دلم زخم کم نزد

{-60-}{-6-}{-109-}{-35-}{-35-}{-35-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
تو می رفتی زیر بارش تند باران و من خود در حال بارشی دیگر بودم
بارش اشک هایی که از هوای ابری چشمانم جاری بود
چرا هیچ گاه روزگار نخواست با دل بی گناه ما راه بیاید؟!
چرا هیچ گاه هیچ کس نخواست حال مارا درک کند؟!
*** *** *** *** ***
حالا به غیر از بوی عطر، گل رز سرخ و هوای بهاری
باران هم که می بارد تمام خاطراتت را در ذهن کوچک
و درگیر من زنده می شود تا شروع کند به آب کردن روح و روانم
... ادامه
bamdad
bamdad
@zahra- 131

یه روز یه رشتیه در مخالفت با نفوذ بیگانگان در کشورمون قیام مسلحانه می کنه ولی هرگز حاضرنمیشه با سرباز ایرانی بجنگه
اون رشتی وطن دوست و با غیرت رو با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسیم

یه روز یه رشتیه با گویش کاملا رشتی که زمانی رییس دانشگاه ملی ایران ( بهشتی ) بود ، پایه گذار دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف ) میشه ولی عشقی عجیب به تربیت فرزندان ایران دلیل همیشگی اون برای حضورش در دبیرستان البرز بود


اون رشتیه نخستین دکترای ریاضی ایران یعنی دکتر محمدعلی مجتهدی بوده

زنده باد شهر عشق
رشــــــــــــــــــــــــــــــــت
{-41-}{-41-}
MINA
SALMANDAN 01.jpg MINA
فقط چند لحظه کنارم بشین

یه رویای کوتاه تنها همین

ته آرزوهای من این شده

ته آرزوهای مارو ببین

فقط چند لحظه کنارم بشین

فقط چند لحظه به من گوش کن

هر احساسیو غیر من توجهان

واسه چند لحظه فراموش کن...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/23 - 22:16 ·
6
bamdad
bamdad
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ، باز به غیرت چشمانم که آبی پشت سرت ریختند !
دیدگاه · 1392/12/22 - 23:29 ·
6
محسن
محسن
امروز ایرانسل بهم sms داده:
مشترک گرامی، انصافا یه دقیقه صبر کن حرفمو بزنم اگه غیر منطقی بود بعد پاکش کن
دیدگاه · 1392/12/22 - 15:42 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
...


زندگی فی البداهه
نمایشی بی تمرین
تنی بی پُرو
سری بی تأمل

از نقشی که بازی میکنم ناآگاهام
فقط میدانم که از آن خودمست، غیر قابل تعویض

موضوع نمایشنامه را
درست روی صحنه باید حدس بزنم
برای افتخار زندگی هنوز آماده نیستم
سرعت جریانی را که بر من وارد میشود به سختی تاب می آورم
بدیهه میسازم، با آن که از بدیهه سازی بدم می آید

بر ناآگاهی ام هر گام سکندری میخورم
رفتارم بوی شهرستانی بودن میدهد
غریزه هایم نشان از تازه کاری دارند
ترس صحنه، علتی است برای تحقیرشدنم
به گمانم موجبات تخفیف، ظالمانه است

واژگان و حرکات غیر قابل پس گرفتن
ستارگان، تا آخر شمرده نشده اند
شخصیتم مثل پالتویی است که در حال دویدن دکمه هایش را میبندم
این هم نتایج تأسف بار این شتابزدگی است

کاش دست کم، بشود چهارشنبه ای را از پیش تمرین کرد
پنجشنبه ای را تکرار کرد
اما وای، دیگر، جمعه با نمایشنامه ای که نمیشناسمش از راه میرسد
میپرسم آیا این کار درستی است
(صدایم گرفته است
چون حتی نگذاشتند پشت پرده، سینه ام را صاف کنم)

گمراه کننده است که فکری کنی این امتحانی سرسری
در اتافی موقتی است، نه
میان دکورها ایستاده ام و میبینم چه استوارند
دقت همه ی آکساسوارها مرا متعجب میسازد
صحنه ای گردان، دیریست که میگردد

حتی دورترین سحابی ها روشن شده است
آه، شکی ندارم که این نخستین شب نمایش است
و هر کاری که میکنم
برای همیشه به کاری که کرده ام بدل میشود

وسیلاوا شیمبورسکا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 23:27 ·
8
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ