یافتن پست: #همسايه

Majid
index.jpg Majid
شعر زیبای حمید مصدق

توبه من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

وتو رفتي و هنوز،

سال ها هست كه در گوش من آرام،آرام

خش خش گام تو تكراركنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق اين پندارم

كه چرا ، خانه كوچك ما سيب نداشت



جواب بسیار زیبای فروغ فرخ زاد :

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است
من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پا

سخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:27 ·
1
zoolal
229754_631.jpg zoolal
ترانه ولش کن
بزار به گربه خودم بگم بره بگیره
bamdad
bamdad
تمام ترس مادر من از آبرويش شنيدن صداهاي دعواهايمان توسط همسايه ي مان است

در حالي كه ذهن كوچك همسايه ي ما در گير اين است كه در دوره ي فردا چه لباسي بپوشد ..

و من در گوشه ي اتاقم به فكر اين هستم كه چگونه از اين كوره اي كه خود روشن كرده ام پخته بيرون آيم

و برايم مهم نيست كه آبرو برود

يعني آبرو را در اين نميبينم

از نظر نسل هاي گذشته ،نسل امروز بي آبرو هستند

وقتي نگاه ها عوض مي شوند ،عقايد تغيير ميكنند و اين جز تغيير ناپذير گذر زمان است .

اگر آبرو در گروي گوش همسايه ي كوته ذهن ماست

همان بهتر كه بريزد

{-39-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 12:15 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
در از يک ؟ {-64-}

1. تنها

2. در حال مخ زني

3. متاهل

4. دوستي

5. عشق

6. تو کفِشم

7. چند نفرُ يه جا اداره ميکنم

8. منتظر معجزه

9.الف) همسايمو ن دختر نداره

ب) همسایمون پسر نداره

10الف) همسايمو ن چندتا دختر داره

ب) همسایمون چند تا پسر داره

11.الف) دختر همسايه يه بار بهم لبخند زد

ب) پسر همسایه یه بار بهم چشمک زد

12.الف) دختر همسايمون سبيل داره

ب) پسر همسایمون مخش تاب داره

13. شکست عشقي

14. استغفرالله
Majid
akserver.ir_13924937851.jpg Majid
ﭘﺴﺮﻩ:ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ


ﺩﺧﺘﺮ:ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ


ﭘﺴﺮ :ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ.


ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﺩﺧﺘﺮﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮﺍﺗﺎﻗﺶ


ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮﻋﮑﺲ ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺒﻴﻨﻪ


ﺍﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﻮﺭﺩﻋﻼﻗﻪ ﻱ


ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﻭﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ


ﻭﻣﻴﺮﻳﺰﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﺍﺯﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ


ﺩﺍﺩﻩ .ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ :ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ


ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﻮﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ


ﻫﻤﻤﻤﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ


ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ . ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﻴﺮﻩ ﺳﺎﻋﺖ


ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ ﻭﺗﺎﺭﻳﮑﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﺍﺯﺑﺎﻻﻱ


ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺩﺧﺘﺮﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﻳﻲ


ﻣﺮﺩ. ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮﺵ


ﺭﻓﺖ ﺗﺎﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﻧﺪﻳﺪ .ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺧﺘﺮﮐﻪ


ﻣﺪﺍﻡ ﻭﭘﻴﺎﭘﻲ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ


ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ ﭘﺴﺮﻯ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ. ﭼﺸﻢ


ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ


ﺑﻮﺩ: ﻋﺰﻳﺰﻡ،ﻋﺸﻘﻢ،ﺑﺨﺪﺍ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ


ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﻓﺮﺻﺖ


ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ....ﺍﻭﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎﺳﺎﻋﺖ 3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...


ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ


ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ... ﻛﻠﻴﭙﺲ


ﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﺑﻨﺪﻟﺒﺎﺳﻰ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻴﺮﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ....ﺁﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ


ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ :|خندهچشمکقلبماچ
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:12 ·
1
bamdad
bamdad
رفتم حموم دارم آهنگ مي خونم، بعد از پنج ديقه مادرم اومده دمه حموم مي گه :
پسر همسايه اومد گفت: ما از آهنگاي داریوش خوشمون نمياد ، محسن یگانه بخون
{-20-}
حمید
حمید
كودكي باز سراغ پدرش مي گيرد

لحظه اي ساكت و با داد و فغان، بابا كو؟

شب جمعه سر قبر پدر گمنامش

اشك هايش همه چون سيل روان، بابا كو؟

مادرش ياد شلمچه و دوكوهه است هنوز

چه جوابي به سوال همگان، بابا كو؟

گاهگاهي دم در چشم به راه باباست

و سوالي كند از رهگذران ؛ بابا كو؟

دوستان پدرش شاد، سرافراز، رها

«همه شادند ولي مادرجان، بابا كو؟»

نيست جز عكس و لباس و چفيه از بابا

با كه گويد غم اين داغ نهان؟ بابا كو؟

مادرش شاد و جوان بود ولي ديگر نيست

قد مادر شده مه واره كمان ، بابا كو؟

وصيت نامه بابا همه شب مي گريد

و بگويد پدرت بود جوان، بابا كو؟

چه جوابي به سوالات در و همسايه؟

«پدرت خانه بوَد دختر جان؟ بابا كو؟»

مدرسه ، اردو ، امضاي رضايت نامه

«اين كه امضاي پدر نيست جوان! بابا كو؟»

چه كسي گفته كه جاي شهدا خالي نيست

تو جهان داري و ما نصف جهان، بابا كو؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/24 - 23:11 ·
6
sam
sam
دختره همسايه زنگ خونه رو زد گفت كليد ندارم ميتونم بيام تو تا مادرم بياد؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فهميدم كه آزمون اللهيه گفتم ما خونه نيستيم درو بستم{-7-}
MahnaZ
MahnaZ
زنِ چه حالی می‌کنه! دلِش که بگیره می‌گه فلان آهنگتو بخون واسم {-137-}
ıllı YAŁĐA ıllı
3327150-lg.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
امروز نمیرسم بشخمم ایشالا فردا از خجالت دوستان در میام با تچکر : یلدا {-7-}{-32-}{-35-}{-45-}
رضا
رضا
از هر چی سریال مزخرف کره ای متنفرم .
صوفياجون
صوفياجون

خوشم خوشم چنان خوشم،که غصه هامو مي کشم
خوشم که از تو پر شدم جايي که دستام خاليه
وقتي که رويا مي بافم،اسمو تو نقش قاليه
خوشم که تا تو مي رسم ،صاحب اين ضيافتم
خوشم خوشم چنان خوشم، که غصه هامو مي کشم
همه ته ته سفر، فقط منم که چاوشم
خوشم که آزادي تو ، به دست خنده ي منه بوقت تلخ بيخودي،عشقه که دل دل ميزنه
خوشم که سايه هاي ما ، دليل رقص آ تشه پاکي تو پاکي من ، حکايت سياوشه خوشم
خوشم چنان خوشم، که غصه هامو مي کشم همه ته ته سفر، فقط منم که چاوشم
خوشم که همسايه شدم ، با شب آفتابي تو خوشم که روياي توام ، دليل بي خوابي تو
تو هم بوقت ناخوشي،بايد به رويا بزني
در شب بي حرفي ما ، بايد سکوتو بشکني
خوشم خوشم چنان خوشم،که غصه هامو مي کشم
همه ته ته سفر فقط منم که چاوشم
{-35-}{-35-}
...
...
نقش یک درخت خشک را
درزندگی بازی میکنم
نمیدانم
که باید
چشم انتظاربهارباشم
یاهیزم شکن پیر{-6-}
Mostafa
Mostafa
دلگيرم از مرغاني كه نزد ما دانه چيدند و نزد همسايه تخم گذاشتند!!!
.
.
ولي ايمان دارم روزي بوي كبابشان به مشامم خواهد رسيد!!!!
Mostafa
15.jpg Mostafa
زندگي با همه وسعت خويش
محفل ساكت غم خوردن نيست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست
اضطراب و هوس ديدن و ناديدن نيست
زندگي خوردن و خوابيدن نيست
زندگي جنبش جاري شدن است
زندگي کوشش و راهي شدن است
از تماشاگه آغاز حيات
تا به جايي كه خدا مي داند.
زندگي چون گل سرخي است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف،
يادمان باشد اگر گل چيديم،
عطر و برگ و گل و خار،
همه همسايه ديوار به ديوار همند
... ادامه
LeilA
LeilA

يک پسر خوب به محض ديدن دختر همسايه رنگش لبوي شده و چشمش را به آسفالت ميدزود.
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون


من آمده ام وای وای ، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام


اي دلبر من الهي صد ساله شوی
در پهلوی ما نشسته همسايه شوی
همسايه شوي كه دست به ما سايه كنی
شايد كه نصيب من بيچاره شوی


من آمده ام وای وای، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام


عشق آمد و خيمه زد به صحرای دلم
زنجير وفا فكنده در پای دلم
عشق اگر به فرياد دل ما نرسد
ای وای دلم واي دلم وای دلم


من آمده ام وای وای من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام


بيا كه برويم از اين ولايت من و تو
تو دست منو بگير و من دامن تو
جايي برسيم كه هر دو بيمار شويم
تو از غم بي كسی و من از غم تو


من آمده ام وای وای من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام
«««گوگوش»»{-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-23-}{-23-}{-41-}
صوفياجون
صوفياجون

نكنه روز سفرم
خاتون خونه مادرم
وقت روبوسي آخرم
دستپاچه شد آب و نريخت پشت سرم
واسه اينه كه در به درم
با غصه ها همسفرم
نكنه روز سفرم
همسايه ها دور و برم
هديه مي دادن ببرم
كاسه آب خالي نشد پشت سرم
واسه اينه كه در به درم
با غصه ها همسفرم
مادرم وقت نمازش
لحظه راز و نيازش
اسمم و مي گفت و اشكاش
مي ريخت رو صورت نازش
قسمم مي داد بمونم
قدر ايران و بدونم
راست مي گفت حالا ميدونم
كشورم بسته به جونم
به كسي كه اينجا دارم
نوشتم مي رم ديارم
حالا بيشتر از هميشه
واسه خونه بي قرارم
قسمش دادم به جونم
نوشتم خواهشي دارم
پشت سرم آب و نريزي
فكر بازگشتي ندارم
نكنه روز سفرم
خاتون خونه مادرم
وقت روبوسي آخرم
دستپاچه شد آب و نريخت پشت سرم
واسه اينه كه در به درم
با غصه ها همسفرم
چي شد چي اومد به سرم
كه عمري در به درم
«««شهره صولتی»»»{-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-23-}{-41-}{-41-}
MahnaZ
MahnaZ
زنده بودن حرکتي افقي است از گهواره تا گور
و زندگي کردن حرکتي عمودي است از زمين تا آسمان

به ياد ندارم نابينايي به من تنه زده باشد
اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: "مگه کوري؟"

عجيب است که پس از گذشت يک دقيقه به پزشکي اعتماد مي کنيم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداري !
بعد از چند روز به دوستي
بعد از چند ماه به همکاري
بعد از چند سال به همسايه اي ...
اما بعد از يک عمر به خدا اعتماد نمي کنيم !
ديگر وقت آن رسيده که اعتمادي فراتر آنچه مي بايست را به او ببخشيم.
او که يگانه است و شايسته ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/1 - 00:18 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1361881648319867_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
هه عجبا از اين سن!!!!!!!!!!نامه ي پسر *9* ساله به دختر همسايه !!!!!!بهتره بچه هاي بالاي 12 بخونن{-15-}+12
Mohammad
1360961053331398_large.jpg Mohammad
پيرمرد همسايه آلزايمر دارد ...
ديروز زيادي شلوغش کرده بودند
او فقط فراموش کرده بود
از خواب بيدار شود ...!

صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ