ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را/یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
اول پدر پیر خورد رطل دمادم/تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
تا مست نباشی نبری بار غم یار/آری شتر مست کشد بار گران را
ای روی تو آرام دل خلق جهانی/بی روی تو شاید که نبینند جهان را
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت/حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل/شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست/ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح/یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده/تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست/کز شادی وصل تو فرامش کند آن را
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید/از جای جراحت نتوان برد نشان را
#سعدی
غزل ۱۸
سیاوش خونده اما برای مقاصد شر استفاده کردی
1395/02/19 - 16:18سیاوش اینا رو 100% در وصف تو خونده
1395/02/20 - 10:43رضا تهمت نزن پس فردا سر پل صراط جواب ما رو نمیتونی بدی
1395/02/20 - 10:46حتما باید حدیث بگم برات تا هدایت بشی
رضا اگر اسمش هدایت هم بود باز به راه راست هدایت نمی شد
1395/02/20 - 11:04لابد توقع داره راه راست رو به سمتش کج کنن
1395/02/20 - 11:10جا خالی میده
1395/02/20 - 12:11محمد پس باید بگم سیاوش لطف کرده
1395/02/20 - 13:48مرجان تو که تهمت میزنی به فکر پل صراط باش
پس فردا که دخترا با دماغای بزرگشون اومدن سر پل صراط با دماغشون راهت رو بستن میفهمی که کی باید به فکر پل صراط باشه
1395/02/20 - 14:26من جراح پلاستیک نیستم
1395/02/20 - 15:30آره سیاوش لطف بزرگی بهت کرده
1395/02/20 - 15:45