یافتن پست: #مشتاقانه

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
حس خوب یعنی: درک ارزش بازکردن چشمی که میتوانست امروز صبـح، دیگر گشوده نشود ...
حس خوب یعنی: ارزش نگاه پر مهر دوباره ی تو در هر بامداد به چهره عزیزانی که ممکن بود دیگر هرگز کنار تو نباشند ...
حس خوب یعنی: لبخندی مشتاقانه به کودکی که چشم در چشم تو دوخته و عاطفه را میجوید ...
حس خوب یعنی: بی تابی تو برای گرفتن دست نابینای ناشناسی که قصد عبور از خیابان را دارد ...
حس خوب یعنی: بوییدن عطر نان گرم صبحانه و یادکردن اهل نیاز ...
حس خوب یعنی: نیت خیر برای آنانکه می شناسی و هرآنکس که نمیشناسی ...
حس خوب یعنی: پشتوانه ی دعای پـدر و مـادر ...
و حس خوب در یک‌ کلام یعنی: تبسّم دوباره خـدا به تـو در آغاز یک روز دیگر از باقیمانده زندگی ات ...
و مـن تمام اینها را یکجا ازخداوند برایتان مسألت دارم
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/30 - 10:15 توسط Mobile ·
4
Majid
438892_TFlM9Thn.jpg Majid
با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.


شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.

از زن اصرار و از شوهر انکار.

در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.

تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه آت را می باید ببخشی .

زن با کمال میل می پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم

. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

زن می پذیرد.

چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر


شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم


انداختن را بزنی .



زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

مرد با آرامی گفت :آری .

زن با اعتماد به نفس گفت: 2 ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ


نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ،


تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.



مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید


کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه ای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .



خط همسر سابقش بود.نوشته بود: فکر می کردم احمق باشی ولی نه اینقدر.

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده

کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.


برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شماره همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.

پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

صدا، صدای همسر سابقش بود که می گفت : باور نکردی؟، گفتم فکر




نمی کردم اینقدر احمق باشی . این روزها میتوان با 1 میلیون تومان مردی

ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شر زنان با مهریه های سنگینشان

نجات یابند!{#emotions_dlg.e4}
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:02 ·
bamdad
bamdad
کلمه ها دارند خفه ام می کنند !

دلم می خواهد...

بی بهانه حرف بزنم برایت و تو بنشینی و مشتاقانه نگاهم کنی

و در دلت هم شاید به نگاه کودکانه ام لبخند بزنی !
دلم فقط یک صدا می خواهد ..

یک نگاه می خواهد..

دلم می خواهد فقط مال من باشی ، مال خود خودم

خواسته ام بزرگ است وتو هم ..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 12:52 ·
7
MahnaZ
aks-neveshte-tanz-radsms-09.jpg MahnaZ
فیلم !
MahnaZ
nostalgia.jpg MahnaZ
به تقدیم می کنم

تمام را

که را میکنند

به تقدیم می کنم

لحظه لحظه های را

که به وسعت تمام روزهایی است که سر کردم

وبه تقدیم میکنم

را

که در تپش های

و در همیشه یافتم

این ارزشمندترین به

گوشه ای از ده

و با باش

در
ıllı YAŁĐA ıllı
48989055665484625635.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد:


فکر می کنی آیا می شود هنگام کردن کشید؟


ماکس جواب می دهد:چرا از کشیش نمی پرسی؟


جک نزد کشیش می رود و می پرسد:


جناب ، می توانم وقتی در حال کردن هستم، بکشم.


کشیش پاسخ می دهد:نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.


جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.


ماکس می گوید: تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی.


بگذار من بپرسم....
.
.


ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: آیا وقتی در حال کشیدنم


می توانم کنم ؟


مشتاقانه پاسخ می دهد: مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.
Mostafa
Mostafa
داستـان زیبـای خاطـره معلـم
Mostafa
Mostafa
طنز طرز تهیه حلیم سلطان ، نه حریم سلطان!
شهرزاد
52758360254702536281.jpg شهرزاد
در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد روی اولین صندلی نشست.از کلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن راداشت که مسیر خلوت بود …
اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.
پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می توانست
نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد …
به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد :
چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده
و اون فک استخونی . سه تیغه هم که کرده حتما ادوکلن خوشبویی هم زده…
چقدر عینک آفتابی بهش می آد… یعنی داره به چی فکر می کنه؟
آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فکر می کنه…
آره. حتما همین طوره.مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)…
می دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار می ذاره که با هم برن شام بیرون.
کلی با هم می خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می برن؛میرن پارتی، کافی شاپ، اسکی، چقدر خوشبخته!
... ادامه
نگار
نگار
پس مشتاقانه به مسیرت در زندگی ادامه بده شاد باش و وجود نازنینت لبریز باشه از مهرو گرمای زندگی در این روزهای سرد زمستان ...
دیدگاه · 1391/09/4 - 13:27 ·
10
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
دوستی و انسان بودن یعنی این که :<br> وقتی با کسی مشتاقانه کوهی رو بالا رفتی اما رو قله حس کردی که ازش بی نیاز شدی یادت نره که اون پایین چقدر بهش نیاز داشتی
... ادامه

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ