یافتن پست: #گریزانم

√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﺷﻌﺮ زﯾﺒﺎی ﻋ ﺎﺷﻘ ﺎﻧﻪ ﻓﺮوغ ﻓﺮﺧﺰاد ﺳﭙﯿﺪﻩ ﻋﺸﻖ ﻋﺸﻖ ﺳﭙﯿﺪﻩ آﺳﻤﺎن ﻫﻤﭽﻮ ﺻﻔﺤﻪ دل ﻣﻦ روﺷﻦ از ﺟﻠﻮﻩ ﻫﺎی ﻣﻬﺘﺎﺑﺴﺖ اﻣﺸﺐ از ﺧﻮاب ﺧﻮش ﮔﺮﯾﺰاﻧﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﺎل ﺗﻮ ﺧﻮﺷﺘﺮ از ﺧﻮاﺑﺴﺖ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎی وﺣﺸﯽ ﺑﯿﺪ ﻣﯿﺨﻮزم در ﺳﮑﻮت ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎز دﻧﺒﺎل ﻧﻐﻤﻪ ای دﻟﺨﻮاﻩ ﻣﯽ ﻧﻬﻢ ﺳﺮ ﺑﺮوی دﻓﺘﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺗﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺗﺮاﻧﻪ ﻣﯿﺮﻗﺼﺪ در ﺑﻠﻮر ﻇﺮﯾﻒ آواﯾﻢ ﻟﺬﺗﯽ ﻧﺎﺷﻨﺎس و روﯾﺎ رﻧﮓ آﻩ ﮔﻮﯾﯽ ز دﺧﻤﻪ دل ﻣﻦ روح ﺷﺒﮕﺮد ﻣﻪ ﮔﺬر ﮐﺮدﻩ{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/07/2 - 16:15 ·
3
صوفياجون
46ad41626e01.jpg صوفياجون

{-41-}{-35-}{-35-}
که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پُر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته

کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر

زنی مانوس با زندان

تمام سهم او اینست:

نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

ز مردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من

که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید

که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از در

چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره ی خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گریه

که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من

که نای رفتنش رفته

قدم هایش همه خسته

دلش در زیر پاهایش

زند فریاد که: بسه

زنی را می شناسم من

که با شیطان نفس خود

هزاران بار جنگیده

و چون فاتح شده آخر

به بدنامی بد کاران

تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند

زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان

میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگر

جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد؟

نمی دانم، نمی دانم...



شاعر : - از مجموعه شعر شبانه{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}
✔♥Дℓɨ♥✔
10565033_764546543583473_2240584378515449056_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
از خویش از مردم نیز

در جمع ، در خلوت ، هم ...
zoolal
zoolal
فروغ فرخزاد
گریزانم از این مردم كه با من، به ظاهر همدم و یكرنگ هستند
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان می گریزم ، به كنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم كه با من، به ظاهر همدم و یكرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم كه تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شكفتند
ولی آن دم كه در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه من ، كه می سوزی از این بیگانگی ها
مكن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس كن این دیوانگی ها
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/9 - 14:46 ·
6
bamdad
bamdad
از پایان هر چیزی سخت گریزانم...

پایان حتی برایم از آغاز سخت تر است!

میشود فقط یک بار پایانی در کار نباشد؟
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:10 در Lawless ·
9
soheil
12.jpg soheil
من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات
و از این غربت تلخ
که به اجبار به پایم بستند
می گریزم از شب
می گریزم از عشق
و تو ای پاک ترین خاطره ها
همه جا در پی تو می گردم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/1 - 17:56 ·
7
...
...
نمیدانم
نمیدانی
که بی تومن
چه غمگینم...
توحتی
ازدوچشمانم
نمیخوانی
چه میبینم..!
خدارامن نمیخواهم
زمذهب هم گریزانم
تویی مذهب
تویی دینم...
نمیدانم
کنون بی من
کجایی؟!
باکه بنشستی..
نمیدام
ولی
شاید..
به کنج خلوتی مستی...
نمیدانم
نمیدان
نمیخواهم بدانم
کجایی
باکه بنشستی
فقط حسی درون من
””کندفریادنامت را””
شعراز""نیماراد""
درپاییزی بهاری

ساعت۱:۴۰دقیقه
نیمه شب
دراتاقم
... ادامه
...
...
نمیدانم
نمیدانی
که بی تومن چه غمگینم؟
توحتی ازدوچشمانم نمیخوانی
چه می بینم؟
خدارامن نمیخواهم!
زمذهب هم گریزانم...
تویی مذهب
تویی دینم
نمیدانم
کنون بی من
کجایی؟!
باکه بنشستی؟
نمیدانم
ولی شاید
به کنج خلوتی مستی...
نمیدانم
که هستی
یاکجاهستی!
””فقط حسی درون من
کندفریادنامت را””
شعرازنیما:راد
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/8 - 03:13 ·
4
Mostafa
Mostafa
متن آهنگ عزیزجان از فریدون آسرایی
خسته و پریشانم

در غم تو گریانم

از همه گریزانم

تا رود ز تن جانم

تو که گفتی به پیش من بمان

چرا چنین نهان، مرا به حال خود رها کردی؟

چرا ندیده ای که از غمت فغان ،رود به آسمان

چه گویمت؟؟

مرا فدا کردی!!

مگر که جان به لب رسد

که یادت از نظر رود

چرا تو بی خبر ز ما رفتی؟؟!!

چه می شود عیان شوی؟

مرا عزیز جان شوی ؟

بگو چرا؟

بگو کجا رفتی؟

دیده بر رهت دارم

در دل شب تارم

در غم تو بیمارم

تا دوباره برگردی

به هر کرانه رفته ای

به یک بهانه رفته ای

به هر نشانه رفته ای

بجویمت ز بی نشان ها

دوباره پیش من بیا

ببین که می شود به پا

نوای شور و نغمه ها به کوه و دشت و آسمان ها

ببین که دل شکسته ام

به گوشه ای نشسته ام

به جز تو دل نبسته ام

دمی بمان به پیش من عزیز جانم

ز دیده خون شود روان ،به یاد ت ای امید جان

ز چشم من نشو نهان ،که در فراق روی تو رسد خزانم

دیده بر رهت دارم

در دل شب تارم

در غم تو بیمارم

تا دوباره برگردی
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
4182.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
هر چند امیدی به وصال تو ندارم

یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم

ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی

در آینه ی چشم زلال تو ندارم

می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی

جز عشق جوابی به سوال تو ندارم

ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی

جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم

از خویش گریزانم و سوی تو شتابان

با این همه راهی به وصال تو ندارم
دیدگاه · 1392/03/30 - 13:06 ·
5
♥هـــُدا♥
(3).jpg ♥هـــُدا♥
من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات
و از این غربت تلخ
که به اجبار به پایم بستند
می گریزم از شب
می گریزم از عشق
و تو ای پاک ترین خاطره ها
همه جا در پی تو می گردم
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/2 - 15:55 ·
4
...
...
نمیدونم نمیدونی که بی تومن چه غمگینم،توحتی ازدو چشمانم نمیخوانی چه میبینم،زمذهب من گریزانم خداراهم نمیخواهم تویی مذهب توی دینم،نمیدانم کنون بی من کجایی،باکه بنشستی؟نمیدانم ولی شایدبه کنج خلوتی مستی!نمیدانم که هستی یاکجاهستی؟فقط حسی درون من کندفریادنامت را...‏nima rad
... ادامه
1 دیدگاه · 1392/01/11 - 02:41 توسط Mobile ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
LOVE X.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
شب لالایی اش را گفت اما؛ بخواب نرفتم هنوز.....
در جایی بیداری ، باکسی ...
MONA
Sunset-Beach-Girl-Landscape-Photography-485x728.jpg MONA
طلوع اندامت

در غروب خورشید

و من

مسحور این لحظه ی گرگ و میش..
شهريار
شهريار
آسمان همچو صفحه ی دل من
روشن از جلوه های مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خواب است... {-35-}
دیدگاه · 1391/10/6 - 15:48 ·
4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ