یافتن پست: #عراقی

رضا
رضا
عراقی ها از 8 ماه قبل در حال جنگ با داعش هستن تا موصل رو آزاد کنن هنوز بصورت کامل موفق به آزاد سازی شهر نشدن .
دیدگاه · 1396/04/6 - 21:26 ·
2
رضا
رضا
عراقی ها تو مراحل آخر مبارزه با داعش تو عراق هستن امیدوارم بعد از نابودی داعش به آرامش و صلح برسن .
دیدگاه · 1396/03/13 - 14:25 ·
3
رضا
رضا
بیچاره مردم موصل وسط عملیات نظامی عراقی ها و حکومت داعش چه بلاها سرشون میاد .
رضا
رضا
نیروهای عراقی حمله سنگینی به فلوجه کردن اگر این منطقه رو از داعش پس بگیرن قدرت داعش تو عراق خیلی کاهش پیدا میکنه .
bamdad
photo_2015-12-28_17-11-07.jpg bamdad
سرباز زن عراقی

کی دلش میاد اینو بکشه آخه؟
{-27-}
دیدگاه · 1394/10/7 - 17:12 ·
1
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
صوفياجون
صوفياجون
بعضی وقتا دیدید مامانمون ما رو میشوره میذاره کنار…. مثلا تو جمع نشستیم یه بچه داره خیلی اذیت میکنه میگم بچه بشین چه قدر اذیت میکنی ….مامانم یهو میگه تو حرف نزن خودت تا چهار سالگی پستونک میخوردی و تا شش سالگی شلوارتو خیس میکردی و دوازده سالگی تو خواب راه میرفتی و هیجده سالگی نصفه شب بالشتو برداشته بودی عراقیا را میکشتی !!!!دمش گرما..{-60-}{-60-}{-54-}
...
63865_626.jpg ...
ابومحمدالعراقی جلادسوریه وعراق وسردسته گروهک وهابی داعش درسامراءدستگیروچندروزبعدکشته شد..
{-4-}
دیدگاه · 1393/03/27 - 03:08 ·
4
zahra
zahra
از ساعت 12 شب به بعد
صدای کلیک موس و دکمه های کیبرد

به مراتب از صدای خمپاره های عراقی ها تو جنگ بیشتره

نورصفحه هم از منور های جنگی که برا عملیات ها میزدن روشن تره:|
موافقی؟؟؟؟
دیدگاه · 1392/12/9 - 18:34 ·
9
Majid
Majid
پیشنهاد خنده دار آمریکا !

محمد علی رجایی : چند تن از مقامات آمریکایی گفته اند که در صورت آزادی گروگان ها ما به ایران لوازم یدکی (که قبلا بلوکه کرده بودند) می دهیم که به آنها جواب می دهیم ما احتیاج به لوازم یدکی شما نداریم .
... ادامه
Morteza
Morteza
به اتفاق چند تن از بچه‌های ازنا به «لشکر 7 ولیعصر (عج)» رفتیم و به یگان اطلاعات و عملیات این لشکر مأمور شدیم.

در اولین لحظه‌های معرفی به واحد، با یک دکل مواجه شدیم. هرچه به بالا نگاه می‌کردیم، نوک دکل معلوم نبود، چند دقیقه بیشتر که ماندیم فهمیدیم باید از این دکل بالا برویم و دیده‌بانی کنیم. پایه‌های دکل را اندازه می‌گرفتیم. یک متر در یک متر بود.

پرسیدم: بلندی این دکل چند متر است؟

گفتند: چیزی نیست، 62 متر!

گفتم : چیزی نیست؟ کی جرأت داره بره اون بالا؟ اصلاً میشه اون بالا ایستاد؟

راستش را بخواهید لرزه به انداممات افتاده بود، رفتن به بالای دکلی که روی پایه‌ای یک متر مربعی ایستاده، آن هم با 62 متر ارتفاع کار آسانی نبود.

گفتیم: خب حال ما باید چه کار کنیم؟

گفتند: باید بروید بالای این دکل، دیده‌بانی کنید.

اول فکر کردیم یک شوخی جبهه‌ای است. از آن شوخی‌ها که رزمندگان با هم می‌کردند. اما نه، همه چیز جدی بود.

من که داشتم با ذهن خودم کشتی می‌گرفتم...

گفتم: راستی راستی باید برویم آن بالا بالا؟

فکر می‌کنم همه‌ بچه‌های همراه ما همین را فکر می‌کردند، چشمشان که این را فریاد می‌زد.

ما، در همین افکار بودیم که یک نوجوان 13 ساله، سوار بر موتور از راه رسید. موتور را روی جک زد و بدون این که به کسی تعارف کند، رفت پای دکل و شروع کرد به بالا رفتن. تمام 62 متر را مثل آب خوردن رفت. همه از تعجب انگشت به دهن مانده بودیم. باور کردنی نبود.

یکی از همراهان ما، گفت: آقا جان! غیرت کنید! ما که از این بچه کمتر نیستیم؟ نکند ما‌ آمده‌ایم به دکل نگاه کنیم؟ یاالله بچه‌ها...!

ما هم شروع کردیم، اما همه تا وسط دکل می‌رفتیم و برمی‌گشتیم و این کار را دوباره تکرار می کردیم و در هر تکرار هم مقدار بیشتری بالا می‌رفتیم، تا عادت کنیم.

یک ماه بعد، جنگ سر بالا رفتن از دکل بود. چون توی اون منطقه پشه کوره زیاد بود و برای فرار از نیش پشه کوره‌ها هم که بود، همه دوست داشتند، بالای دکل باشند. با این که عراقی‌ها دائماً با تانک به طرف دکل شلیک می‌کردند، اما آن بالا صفای دیگری داشت.
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/22 - 15:56 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
ای جان و جهان، تو را ز جان می‌طلبم
سرگشته تو را گرد جهان می‌طلبم
تو در دل من نشسته‌ای فارغ و من
از تو ز جهانیان نشان می‌طلبم

عراقی
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 10:45 ·
7
ebrahim
IMG_1413.JPG ebrahim
اینجا جایی که پدرم به دست عراقی ها اسیر شد-فکر کنم نزدیکای هویزه
دیدگاه · 1392/01/26 - 03:28 ·
4
saeid
saeid
غضنفر میره جنگ ، عراقیا محاصرش میکنن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سریع تفنگشو میندازه میگه : من دیگه بازی نمیکنم {-7-}
دیدگاه · 1391/12/27 - 00:36 ·
8
تشنه لبان
تشنه لبان
روزی یکی از نگهبانای عراقی از یه بسیجی 15 ساله ی ایرانی پرسید: پدر و مادرت رو چقدر دوست داری؟ گفت:مثل چشمام برام عزیزن عراقی پرسید:رهبرت رو چقدر دوست داری؟ جواب داد:رهبرم مانند قلب منه! انسان بدون چشم میتونه زندگی کنه و ادامه ی حیات بده هر چند که دشواره ولی بدون قلب نمیتونه زندگی کنه!
... ادامه

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ