خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمی بینی
توی خواب گلهای حسرت نمی چینی
دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه
جای سیلی های باد روش نمی مونه
دیگه بیدار نمی شی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی
قانون جنگل رو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو تو جنگل نمی تونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
میدونم میبینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره
#آخرین_نامه #آلبوم #نقاب #سیاوش_قمیشی
میون این همه کوچه که به هم پیوسته
1396/07/11 - 22:56کوچه قدیمی ما کوچه بن بسته
دیوار کاه گلی یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ ، همیشه تو گوش ماست
این صدا لالایی خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هر چی هست
کوچه خاطره هاست
اگه تشنه ست اگه خشک
مال ماست . کوچه ماست
توی این کوچه به دنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روز هم مثل پدربزرگ باید
تو همین کوچه بن بست بمیریم
اما ما عاشق رودیم مگه نه ؟
نمیتونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم ، مگه نه ؟
نباید آیه حسرت بخونیم ...
عالی بود بامداد ممنون
1396/07/11 - 23:00