یافتن پست: #عزم

bamdad
bamdad
قیانوس با همه بزرگی و عزمتش ،

فرزندِ پدری کوچک ،

بنام قطره است ....
دیدگاه · 1394/04/13 - 21:58 ·
6
zoolal
zoolal
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ، ﻗﺪﺭﯼ ﻋﺸﻖ
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺎﻡﻫﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪ، ﻗﺪﺭﯼ ﻋﺰﻡ
ﺑﺮﺍﯼ ﺯﺧﻢﻫﺎ، ﻣﺮﻫﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ، ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﯽ، ﺍﯾﻤﺎﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ، ﺍﻟﻔﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺴﺘﮕﯽ، ﺁﻏﺎﺯ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺴﺘﮕﯽ، ﺁﻏﻮﺵ
ﺑﺮﺍﯼ ﻇﻠﻤﺖ ﺟﺎﻥ، ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽﻫﺎﯼ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺣﯿﺮﺕ ﺩﻝ، ﺁﺷﻨﺎﯾﯽﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﻣﻌﻨﺎ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖﻫﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ، ﻗﺪﺭﯼ ﺭﻭﺡ
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺰﻡﻫﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﻗﺪﺭﯼ ﺭﺍﻩ عطا فرما
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/25 - 08:27 ·
5
Noosha
03531172878444886643.jpg Noosha
جاده ی سر راست نیست
پیچی وجود دارد به نام
دور برگردانی به نام
سرعت گیر هایی به نام
چراغ قرمز هایی به نام
چراغ احتیاط هایی به نام
تایر های پنچری خواهید داشت به نام
اما اگر یدکی به نام داشته باشید
موتوری به نام
و راننده ای به نام
به جایی خواهید رسید که نام دارد....
bamdad
bamdad
وقتی حرف از رفتن میزنی فقط برو...

مابین اینهمه رفتنت و نا امید کردن تمام امید هایم

به عقب نگاه کردنت چیست؟!؟!؟

می خواهی به چشم ببینی شکستنم را؟....

بگذار روشنت کنم...!

من ! ا اینهمه نگاه کردن هایت ذره ذره آب می شوم...

با آن همه! وعده های از سر دلخوشیم که شاید...

دلت به رحم بیاید و عزم آمدن کنی

امیدوارم می کند....

و هر بار که چهره برمیگیری و ادامه می دهی به رفتنت...

من تمام می شوم تمام!!!
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
aks-neveshte-radsms-41.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ی موفقیت سر راست نیست
پیچی وجود دارد به نام شکست
دور برگردانی به نام سردر گمی
سرعت گیر هایی بنام دوستان
چراغ قرمز هایی بنام دشمنان
چراغ احتیاط هایی بنام خانواده
تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل
اما اگر یدکی بنام عزم داشته باشید
موتوری به نام استقامت
و راننده ای بنام خدا
به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد. {-35-}
Reza Babaei
Reza Babaei
داستان حسادت {آموزنده}
MahnaZ
MahnaZ
حکایت چهار دانشجو‎

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند
و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند
و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند.
سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:

که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد
یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین
به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند
کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه
یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه ...
آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن
و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند.
... ادامه
عسل
عسل
آن بهشتی رو که عزم سیر در گلزار داشت

بر لبش شهد شکر در ذکر یا غفّار داشت

با زبان عشق رمز عشق را اظهار داشت

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/27 - 00:03 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
ای چشم بیا لحظه ای از همزدن پلک حذر کن
بگذار بلغزد غم دل، بغضِ فرو خورده بدر کن

ای دل سفری کن به سرِ نقطه ی پرواز نخستین
پس عاقل و هوشیار بسوی دگری عزم سفر کن

نگذار که آشوب درونت بشود شعله ی جانسوز
خاموش کن این وسوسه ی بیهُده را فکر دگر کن

چندی سرسودای دل و دیده ی خونبار نشستی
یک چند هم ازخویش برون آی و درآیینه نظر کن

تاکی پی سرمستی اغیار به خمخانه نشینی
دریاب دل خود، قدحی نوش و از این خانه گذر کن

اندیشه ی این خیل فرو خفته ی ناقابل و خاموش
حیلت صفتان را بگذار و بگذر، دست به سر کن

هرچند که تاریک شود عاقبت این منزل روشن
خود شمع شب افروز شده، رقص کنان فکر سحر کن
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
528731_287004401390549_1181873873_n.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-41-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند. روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند. مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند: که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفر از طرف استاد برگزار بشه … آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند.
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 12:16 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
گفتند : کلاغ ... شادمان ... گفتم : پر ...
گفتند : کبوترانمان ... گفتم : پر ...
گفتند : خودت ... به اوج ... اندیشیدم !
در ... حسرت رنگ ... گفتم : پر ...
...
گفتند : مگر ... پرنده ای ؟ ... خندیدم
گفتند : تو ... باختی و ... من ... رنجیدم !
در ... بازی کودکان ... فریبم ... دادند ...
احساس بزرگ پر زدن ... را ... چیدم .
...
آن روز ... به خاک ... آشنایم ... کردند
از ... نغمه ... جدایم ... کردند
آن ... باور آسمانی ... از یادم ... رفت
در پهنه این زمین ... رهایم ... کردند !
.
.
.
حالا ... همه ... عزم پر گرفتن ... دارند
دستان مرا ... دوباره ... می آزارند
همراه نگاه مات و ... بی باور من
از روی زمین ... به آسمان ... می بارند
...
گفتند : پرنده ... گریه ام ... را ... دیدند ...
دیوانه خاک ... بودم و ... فهمیدند
گفتم که : نمی پرد ... نگاهم ... کردند !
بر ... بازی اشتباه من ... خندیدند ! ! ! {-60-}
نغمه رضایی
MAZYAR
MAZYAR
* اگر عشق نبود چگونه عبور روزهاى تلخ را تاب مى آورديم و به كدامين بهانه ميگريستيم و مى خنديديم...؟؟آرى پيش از اينها مرده بوديم اگر عشق نبود....!!!

* اگر عشق ارتفاع داشت من زمين را زير پاى خود مى گذاشتم وتو هيچ گاه عزم صعود نمى كردى ..آنگاه شايد پرچم كهرباىمرا در قله ها به تمسخر مى گرفتى..!!

* ميگن عشق مثل خورشيد مى مونه هنوز از طلوعش به حد كافى لذت نبردى كه از غروبش دلگير ميشى..!!

*بى گناهى كم گناهى نيست در دامان عشق/يوسف از دامان پاك خود به زندان رفته است..!!

*وقتى كه من عاشق شدم شيطان به نامم سجده كرد /آدم زمينى تر شدو عالم به آدم سجده كرد/من بودم و چشمان تو نه آتشي و نه گلى...چيزى نمى دانم از اين ديوانگى و عاشقى.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/13 - 04:17 در Lawless ·
6
رضا
رضا
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما/آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده/بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت/به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر/زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای/بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم/گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند/خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری/کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو/کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست/بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی/تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو/روزی ما باد لعل شکرافشان شما



غزل شماره ۱۲

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ