یافتن پست: #شوهرش

مرجان بانو :)
565B01E0-530E-4C8C-A6A4-8FD2C879D750.jpeg مرجان بانو :)
چند وقت نبودیم شیرینی بدست اومدم{-7-}
رضا
08106a2a-7fe2-423a-9fdd-ee707177ff6f.jpg رضا
دیدگاه · 1396/08/29 - 14:09 ·
2
صوفياجون
IMG_20160530_123303.jpg صوفياجون
... ادامه
3 دیدگاه · 1395/03/16 - 00:55 توسط Mobile ·
4
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
{-41-} بودن و حس خوبش
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻮﺷﯽ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﭼﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺍﺯ ﺟﻌﻔﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺧﺎﻭﺭ : . . . . . . . . . . . ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺎﯼ ﺑﺮﺍﻡ ﻟﻮﺍﺷﮏ ﺑﺨﺮ , ﯾﺎﺩﺕ نره ها
... ادامه
دیدگاه · 1394/08/15 - 09:30 توسط Mobile ·
4
bamdad
bamdad
همسر يکي از فرمانده‌هانِ پاسگاه،
که به تازگي ازدواج کرده،
و چندين ماه از زندگي‌شان،
دور از شهر و بستگان،
در منطقه‌ی خدمتِ همسرش مي‌گذشت،
بدجوري دلتنگِ خانواده‌ی پدري‌اش شده بود..

او چندين بار از شوهرش درخواست مي‌کند
که براي ديدنِ پدر و مادرش،
به شهرشان، به اتفاقِ هم،
يا به تنهايي مسافرت کند،
ولي شوهرش،
هربار، به بهانه‌اي از زير بارِ موضوع شانه خالي مي‌کرد..

زن که در اين مدت،
با چگونه‌گيِ برخوردِ مامورانِ زير دستِ شوهرش،
و مکاتبه‌ی آن‌ها برايِ گرفتنِ مرخصي و سایر امورِ اداری،
کم و بيش آشنا شده بود،
به فکر مي‌افتد که
حالا که همسرش به خواسته‌ی وي اهميت نمي‌دهد،
او هم به‌صورتِ مکتوب،
و همانندِ سایرِماموران،
براي رفتن و ديدار با خانواده‌اش،
درخواست مرخصي بکند.

پس
دست به کار شده و
در کاغذي،
درخواستِ کتبي‌ای، به اين شرح،
خطاب به همسرش مي‌نويسد:

از :سمیرا
به :جناب آقای حسن . . . فرمانده‌ی محترم پاسگاه . . .

موضوع : درخواستِ مرخصی

احتراما به استحضار می رساند که
اين‌جانب سمیرا
همسرِ حضرت‌عالي،
که مدت چندين ماه است،
پس از ازدواج با شما،
دور از خانواده و بستگانِ خود هستم،
حال که شما به‌دليلِ مشغله‌ی بيش از حد،
فرصتِ سفر و ديدار با بستگان را نداريد،
بدين‌وسيله از شما تقاضا دارم که با مرخصيِ اين‌جانب،
به مدتِ 15 روز،
براي مسافرت و ديدنِ پدر و مادر واقوام، موافقت فرمایيد....

با احترام
همسر دلبند شما سمیرا

و نامه را در پوشه‌ی مکاتباتِ همسرش مي‌گذارد...
چند وقت بعد،
جوابِ نامه، به اين مضمون،
به دست‌اش رسید:

سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من

عطف به درخواستِ مرخصيِ سرکارِ عالي،
جهت سفر، برايِ ديدار با اقوام،
بدین‌وسیله اعلام می‌دارد،
با درخواستِ شما،

به‌ شرطِ تعیينِ جانشين،
موافقت مي‌شود....

فرمانده‌ی پاسگاه

{-7-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﮐﺎﺵ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ !… ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﻃﻼﻕ ﺧﻮﺍﺳﺖ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺗﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺧﻨﺪﯾﺪ , ﺍﮔﺮ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ..... . ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﮐﺮﺩ, ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﭘﺮﺳﻪ ﺯﺩ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ . ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺁﺧﺮ ﺍﮔﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﯾﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺳﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﺑﺮﻭﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺨﻨﺪﺩ ﯾﺎ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﻨﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﺎﺑﻠﺪﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﻣﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ... ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻫﺮﺯﻩ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺁﺯﺍﺭﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻓﺴﺎﺩﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺯﯾﺮ ﮐﻤﺮﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻨﺪﺵ ﺍﮔﺮ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ... # ﺑﭽﻪ_ﺍﻡ _ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/21 - 22:26 توسط Mobile ·
3
رضا
رضا
آقا داماد چیکاره هستن ؟
-ایشون رهبری یک گروه نظامی رو به عهده دارن .
چه خوب کجا فعالیت میکنن ؟
-تو کلن ... رئیس کلن هستن 50 نا جنگجوی 24 ساعته همراهشون هستن .

bamdad
bamdad
تنها جایی که زنا کامل به حرف شوهرشون گوش
میدن زمانیکه...!
.
.
.
.
.
شوهرشون داره تو اتاق با تلفن حرف میزنه !

:)
Mohammad
0.jpg Mohammad
اینجوریشو دیگه ندیده بودم {-18-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
نخونی از دستت رفته خیلی قشنگه

ﺯﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ : ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺭﺍ
ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ...
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ
ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ...
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ
ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ...
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻔﺖ ﺷﯿﺮﻧﺮ
ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ
ﺩﻫﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﻓﻮﺭﯼ ﺷﯿﺮﻧﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﺎ
ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺭﺩ ...
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ ...
ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ
ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ ...
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ
ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ .
ﻭﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ .
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺁﻥ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺻﻔﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ
ﻭﺷﯿﺮﺻﻔﺘﺎﻥ افسوس ﭼﻪ ﮐﻢ..... !
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-11-01-13-28-04-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
دل انگیز :x
sam
sam
اگه مجیدی, جهانبخش که بهترین لژیونر حال حاضر ایرانه رو نمیشناسه تقصیر خودش نیست !
تقصیر شوهرشه که نمیزاره فوتبال مردان رو دنبال کنه {-18-}
Mohammad
Mohammad
فقط یک زن ایرانی می تونه روزی چند ساعت برنامه آشپزی نگاه کنه و چند تا دفتر هم پر کرده باشه و آخرش همون کوکوسبزی برای شوهرش درست کنه!{-7-}
ıllı YAŁĐA ıllı
7.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
غذای ِ امروز , {-137-}

فقط نمیدونم چرا یکم خودشو ول کرد :|
صوفياجون
صوفياجون
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ... . . . . . ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!! ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ،،، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ، ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ : ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺎﻡ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ،،، ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﻮﺭﺵ ﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ، ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ،، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ .ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ميمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ، ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ . . . ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ،،؛ ﺧﻨﮕﻮﻝ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ،،، ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
زن به شوهرش : از دست اين مامانت خسته شدم ، بهم توهين كرد ... شوهر : مامانم كه 3 ماهه مسافرته ، چطور توهين كرده؟! زن : پستچي نامه آورد ... منم خوندم ، خوندم ، خوندم ، تهش نوشته بود ، فضول خانم ، اگه سيرخونديش ، بده پسرم بخونه{-13-}
سید محمد محمدی
chicken-soup-for-the-soul.jpg سید محمد محمدی
داستانی زیبا از کتاب سوپ جوجه برای روح(مجموعه داستان های واقعی روحیه بخش): یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"و اسمیت به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم.اگر تو واقعا میخواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!" چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: اسمیت پول دارو ها جور شد نگران نباش همه چیز داره درست میشه..." به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک میکنه و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/5 - 18:24 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
من وختی تو رشت دارم با خودم حرف میزنم : {-77-}

من اگــر شــانــس داشـتـیـمی از اولــش بــه دنـیـــآ نــامـوبـیـــــــــــم! {-201-}
صوفياجون
صوفياجون
سلامتی اون دختری که موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم... بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود..... و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرتش. باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون. عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!! نتیجه ی اخلاقی: در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...!
باتشکر {-7-}{-7-}
soheil
soheil
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﭘﯿﺸﯿﻪ ﻣﻦ ..
ﻣﻮﺷﯽ ...
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : بهرام ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ...
ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﯿﻮﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ !!!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ !!! ﻣﮕﻪ
ﭘﯿﺸﯽ ﻭ ﻣﻮﺷﯽ ﻭ ﺟﻮﺟﻮ 3 ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﻧﯿﺴن ؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/12 - 18:20 ·
9
soheil
soheil
ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺳﺮ ﻗﺒﺮﻩ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺯﺍﺭ ﻣﯿﺰﺩﻩ:
ﺩﺧﺘﺮﺍﺕ ﮐﻔﺶ ﻧﺪﺍﺭﻥ,
ﭘﺴﺮﺕ ﻟﺒﺎﺱ ﮔﺮﻡﻧﺪﺍﺭﻩ,
ﺧﻮﺩﻡ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ;
ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯿﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﻟﮏ ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺑﺨﺖ
ﻣﺮﺩﻩ ﯾﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺑﯽ ﺟﻧﺲ ﺑﯿﺎﺭﻩ!!!؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/12 - 18:17 ·
9
setareh 22
setareh 22
زنه شوهرش رو واسه نماز صبح بيدار کرد!
شوهره گفت: ول کن بعدا قضاش رو ميخونم!
زنه گفت: ولي شرع گفته بايد سر وقت بخوني
مرده گفت: ولي شرع گفته 4 تا زن هم ميتونم بگيرما
زنه گفت: بخواب عزيزم خدا خيلي بخشندست{-7-}
دیدگاه · 1393/04/11 - 13:51 ·
5
setareh 22
setareh 22
سلامتی اون دختری ک موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم..........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود.....و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرش.باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون.عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!!
نتیجه ی اخلاقی:
در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...! باتشکر!!!!
... ادامه
sam
sam
به سلامتی اون مردی که ساعت 9 صبح از خواب بیدار شد و دید عشقش هنوز خوابه ... رفت براش چایی درس کرد و آورد کنار تختش ... از خواب بیدارش کرد و با یه نگاه عاشقونه چاییشو داد .... و عشقش همه چایی رو خورد ....

.
.
..

.
.
..

..
.
.
.
.
. ولی غافل از اینکه مرگ موش تو چاییش بود...اصن چه معنی داره زن بعد از شوهرش بیدار شه!!!؟؟؟
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ