یافتن پست: #غوغا

رضا
رضا
آيت الله اكبر هاشمي رفسنجاني، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در سن 82 سالگی درگذشت .
روحشون شاد
bamdad
bamdad
پلمب کردن اپل استورها کار درستیه.چون اپل داره از ایران پول در میاره اما درعین حال مارو آدم حساب نمیکنه.وقتشه این مسخره بازی اش رو بذاره کنار
{-9-}
رضا
رضا
انگار بانک ملی از حساب مشتری ها 5000 تومن بابت هزینه ارسال اس ام اس کم کرده .
mehrab
mehrab
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست /سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید / تبارک ا.. از این فتنه ها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او درفغان و در غوغاست
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/5 - 00:15 ·
3
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
soheil
soheil
Noosha
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
حامد@ پسر تنها
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم

بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست

نغمهٔ بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست
zoolal
zoolal
سكوت می كنم اما درونم غوغایست نا فرجام...
bamdad
za777k36wbr1mc2suq0.jpg bamdad
چند وقتی است که خسته ام!
دلم هوای روز تعطیل کرده است...
شاید نیاز باشد برای تعمیر دلم کاری بکنم!
شاید دیوار های آن فرسوده شده باشد...
دیگر فضای آن طاقت غوغا ندارد...
.
.
.
.
آری،تا اطلاع ثانوی دِلمان تعطیل است...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:24 ·
7
lavani
lavani
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این قصه’ جانسوز نگفتن تا کی ؟
سوختم ، سوختم این راز نهفتن تا کی ؟
روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم
عقل و دین باخته ، دیوانه’ روئی بودیم
بسته’ سلسله’ سلسله موئی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش ، این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش ، ه
: نرگس غمزه زنش ، این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش ، هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنائی او
داد رسوائی من ، شهرت زیبائی او
بس که دادم همه جا شرح دلارائی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشائی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگ
: بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/18 - 21:47 ·
3
zoolal
zoolal
تنها باشی!
روز تعطیل باشد
غروب باشد
باران هم ببارد
بلاتکلیف ترین آدم دنیا هستی...!
چه غوغایی میشود!!!
دیدگاه · 1393/02/5 - 19:45 ·
5
bamdad
bamdad
چه دنیای ساکتی ...


دیگر صدای تپش قلبها غوغا نمی کند


بی گمان همه شکسته اند.
دیدگاه · 1393/02/3 - 22:40 ·
6
zahra
zahra
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند فایده ندارد

اما دوستت دارمهاى تو چه غوغایى می کند
دیدگاه · 1393/01/28 - 09:30 ·
9
zoolal
zoolal
این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند
بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار
بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا
*
*بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام
،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان *
*بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/19 - 21:30 ·
5
♥هـــُدا♥
جــدایی (6).jpg ♥هـــُدا♥
فريب سکوتم را نخور .

تنها براي ثانيه اي دعوتت مي کنم

مهمان چشم هايم باشي ؛

بيا و ببين . . .

چه غوغايي به پا کرده اي در من!!...
... ادامه
zoolal
zoolal
خریت نه فقط به علف خوردن است.
محمدطاها
محمدطاها
یک عشق عروج است و رسیدن به کمال یک عشق غوغای درون است و تمنای وصال یک عشق سکوت است و سخن گفتن چشم یک عشق خیال است و خیال است و خیال
دیدگاه · 1393/01/11 - 12:16 ·
3
soheil
soheil
متین (میراثدار مجنون)
بی‌وفا حـــــالا که من افتـــــاده‌ام از پــا چرا؟


آمدی،جانــــــــم به قربــــانت ولی حــالا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمــــــدی

سنگدل این زودتـــر می‌خواستی ،حـــالا چرا؟

عمر ما را مهلت امـــروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمـــــان توام ،فردا چرا؟

نازنینا مـــــا به نـــــــــاز تو جـــوانی داده‌ایم

دیگر اکنون با جوانــــــان ناز کن با ما چرا؟

وه که با این عمــــــــــرهای کوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جــــــــواب تلخ سر بالا چرا؟

ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خـــــــــواب آلود من ،لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پـــریشان می‌کند

در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیــــــــا چرا؟

درخـــــــــزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفـــــــاداری بود ،غوغا چرا؟

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کـــــــــردی سفر

این سفر راه قیــــــــامت می‌روی ،تنها چرا؟
صوفياجون
Saeed-Shayesteh---Shabe-Eid.jpg صوفياجون
{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}

من هنوز به یاد عیدای قدیم
به عشق ماشینکای کاغذیم
وقتی مادر پای هفت سین بهم میگفت
قول بدیم بهم دیگه دروغ نگیم
میرم سوی این بهار زندگی
هنوزم به عشق عیدای قدیم
یاد روزا یاد شب ها یاد ایران قدیم
دست به دست همو عاشق تن به بارون میزدیم
یاد صوت دلنشین لبو داغه مثه قند
یا که آواز شیرین فال گردو سر بند
شب عیدا یادته
شور و غوغا یادته
سبزه ی سیزده بدر کنار دریا یادته
آتیش بازی یادته شب چهارشنبه ی سال
خنده هایی که دیگه شده این روزا محال
فصل پاییز برگای زرد
حتی اون روزا قشنگ بود
مهربونی توی سینه
دل واسه همدیگه تنگ بود
برف شبهای زمستون
آدم برفی های خندون
یاکریما صبای زود
چه بودن شاد و غزل خون
شب عیدا یادته
شور و غوغا یادته
سبزه ی سیزده بدر کنار دریا یادته
آتیش بازی یادته شب چهارشنبه ی سال
خنده هایی که دیگه شده این روزا محال
bamdad
bamdad
چهارشنبه سوری در پیش روی ماست
همه بدبختی ها در پشت
روزای خوش همه در پیش
چه غوغا میکنه آتیش !
دیدگاه · 1392/12/27 - 18:06 ·
6
مائده
فانوس را بالا بگیر.jpg مائده
در این شب های تاریک...
در این غوغای آدم های بی ستاره...
بیا من و تو،
همین یک فانوس را هم،
خاموش کنیم!
بگذار چشم های تو،
یا همین دست های خالی من،
راه ما را روشن کند!
باکی نیست
از زمین خوردن های بی مهابا...
زخم های عشق،
شیرین است و خواستنی!
بیا همین یک فانوس را هم،
خاموش کنیم.....
... ادامه
Mostafa
Mostafa
اي که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌
عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست
‌عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی‌ادعا
عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی
عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه‌ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی

عشق یعنی این که انگوری کنی
عشق یعنی این که زنبوری کنی
عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن افتادگان زیر پا
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ، ماهی راهی شده
عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر
عشق یعنی از بدی ها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش
پهلوانا ، پهلوان عشق باش
عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر
واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن
بی پر و بی پیکر و بی سر شدن
نیمه شب سرمست از جام سروش
در به در انبان خرما روی دوش
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده‌ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
عشق یعنی عارف بی خرقه ای
عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
درجهان هر کارخوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنی است
سالک آری عشق رمزی در دل است
شرح و وصف عشق کاری مشکل است
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام
مجتبي كاشاني (سالك)
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/25 - 16:04 ·
9
صفحات: 1 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ