یافتن پست: #صبحت

صوفياجون
صوفياجون
سلوووو خیلی سرم درد میکنه اومدم سلام کنم پیشاپیش صبحتون بخیر من رفتم بخوابم :)
1 دیدگاه · 1395/06/5 - 02:26 توسط Mobile ·
5
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووو صبح زیبای بروبچز بخیر :) :) :) :) نزدیکای (خراسان شمالی)
3 دیدگاه · 1393/08/15 - 06:05 توسط Mobile ·
8
Mohammad
Mohammad
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻢ، ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺮ ﮐﻨﻢ ،ﻣﻬﻠﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺒﯽ ﻫﺴﺖ، ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ، پﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ.. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮔﺬﺷﺖ (صبحتون بخير)
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/30 - 09:53 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-09-28-05-45-53-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
رضا
رضا
بعد چند ساعت آنلاین بشی هیچ دیدگاهی نباشه جواب بدی .
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام بر همگی خوبین عایا‏!‏
9 دیدگاه · 1393/04/9 - 23:39 توسط Mobile ·
8
صوفياجون
صوفياجون
سلووووووو بر دوستان گرانقدرم صبح زیباتون بخیر :) :) دیشب اصن حسش نبود بیام امشب اگه خدا بخواد حتما میام :) دوستدار شما :) :)
3 دیدگاه · 1393/03/7 - 08:20 توسط Mobile ·
9
Noosha
Noosha
سلااااااااااااااااام به همه دوستای گلم.صبحتون بخیر.من اومدم م م م م{-142-}
Mohammad
Mohammad
ıllı YAŁĐA ıllı
ســـــــــــلام ابجی خانوم، صبحت بخیر {-99-}
Majid
438892_XN8HXmzT.jpg Majid
فک کن :::: دخترا برن سربازی
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
مریم جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی

صبحانه:
وا...اقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفغ میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...


ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟ نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)

[align=-WEBKIT-RIGHT]بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام ش%8دت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده: بلندشید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:09 ·
امید
امید
سلام چرا کسی نیست؟
zoolal
zoolal
سلام صبح همگی بخیر و شادی
Noosha
Noosha
سلاااااااااااااااااااام به همه.صبحتون بخیــــــــــــــر{-35-}
صوفياجون
صوفياجون

{-109-}
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست
خو کرده قـفـس را مـیـل رهـا شدن نیست
مـن با تـمام جانم پر بسته و اسیرم
باید که با تو باشم در پـای تـو بـمیرم
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
این بار قصه ها را از دوش خسته بردار
من کوه استوارم به مـن بگـو نـگـه دار
عهدی که با تو بستم هرگز شکستنی نیست
این رشته تا دم مرگ هرگز گسستنی نیست
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
شهرزاد
شهرزاد
سلااااام به همگی صبحتووون بخیــــــــر{-35-}
Noosha
Noosha
سلاااااااااااااااام به همه و صبحتون بخیـــــــــــــــــــر.{-41-}
...
...
بدررود یلدای عزیز صبحت بخیر..وروزگارت به کام..
1 دیدگاه · 1392/09/11 - 07:12 توسط Mobile ·
7
...
...
باتوأم
این منم نیما
ازتبارعشاق اساطیری
که تورامیخوانم...
خوب گوش کن..
اینک
بازبان بی زبانی
واژه واژه
سطربه سطر
تورامیسرایم
تویی که هم
زخم بودی
هم مرحم
هم دوست بودی
هم دشمن
هم آشنابودی
هم غریبه
هم بیگانه بودی
هم خودی
هم بامن ازعشق میگفتی
هم انکارمیکردی
عاشقانه هایت را
هم محرم بودی
هم مجرم
گه چون رفیق بودی
گه چون رقیب
گه باطرف بودی
گه بیطرف
گه آسایه خاطربودی
گه بارخاطر
گه خواندی
گه راندی
گه پابه پایم آمدی
گه ماندی
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلـــــــــــــــــــــآم صبحتون بخیر
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلـــــــــــــــــــــآآآآم به همه صبحتون بخیر{-43-}
Morteza
Morteza
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
... ادامه
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ