یافتن پست: #هفت

متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
یارو ﺗﻮ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ میگه ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻡ...

ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﭼﻮﺏ میده ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ

ﭘﺴﺮﻩ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺫﮐﺎﻭﺗﺶ ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﭘﺪﺭﺵ ﭼﻮﺏ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻪ :|

ﭘﺪﺭﻩ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺩﺭﺟﺎ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻩ :O


ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ میگه : ﺑﯽ ﭘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﯽ (ساز) ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﻧﺴﻞ ﻗﺒﻞ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ اون یه عتیقه بود!!!


نتیجه اخلاقی فیضبوکی : بذارین یه نفر تا آخر حرفش رو بزنه بعد مهندسی کنین!
دیدگاه · 1393/03/9 - 16:59 ·
4
Noosha
10390400_240993362775733_8433916444204816099_n.jpg Noosha

توجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه توجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

بسیار مهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم حتما بخوانیـــــــــــــــــــد!!!!

انزلی - ایرنا - ناپدید شدن دختر بچه هفت ساله ای در روز یکشنبه چهارم خرداد از جلوی مدرسه ای در انزلی، علاوه بر رنج و عذاب فراوان برای خانواده کودک ، مردم این شهر گردشگرپذیر را به شدت نگران کرده است .
ماجرا از این قرار است که ˈمائده کبرایی ˈ دانش آموز کلاس اول دبستان حدود ساعت 10 و نیم صبح از مقابل مدرسه ﺷﻬﯿﺪ ﺟﻌﻔﺮﯼﻧﯿﺎ در خیابان ﻣﻌﻠﻢ از مناطق پرجمعیت شهر و به فاصله حدود 300 متری با محل سکونت خود و خانواده اش، مفقود شد و با وجود تلاش های پلیس تاکنون هیچ اثری از او به دست نیامده است .

این مساله موجب نگرانی خانواده ها ، ایجاد جو ناامنی در سطح این شهر ساحلی و شایعات بسیار شده و مردم خواهان پیگیری سریع مساله ، یافتن کودک ، مشخص شدن مقصرین این قضیه و برخورد با آنها هستند.

روز یکشنبه و دوشنبه حتی اهالی محل برای یافتن کودک در حوالی منطقه بسیج شده و فعالان فضای مجازی نیز با انتشار عکس و خبر برای یافتن او تلاش کردند .

*عدم مسئولیت پذیری و حساسیت لازم

نخستین مساله مورد انتقاد از سوی خانواده کودک مفقود شده و شهروندان انزلی، تعطیل کردن مدرسه در ساعت 10 و نیم صبح و فرستادن کودکان خردسال به بیرون مدرسه و فقدان نظارت بر این امر از سوی مسئولان مدرسه است .

ˈ بهزاد کبرایی ˈ پدر کودک مفقود شده عصر پنجشنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا با بیان این که از زمان گم شدن فرزندم زندگی برایمان جهنم شده، ...{-60-}

امیدواریم هر چه زودتر مائده خانوم گلو پیدا کنن و به خونوادش برگردونن{-47-}{-47-}{-47-}{-47-}{-47-}{-47-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 01:19 ·
12
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووووووو منم اوووومدم یووووهووووووو دلم براتون تنگولیده بودااااااا{-7-}{-29-}{-29-}{-29-} وااااایییییییییییییییییییییییییی 23نفر بیادم بودن ممنونم {-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-29-}{-29-}
Mohammad
14012559541.jpg Mohammad
جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه ی دفتر
غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد ؟
تو کجایی ؟
شده ام باز هوایی
چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟
به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی...............
... ادامه
رضا
رضا
پیش بسوی رادیو جوان جهت بررسی های هفتگی واسه دانلود .
دیدگاه · 1393/03/6 - 23:32 ·
11
Mohammad
141549_713.jpg Mohammad
امام کاظم-ع:
بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
شهادت مظلومانه ی هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد.
دیدگاه · 1393/03/4 - 10:49 در حسینیه ·
5
Mohammad
toorar-ghaderi4.jpg Mohammad
قصه مرگ پسر ایرج قادری در سال 1351 + عکس

حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها

ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺒﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﮐﺘﺮ ، ﺩﮐﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺴﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ، ﻣﻨﻮ ﺯﯾﺮ
ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻩ !
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻓﻨﺠﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ !...
ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ، ﺯﻥ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﮐﺘﺮ، ﻗﺮﻗﺮﻩ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﻡ
ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ
ﻭﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻮ، ﺍﻻﻥ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪﻩ
ﺣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ !...
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟
ﺍﮔﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺯﺑﻮﻧﺖ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺣﻞ ﻣﯽ ﺷﻦ !...
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﺒﺮﺗﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﯾﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ{-7-}
دیدگاه · 1393/02/31 - 10:50 ·
5
رضا
رضا
دارم سعی میکنم هفته ای حداقل یک مطلب برای بنویسم .امیدوارم همینطور ادامه بدم تعداد مطالب بیشتر بشه .
دیدگاه · 1393/02/31 - 00:07 ·
7
غزل
غزل
مشهد ینی...

ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺗﻬﺮﻭﻥ ,ﺑﻠﻮﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺁﺑﺎﺩ...
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﮐﻮﺭﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺍﺧﺮ
ﻭﮐﯿﻞ ﺁﺑﺎﺩ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﭘﯿﺮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﻩ ﺩﯼ
مشهد ینی عطر کلبه
مشهد ینی یک خیابون راهنمایی و یک ذرت مکزیکی دولپی
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻭ ﺧﻢ
ﺷﺪﻥ ﻭﺳﻂ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺣﺮﻡ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﺻﻔﺮ،ﻣﺸﻬﺪ
ﯾﻨﯽ ﺳﻄﻞ ﻫﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺻﻒ ﺷﻠﻪ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﮐﻮﻫﺴﻨﮕﯽ ﯾﻨﯽ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯼ ﻫﻔﺖ ﺗﯿﺮ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺣﺮﻡ ﺗﺎ ﻃﺮﻗﺒﻪ ﻭ ﺷﺎﻧﺪﯾﺰ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺩﺧﺘــﺮ ﭘﺴﺮﺍﯼ ﺧﻮﺷﺘﯿﭗ ﺧﻮﺵ ﭘﻮﺵ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺯﯾﺮ ﭘﻞ ﻫﺎﺷﻤﯿﻪ،ﭘﻞ ﺻﯿﺎﺩ،ﭘﻞ ﻧﻤﺎﯾﺸﮕﺎﻩ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ،ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺭﯾﺲ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺭﯾﺲ ﻫﺎﺷﻤﯿﻪ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺗﮏ ﭼﺮﺡ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﻩ،ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﻥ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺒﺢ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ،ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ،ﻟﻤﮑﺪﻩ ﻭ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﺷﺒﺎ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺗﻮ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻭ ﺷﺎﻧﺪﯾﺰ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﺻﻔﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻭﺭﺯﺵ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﻠﺖ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﺨﺘﻪ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺑﺮﺝ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﺘﺎﺭﻩ،ﯾﻨﯽ ﮐﻮﭼﻪ
ﺩﺍﻟﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﻃﺒﺮﺳﯽ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ،ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ
ﺷﻬﺮ ﺑﯽ ﮐﻨﺴﺮﺕ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎﻫﺎﺍﺍﺍﺍ
... ادامه
عسل
عسل
دهه هفتادی باشی میفهمی چی میگم
خدا میدونه جوری که ما رمزی با دوس پسرمون حرف میزدیم
شهید همت با قرار گاه حرف نمیزد{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}
رضا
رضا
بچه ها پست خصوصی خودتون رو بررسی نمی کنین ؟ 2 هفته هست برای یکی از بچه ها پست خصوصی فرستادم فکر کنم هنوز ندیده :)
Mohammad
Mohammad
کفش تن تاک خریدم ۱۸۸۰۰۰ تومن
الان هیچی پول ندارم غذا بخورم ، هر وقت گرسنه میشم میام بهشون نگاه میکنم !
لامصب خیلی تاثیر داشته ، یه هفته ای ۱۰کیلو فقط با نگاه کردن کم کردم ، ببین اگه باهاشون پیاده روی کنم چی میشه ؟؟؟ معجزه میکنه لامصب !!!{-7-}{-7-}
lavani
lavani
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این قصه’ جانسوز نگفتن تا کی ؟
سوختم ، سوختم این راز نهفتن تا کی ؟
روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم
عقل و دین باخته ، دیوانه’ روئی بودیم
بسته’ سلسله’ سلسله موئی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش ، این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش ، ه
: نرگس غمزه زنش ، این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش ، هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنائی او
داد رسوائی من ، شهرت زیبائی او
بس که دادم همه جا شرح دلارائی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشائی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگ
: بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/18 - 21:47 ·
3
zoolal
zoolal
ﮐﻔﺶ ﺗﻦ ﺗﺎﮎ ﺧﺮﯾﺪﻡ ۱۸۸۰۰۰ ﺗﻮﻣﻦ
ﺍﻻﻥ ﻫﯿﭽﯽ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﯿﺎﻡ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﯼ ﻫﻔﺘﻪ ۱۰ﮐﯿﻠﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ
ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻻﻣﺼﺐ :|{-75-}
دیدگاه · 1393/02/18 - 12:27 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
یس.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دلواپس های بی همه کس . . . :|
Majid
Majid
عاشق خجالتی
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زن
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:25 ·
1
Majid
Majid
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا” بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه‌های ما هستید؛ شماره ۱ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره ۲ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره ۳ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره ۴ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره ۵ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره ۶ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره ۷ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره ۸ را فشار دهید.

اگر پول می‌خواهید؛ شماره ۹ را فشار دهید.

اما اگر می‌خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،

بگویید، ما داریم گوش می‌کنیم …نیشخند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:15 ·
Majid
akserver.ir_13929698361.jpeg Majid
سال های سال بود که دو برادر در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود با هم

زندگی میکردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک،

با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و کار به جایی

رسید که از هم جدا شدند.


از دست بر قضا یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد،

مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:

من چند روزی است که دنبال کار می گردم،

فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید،

آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟


برادر بزرگ تر جواب داد : بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم.

به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.

او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه

ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده است .


سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:

در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا

دیگر او را نبینم.


نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:

من برای خرید به شهر می روم، آیا وسیله ای نیاز داری تا برایت بخرم؟


نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:

نه، چیزی لازم ندارم !


هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت،

چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود.

نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.


کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:

مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟


در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور

ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای

کندن نهر معذرت خواست.


وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته

و در حال رفتن است.


کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر،

از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.


نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:10 ·
Majid
JuiR1399215086mkwyas.jpg Majid
تحقیر رم در شب قهرمانی یوونتوس ! اسکودتوی 32 مبارک باد
شکست سنگین تیم رم در مقابل کاتانیا و تحقیر جالوروسی ها با 4 گل باعث شد تا بانوی پیر ایتالیا به سی و دومین قهرمانی خود در رقابت های سری آ دست پیدا کند و در این در حالی است که هنوز دیدار هفته ی سی و ششم خود را در مقابل آتالانتا برگزار نکرده است.

رمی ها که تا پیش از این دیدار 85 امتیار داشتند در تلاش بودند تا با پیروزی در این دیدار فاصله ی خود با تیم یووه را کاهش دهند و به امید از دست دادن بانوی پیر در بازی فردا باشند اما کاتانیا در یک روز به یاد ماندنی 4 گل به رمی ها زد تا یوونتوس قهرمان سری آ لقب گیرد.

یوونتوس در ادامه ی فصل به مصاف تیم های آتالانتا، رم و کالیاری خواهد رفت.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 06:59 ·
Morteza
Morteza
هرکی اهنگ خواست به خودم بگه تا حد امکانه کمک میکنم
Morteza
Morteza
اخرین اهنگ البومم به سلامتی ضیط شد اینم متنش


این سیگارایی که من می کشم همون اشکایی که نمی تونم بریزم

نسخ که می شم هفت هشتا در میون نفس می کشم

روز ندارم یعنی شبم می شه شب و با یه سری هله هوله تلف می شه وقت

فاصله که می گیره این لب با لب پشت بند هم روشن می شه نخ با نخ

دنیای بی ناموس هم هی جفت شیش میاره این غم نرفته پشتیش میاد

یه رفیق دارم که جینگ خودمه جدا از اینایی که ریخته دورم زیر پا له می شه

با لباس سفیدش ولی بازم نمیره از کنار رفیقش

اولیشو رضا سال هشتاد و هفت روشن کرد تا بکنه درداشو کم

ولی حالا اگه بخوای غمات بمیره دیگه روزی یه پاکتم جواب نمیده

یه اتاق دودی مثل هوای تهرون تاریکه و تب مثل شبای زندون

سرطان چیه که عامل اصلیش داداش، سرطان دلِ مائه که گندید داداش بی خیال

نمی شه که گله کرد یا که امروزو به فردا گره زد

شاید فردا همه فقط صدام بمونه تو هم سر خاک من بکنی گریه مَرد

tanha rafigho doste samimim toyi to

بی حسم ولی مثل اینکه تنم گرمه پس زندم انگاری خفم کرده

همه کامای حبس دورم دود غلیظ تو این اتاق تاریک مثل یه کور مریض

تن لشم به اشتباه زاییده شد رفت جوونیمم به اصطلاح گ … شد رفت

من مرامی از دوستا ندیدم سر پام زیر سایه اُستا کریمم

تنهایی خوشم با تو خوشترم وقتی رفیق تو رگیا مارو دور زدن

تو موندی جز تو هیشکی نیست هر چی لاشخور بود شد شیفت دلیت

کام بده تا دردی نمونه بامرام معرفتت می ارزه به تموم آدما

ضد حال زیاد زده زندگی به من ولی دایورت کردم رو قلقلی چپ

tanha rafigho doste samimim toyi to

بخند و بگو رو به راهی حتی شده به زور، به زور گاری

همه می خوان داستانو ماست مالی کنن نخو پر می کنن تا پاس کاری کنن

من بازیکنم بشم گل نمی زنم رفیقای قدیمیمو دور نمی زنم

سیگارو می گم رفیق فابریک دودی که هنوز به لب من کام میده لوتی
... ادامه
Mostafa
Mostafa
بچه ها کلیک رو تبلیغ یادتون نره
zahra
zahra
کاش هفت ساله بودم



روی نیمکت چوبی می نشستم



مداد سوسماری در دست



باصدای تو دیکته می نوشتم



تو می گفتی بنویس دلتنگی



من آن را اشتباه می نگاشتم



اخمی بر چهره می نشاندی و من



به جبران



دلتنگی را هزار بار می نوشتم!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 14:56 ·
7
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ