یافتن پست: #ویرانه

zoolal
zoolal
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم

یک خانه برای تو جداگانه بسازم



یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل

با دور نمای پَر پروانه بسازم



من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم

آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟



هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من

با نان تن داغ تو صبحانه بسازم



شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری

در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم



وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز

یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم



می ترسم از آن روز خرابم کنی و من

از خانه آباد تو ویرانه بسازم
... ادامه
bamdad
bamdad
عاشقی چیزی برای هدیه نیست

طرح دریا و غروب و گریه نیست

عاشقی یک کلبه ی ویرانه نیست

صحبت از شمع وگل و پروانه نیست

عاشقی تنهای تنها یک تب است

بی تومردن در سکوت یک شب است

{-41-}
دیدگاه · 1393/04/16 - 23:16 ·
6
Mohammad
000.jpg Mohammad
باور نکن... این قصّه جز افسانه ای نیست
شمعم ولی اطراف من پروانه ای نیست

مهمان شهرستانی چشم تو ام... حیف
در پایتخت عشق مهمانخانه ای نیست

دیروزِ من... امروزِ من... فردای من پر!
از حال من ویرانه تر ویرانه ای نیست

دیوانه و مجنون اگر من هم نباشم...
پس زیر سقف آسمان دیوانه ای نیست

خواهد شکست این بغض آخر مثل قلبم
افسوس اما در کنارم شانه ای نیست

جایی که صیّادش تو باشی در کمندش
حتّی برای صید بودن دانه ای نیست

هر روز در گوش خودم می خوانم این را:
باور نکن این قصّه جز افسانه ای نیست

محمّد عابدینی
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 13:02 ·
8
bamdad
bamdad
گفته بودند که گنج در ویرانه هاست راست گفتند چون وجودت در دل ویران ماست!
دیدگاه · 1393/01/29 - 20:17 ·
7
bamdad
bamdad
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...

... شاملو ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 11:12 ·
6
شهرزاد
21409512838313734120.gif شهرزاد
پس این ها همه،
اسمش زندگی است

دلتنگی ها،
دل خوشی ها،
ثانیه ها،
دقیقه ها...

حتی اگر تعدادشان
به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد

ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز
بر گستره ویرانه های وجودمان
پانشینی برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم

خوشبختیم زیرا هنوز
صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست

سرو ها
مبلّغین بی منت سر سبزی اند

و شقایق ها
پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش؛

برگچه های پیاز ترانه های طراوتند
و فکر کن...
واقعا فکر کن که چه هولناک می شد،
اگر از میان آواها
بانگ خروس و پارس سگ را بر می داشتند
و همین طور ریگ ها
و ماه
و منظومه ها را

ما نیز باید دوست بداریم ...
آری باید....
زیرا دوست داشتن بال روح ماست
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
4.jpg متین (میراثدار مجنون)
شب بود و من ، پروانه و شمع …
چشم سیاهت را برایم خانه کردی
با قطره ای اشک ،
آن خانه را ویرانه کردی
شمع از نگاه آتشینت دم فرو بست
با آن لب شیرین تر از شهد ،
پروانه را
دیوانه کردی …
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 17:57 در دوستها ·
7
Noosha
ir2374.jpg Noosha
(Dalmatian coast) {-41-}
این ساحلی، ساحلی افسانه ای است و در واقع یکی از زیباترین و دراماتیک ترین خطوط ساحلی اروپاست. ساحل دالماسی صدها مایل امتداد دارد و زمانی مرز امپراتوری ونیز بود است و بخاطر مجاورت با ویرانه های رومی، معماری قرون وسطایی و مناظر رمانتیکش معروف است. سفر جاده ای در امتداد این ساحل، بهترین راه برای کشف بسیاری از زیبایی های کرواسی است. شما از کنار صخره های شگفت انگیزی می گذرید و شهرهایی مانند اسپلیت و زادار را می بینید. معماری مبهوت کننده اسپلیت و مجموعه تاریخی آن در لیست میراث جهانی یونسکو قرار گرفته است و زادار سواحلی خوش منظره دارد و می توانید عکس های فوق العاده ای در کرانه آن بگیرید.
...
...
ویرانه نه آنست
که
جمشیدبناکرد
ویرانه نه آنست
که فرهاد
فروریخت
ویرانه دل ماست
که باهرنگه یار
صدباربناگشت و
دگربارفروریخت
... ادامه
bamdad
bamdad
ما رسیدیم بعد شش هفت سال


+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم آبان 1392ساعت 21:8 توسط رحمان یعقوبی | نظر بدهید

طاقت ندارم بیش از این
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم آبان 1392ساعت 18:16 توسط رحمان یعقوبی | یک نظر

خدایا :

یک مرگ بدهکارم....

و هزار آرزو طلبکار......

خسته ام!!!!

یا طلبم را بده ....،،،

یا طلبت را بگیر...!

+ نوشته شده در سه شنبه چهارم تیر 1392ساعت 15:59 توسط رحمان یعقوبی | یک نظر

چرا هر لحظه می خواهی، مرا دیوانه تر لیلی

دل ویرانه ی من را، از این ویرانه تر لیلی

به چشمان تو دل دادم شدم بیگانه با مردم

تو هم که می شوی هردم به من بیگانه تر لیلی

چه حاصل کردم از عشقت که گفتی دست بردارم

به جر یک سینه اه و غم به جز چشمان تر لیلی

شاعر خودم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم خرداد 1392ساعت 16:59 توسط رحمان یعقوبی | 3 نظر

همیشه زنده بودن زندگی نیست


+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم خرداد 1392ساعت 20:40 توسط رحمان یعقوبی | یک نظر

از خاطرم نمی ری
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام اردیبهشت 1392ساعت 20:53 توسط رحمان یعقوبی | نظر بدهید

تحویل نگرفتم سالی که بی


تو تحویل شد......

+ نوشته شده در شنبه سوم فروردین 1392ساعت 0:36 توسط رحمان یعقوبی | نظر بدهید

اِنـصـــآفــــ نـيـستــــــ

کــه دُنـيــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد

کــه آدَمـ هــآي تـکـرآري رآ روزي صـَـد بــآر بــِبـيـنــي

و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد

کــه نـَتـَـوآنـي آن کَـسـي رآ کـه دلـَتـــــ مـيـخواهــَـد،

حـَـتــي يـِکــــ بــآر بـبــيـنــــي
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/23 - 21:10 ·
5
Noosha
b0963bb28e2313ed7089a214808a2aec-425 Noosha
می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

به خدا میبرم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش ...

می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا که زتو دورش سازم
زتو ای جلوه امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا زین پس نکند یاد وصال

__ فروغ فرخزاد _{-41-}{-35-}{-41-}
.
.
حسین ، گفته اند : جای گنج درون ویرانه هاست !
راست گفتند چون وجودت در دل ویران ماست !
دیدگاه · 1392/08/15 - 10:49 ·
5
๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
فراق و دوریت دیوانه ام کرد / چو مجنون راهی ویرانه ام کرد
چنان داغی به دل ماند از جدایی / که با هر آشنا بیگانه ام کرد
صوفياجون
صوفياجون
من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم
برای رسیدن به آرامش دل
من از مال دنیا چه آسان بریدم

من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم


خدایا من از تو دولت نمی خواهم
مطاع دنیا و شوکت نمی خواهم
فقط به لطف بی کرانت
به من عطا کن آرامش خاطر
ای خالق قادر


خدایا من از تو دولت نمی خواهم
مطاع دنیا رو شوکت نمی خواهم
فقط به لطف بی کرانت
به من عطا کن آرامش خاطر
ای خالق قادر

فقط به لطف بی کرانت
به من عطا کن آرامش خاطر


من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم

من مشتری دائم می خانه ی عشقم
سرمست و خراباتی پیمانه ی عشقم

با من سخن از قصر سلیمان نتوان گفت
درویش صفت عاشق ویرانه ی عشقم

با من سخن از قصر سلیمان نتوان گفت
درویش صفت عاشق ویرانه ی عشقم

من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم
MahnaZ
o9524_m_o_t_fanteze200.gif MahnaZ
میزند
کسی بر این
؟ تو ای ناخوانده
! تو هم بزن
بر این .
... بزن
صدای
میان خالی
میکند
ی .

از این دل بگذر
یقین بیرون این
، دارند.
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/16 - 01:27 ·
7
...
...
دیوانه دریغا!دل دیوانه پرستد
هیهات!که کولی دل ویرانه پرستد
دیوانه دلم کولی هرکوی وگذرشد
ازدست دل یارکه بیگانه پرستد
شعراز:نیما{-35-}
دیدگاه · 1392/06/6 - 19:03 ·
4
رضا
رضا
مرا ویرانه دل است اگر تو باشی .
...
...
ویرانه نه آنست که
جمشیدبناکرد
ویرانه نه آنست که فرهادفروریخت
ویرانه دل ماست که باهرنگه یار
صدباربناگشت ودگربارفروریخت{-35-}
دیدگاه · 1392/06/3 - 02:54 ·
5
...
...
نیماغم دل گوکه غریبانه بگرییم
سرپیش هم آریم ودودیوانه بگرییم
من ازدل این غاروتوازقله ی آن قاف
ازدل به هم افتیم وبه جانانه بگرییم
دودی ست دراین خانه که کوریم زدیدن
چشمی به کف آریم وبه این خانه بگرییم
آخرنه چراغیم که خندیم به ایوان
شمعیم که درگوشه کاشانه بگرییم
این شانه پریشان کن کاشانه ی دلهاست
یک شب به پریشانی ازاین شانه بگرییم
من نیزچوتوشاعرافسانه خویشم
بازآبه هم ای شاعرافسانه بگرییم
پیمان خط جام یکی جرعه به ماداد
کزدورحریفان دوسه پیمانه بگرییم
برگشتن ازآیین خرابات نه مردی ست
می٫مرده بیادرصف میخانه بگرییم
ازجوش وخروش خم وخمخانه خبرنیست
باجوش وخروش خم وخمخاه بگرییم
باوحشت دیوانه بخندیم ونهانی
درفاجعه ی حکمت فرزانه بگرییم
باچشم صدف خیزکه برگردن ایام
خرمهره ببینیم وبه دردانه بگرییم
آئین عروسی وچک وچانه زدن نیست
بستندهمه چشم وچک وچانه بگرییم
بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شبگیربه ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم دراین مشعله باری
شمعی شده درماتم پروانه بگرییم
بیگانه کنددرغم ماخنده ولی ما
باچشم خودی درغم بیگانه بگرییم
بگذاربه هذیان توطفلانه بخندند
ماهم به تب طفل طبیبانه بگرییم
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 04:12 ·
3
KAMRAN
KAMRAN
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت


یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت


من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت


تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت


دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/18 - 02:20 در Art ·
7
Mostafa
Mostafa
دود میخیزد ز خلوتگاه من

کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟

با درون سوخته دارم سخن

کی به پایان میرسد افسانه ام ؟
دیدگاه · 1392/05/10 - 13:42 ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (1151).jpg ♥هـــُدا♥
حوا!
بیا سیب را سر جایش بگذاریم
جبرییل را بکشیم
عزراییل را شکنجه دهیم
بهشت را ویرانه کنیم
شاید به زمین رانده نشویم و
میان جهنم رها شویم
این روزها
تاوان گناه سیب بسیار سنگین است
و من
بیشتر از همیشه خسته
بیا سیب را سر جایش بگذاریم
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/20 - 11:43 ·
6
.
.
روزگاری جاده ای بودم غرق تردد
جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمی شد
من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم
عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایی خود
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/18 - 08:35 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است در پیله ابریشمش پروانه مرده است در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است یک عمر زیر پا لگد کردند او را اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است گنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزید روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
دیدگاه · 1392/03/17 - 09:54 ·
6
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ