یافتن پست: #خدافظی

صوفياجون
صوفياجون
ıllı YAŁĐA ıllı آجی جونم{-49-} مرسی از اینکه امروز با منو جولیا اووومدی خیلی خوووش گذشت :) اگه نبودی حتما گم میشدیم ، ازاینکه تا شهدا هم مارو رسوندی خیلی لطف کردی باهات خدافظی کردیم یکراست رفتیم حرم :) انشاالله اووومدی بتونیم برات جبران کنیم {-49-} {-23-}
1 دیدگاه · 1393/08/18 - 23:39 توسط Mobile ·
7
bamdad
bamdad
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻧﺬﺭﯼ ﭘﺨﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ

ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ، ﻧﺬﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ

ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺸﺎﺍﻟﻠﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺣﺎﺟﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﯽ

ﻣﻨﻢ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺣﺎﺟﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﺩﺧﺘﺮ ﭼﺸﺎﺵ ﮔﺮﺩ ﺷﺪ ﺩﺍﺵ ﺍﺯ ﺣﺪﻗﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺰﺩﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﭼﯿﻪ؟

ﻣﻨﻢ ﯾﮑﻢ مکث ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻈﻠﻮﻡ غزه!

نمیدونم چرا درو محکم بست و خدافظیم نکرد. فکر کنم اسراییلی بود!!!

{-11-}
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
سلام دوستان عزیز {-237-}

منم دارم میرم مشهد {-115-}
برا اولین بار امام طلبیده که برم حرمش {-133-}
برا همتون دعا میکنم همه

دلم براتون تنگ میشه {-397-}


یه 10 الی 15 روزط اونجام پ{-310-}
ا
دلم براتون تنگ میشه :(
raha
raha
salam
soheil
soheil
MahnaZ با این سوغاتی که ابجی یلدا واست اورد هنوز خوب نشدی ابجی مهنازززززززززززززززز{-6-}
صوفياجون
صوفياجون
{-195-} تازه میخواستم بیام بگم بلاخره روز 23 اومد برم عروسی دوستم ولی الان یه دنیا غم نشست رو دلم {-169-}{-109-}
... ادامه
Majid
s80bex0hvyjryjw73ejx.jpeg Majid
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت :


آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه,

من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا,

این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.


قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا,

اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم,

گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟


گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟


دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,


شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟


پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟


تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت ۴ ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده ,

باید تسویه کنید


حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن


آخر چک و نوشتم دادم دستش,

ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم ,

هر چند که پسرش خیلی … بود.


اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه ,

رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد ,

بیا تو مادر!! خنده
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:02 ·
sam
sam
ﺩﯾﺸﺐ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﻋﻮﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ،ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺲ !!!
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﺳﻮﮊﻩ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺶ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ...
ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ) "ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺑﻪ ("
ﺍﻭﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺲ ﺑﻪ ﺟﺰ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ،
ﺑﻪ ﺟﺰ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﺜﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﯽ ...
ﺑﻌﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺝ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ: ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺭﺩ،ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺸﮑﻼﺕ،ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ،
ﭼﻘﺪﻩ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﺪﯼ ﮐﺎﺷﮑﯽ،ﺣﺎﻻ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺟﺎﯼ ﭘﯿﺰﻭﺭﯾﺎﺵ ﻧﯿﺲ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ: ﺯﺭ ﻧﺰﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ،ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭ؟؟؟
ﻣﻦ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺑﻌﺪ :ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﭘﺲ ﮔﺮﺩﻧﯽ،
ﺩﯾﮓ ﻭﻗﺖ ﻗﻬﺮ ﻭ ﻧﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﯿﺲ،
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﮐﺘﮏ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﺎﻣﺎﻧﺎ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺗﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻨﯽ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ:ﺑﺮﻭ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ،ﺗﻮ ﺑــﯿـــﻤـﺎﺭﯼ ﺑــﻪ ﺧﺪﺍ،ﺑــــﯿـــــ ﻣــــﺎﺭ !!!
ﻣﻦ: ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﻮﺝ ﺑــﯿـﻤــﺎﺭ،ﺗﮑﯿﻪ ﺑﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ،
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﻣﺮﻏﻪ ﻣﯿﻨﺎﺵ !!!
ﺑﺎﺑﺎﻡ:ﺍﯼ ﺯﻫﺮ ﻣﺎﺭ،ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺁﺧﻪ ﺑﭽﻪ !!! ﻧﺮﻭ ﺭﻭ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ،ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﺍﯾﻨﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﭘﺎﻣﻮ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ،ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ!!!
ﻣﻦ: ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﯽ ﻟﻄﻔﯽ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ،
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺯﻥ ﺫﻟﯿﻠﻬﺎ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺘﮏ ﺧﻮﺭﻫﺎ،
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﺿﺎ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻫﺎ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻧﻨﻪ ﻫﺎ!!!
ﺑﺎﺑﺎﻡ:ﺍﯼ ﻧﻤﯿﺮﯼ ﺗﻮ ﺗﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﺼﺎﻓﻂ،ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻭﻧﯽ توله خر ,ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﻡ ﺧﻮﻧﻪ ... ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺑﺎ ﻧﻤﮑﯿﻢ ﻣﻦ!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 17:36 ·
3
zahra
zahra
کاش توچایی بودی و من قند!

تاخودم روفدات میکردم

تاتلخی روزگار روحس نکنی
๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
صوفياجون
4869.gif صوفياجون
سلووووووو ووو صبح زیبای {-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-23-}{-23-}{-21-}
من تا 7 باید اماده شم میخوام برم تا غروب بر میگردم اومدم بزنم برم روز همگی خوش {-22-}{-22-}{-22-}{-22-}
رضا
رضا
انگار من اومدم همه رفتن لالا
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ