یلدا بحث استقلال و پرسپولیس دیگه خیلی بچگونه ست من خیلی وقته دیگه بحث نمیکنم بهترین دوستامو واسه همین بحثا از دست دادم دیگه نمیخوام تکرارش کنم...
من الان فقط بازیهاشو نگاه میکنم تو بحثا زیاد شرکت نمیکنم
من جدی بحث نمیکنم برداشتتون اشتباست... من راهنمایی خیلی تعصبی تر برخورد میکردم الان دیگه نه... اون دوستامو چند وقت پیش دیدم و با هم حرف زدیم و خندیدیم..
زمانی بحثم اینجا جدی میشه که توهینی بشه من کوتاه نمیام..
مصطفی تو اصن متوجه حرفم نمیشی همیشه باید برای تو مثال بزنم... تو فک کنم حرفمو به خودت گرفتی و داری کش میدی ... من منظورم اصن بحث با تو نبود گرچه کله من و تو هیچوقت باهم نمیسازه ادامه نده مغزم ادامه صحبت با تو رو نمیکشه
مرسی...
اینجور پستای کوتاه و با معنی رو خیلی دوست دارم
مثل همون که میگفت بعد از خداحافظیت من ، من نبودم ، بم بودم بعد از زلزله...
اگه میتونستم پستایی که میزارم رو خودم بازنشرشون کنم ، حتمأ اینجور پستا رو باز نشر میکردم...
یه روز به همسرم گفتم :
«همیشه برای من سوال بوده که چرا تو همیشه ابتدا سر و ته سوسیس را با چاقو می‌زنی، بعد آن را داخل ماهیتابه می‌اندازی! »
او گفت: «علتش را نمی‌دانم ؛این چیزی است که وقتی بچه بودم، از مادرم یاد گرفتم.»
چند هفته بعد وقتی خانواده همسرم را دیدم، از مادرش پرسیدم که ؛
چرا سر و ته سوسیس را قبل از سرخ کردن، صاف می‌کند ؟
او گفت:
«خودم هم دلیل خاصی برایش نداشتم هیچوقت، اما چون دیدم مادرم این کار را می‌کند، خودم هم همیشه همان را انجام دادم.»
طاقتم تمام شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم که چرا
سر و ته سوسیس را می‌زده ؟!
او وقتی قضیه را فهمید، خندید و گفت :
«در سال‌های دوری که از آن حرف می‌زنی، من در آشپزخانه فقط یک ماهیتابه کوچک داشتم و چون سوسیس داخلش جا نمی‌شد، مجبور بودم سر و ته آن را بزنم تا کوتاه‌تر شود... همین !!! »
ما گاهی به چیزهایی آداب و رسوم می‌گوییم که ریشه آن اتفاقی مانند این داستان است!
دیروز سفری کوتاه به دانشگاه سابقم داشتم.. دانشگاهی که برای من حکم بهترین ها رادارد.. هیچ گاه یادم نمی رود زمانی که پایم به آنجا باز شد برای انتقالی و بازگشت به هر دری می زدم به هیچ قیمتی نمی خواستم بمانم.. همه اش گله از خدا که چرا چنین شد.. حالا می فهمم که چرا می گویند اگر خدا نامطلوبی را سر راهت قرار داد بدان به صلاح توست.. این جمله برای من مصداق دارد..
چندماهی گذشت و عادت کردیم.. جای پایمان حسابی سفت شد..
دوستان بودند و زندگی شیرین خوابگاهی.. اما اگر بخواهم از حال دلم بگویم آنچنان روبراه نبود.. گویی چیزی کم داشت که در پی اش به هر دری می زد.. نمی دانم اسمش را چه بگذارم..
به قول حافظ سخن عشق نه آن است که آید به زبان...
چند ترم گذشت.. کسانی را دیدم که خوب تر از هر خوبی بودند.. دلشان مثل آینه صاف و زلال بود.. نگاهشان آدم را آرام می کرد.. حرف هایشان چون مرهمی زخم را درمان می کرد.. آنها خدا را جوری می دیدند که با نگاه من فرق داشت.. از زندگی چیزی می خواستند که من نمی خواستم.. به یقین آنها بندگان مخلص خدا بودند.. و کسانی که زندگیم را رنگ و بویی دیگر دادند.. گمشده من همان بود که از آنها آموختم... و آرام آرام همه چیز عوض شد... دیگر خوشی های گذشته برایم بی معنی شدند... هرچند نگاه های اطرافیان عوض شد اما من این "شدن" را دوست داشتم..
و دوستی من با شهدا از آنجا آغاز شد... وهمین آشنایی سرآغاز زندگی دوباره من شد..
دیروز که در دانشگاه قدم می زدم لحظه لحظه ی آن روزها برایم زنده شد.. دلم حسابی تنگ شد.. برای همه چیز.. یادم آمد اعتکاف سال پیش را.. مراسم هایی که در مسجد برگزار می شد و با دوستان می رفتیم.. مراسم چهلم شهید رحیمی و..
سری هم به دوستان شهیدم زدم.. سه شهید گمنام..سه دوست..سه همراه.. سه عزیز.. کسانی که لحظه های دلتنگی ام را همدم بودند.. شنواتر از هر کسی به حرف هایم گوش می دادند و در آن شهر غریب برایم برادری می کردند.. خدا می داند که چقدر دلم برایشان تنگ شده بود...
گاهی یک لحظه یک تصویر یک نگاه یک حال و یک تلنگر زندگیت را زیر و رو می کند...
و چه خوب می شود اگر آن تلنگر راهت را به سمت نور و آرامش عوض کند...
شعر جدید دخترای کلیپسی ：
ی کلیپس دارم قلقلیه
سرخ وسفید نیم متریه
میزنم رو سرم هوا میرم
نمیدونی تا کجا میرم
من این کلیپسا رونداشتم
قد کوتاهی داشتم
افسردگی می داشتم
بی افم بهم عیدی داد
ی کلیپس نیم متری داد...!!!!! ))
قدیمی ها - کامبیز پارسی: 28 آبان ماه مصادف با سالروز تولد ستار، هنرمند ارزنده و خوش صدای کشورمان است.
همین مناسبت را بهانه کردیم و با این عزیز تماس گرفته و گفتگویی کوتاه انجام دادیم.
بسیار خوشحالیم که ستار عزیز تولد 64 سالگی خود را جشن می گیرد و اکنون 42 سال است که برای هواداران خود، با هر سلیقه ای آواز خوانده است.
آقای ستار در مورد تک آهنگ جدیدش به نام «پروانگی» می گوید: بنا دارد از این پس به صورت تک آهنگ هنرش را ادامه دهد که این روش الان در بین همه هنرمندان مد شده است و برای کمپانی های پخش ترانه روشی ایده آل است.
در پاسخ به این سوال که چرا صحفه فیسبوکش به روز نمی شود، می گوید: که مدیریت فیسبوک ایشان به دلیل پاره ای از مشکلات قادر به انجام به روز رسانی صفحه نمی باشد و به زودی برای این مهم اقدام اساسی خواهد نمود.
گروه مجله اینترنتی قدیمی ها برای ستار نازنین آرزوی تندرستی و موفقیت دارد.
قدرت گرفته توسط شِیرترانیکس
فارسی
شوما آمريكايي هستين ما در حد با افتخار ايراني 
البته من استقلالیم ولی این عکس رو قبول دارم
فدات بشم مهناز جونم 
1392/09/13 - 12:42یلدا بحث استقلال و پرسپولیس دیگه خیلی بچگونه ست من خیلی وقته دیگه بحث نمیکنم بهترین دوستامو واسه همین بحثا از دست دادم دیگه نمیخوام تکرارش کنم...
1392/09/13 - 13:03من الان فقط بازیهاشو نگاه میکنم تو بحثا زیاد شرکت نمیکنم
مهناز بحث داریم تا بحث تو خیلی جدی بحث میکنی
1392/09/14 - 02:06من جدی بحث نمیکنم برداشتتون اشتباست... من راهنمایی خیلی تعصبی تر برخورد میکردم الان دیگه نه... اون دوستامو چند وقت پیش دیدم و با هم حرف زدیم و خندیدیم..
1392/09/22 - 22:48زمانی بحثم اینجا جدی میشه که توهینی بشه من کوتاه نمیام..
مهناز شما هم برداشتت از شوخی ما اشتباهست
1392/09/22 - 23:36مصطفی من توهین و شوخی رو خیلی بیشتر از همه میفهمم.. به من نگو اشتباه برداشت میکنم... چون خودم آدم شوخ طبعیم...
1392/09/22 - 23:45پس اگه دوست نداری کسی این جمله رو بهت بگه متقابلا خودتم نباید بگی
1392/09/23 - 22:38چیو نگم ... متوجه نشدم ...هتو الان دارم میرم یادت اومد جواب بدی...
1392/09/23 - 22:42نگم اشتباه برداشت میکنی
1392/09/23 - 22:54مصطفی تو اصن متوجه حرفم نمیشی همیشه باید برای تو مثال بزنم... تو فک کنم حرفمو به خودت گرفتی و داری کش میدی ... من منظورم اصن بحث با تو نبود گرچه کله من و تو هیچوقت باهم نمیسازه
ادامه نده مغزم ادامه صحبت با تو رو نمیکشه
1392/09/24 - 01:15