یافتن پست: #گمان

bamdad
photo_۲۰۱۸-۰۳-۱۰_۲۲-۵۲-۳۲.jpg bamdad
تو نباشی حتی ، آسمان آبی نیست...
به گمانم بی تو روز فردایی نیست...
دیدگاه · 1397/03/6 - 21:53 ·
4
Mohammad
15107.jpg Mohammad
تاریخچه رنگ پیراهن بارسا: آبی و اناری، از کجا آمده‌اند؟

در طول بیش از یک قرن فعالیت تیم فوتبال بارسلونا و به تن کردن پیراهن های آبی و اناری، همواره این سوال مطرح بوده که این رنگها از کجا نشات گرفته اند؟ تئوری های زیادی در طول این سالها در پاسخ به این سوال مطرح شده است. اخیرا باشگاه به شواهد قابل قبولی دست یافته که یکی از این تئوری ها را تایید می کند. در این مقاله با هم تئوری های موجود را مرور خواهیم کرد تا به ریشه رنگهای آبی و اناری بارسا دست یابیم!
دیدگاه
... ادامه
1 دیدگاه · 1395/10/28 - 13:58 در ورزش ·
5
bamdad
bamdad
گاه می رویم تا برسیم، کجایش را نمی دانیم، فقط می رویم تا برسیم بی خبر از آن که همیشه رفتن راه رسیدن نیست، گاه برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد و نگریست، باید دید. شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت می کند، باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده، گاه رسیده ای و نمی دانی، و گاه در ابتدای راهی و گمان می کنی رسیده ای، مهم رسیدن نیست، مهم آغاز است.
{-35-}
رضا
12797832_606484059503542_507912507_n.jpg رضا
دیدگاه · 1394/12/27 - 23:24 ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
شاهکار شاعر عاشق استاد شهریار گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه *استاد شهریار*
... ادامه
دیدگاه · 1394/08/4 - 00:07 توسط Mobile ·
8
مرجان بانو :)
Valentine_2015 (9).jpg مرجان بانو :)
{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
#ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ،ﺗﻌﺒﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻤﺖ، ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺭ
ﭘﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻭﺭﯾﺖ ﮐﺎﻩ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺳﺎﺧﺘﻪ
ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺷﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻕ
ﺑﺎ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﺣﺮﻑ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ
ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ..
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/12 - 11:07 ·
6
setareh 22
setareh 22
خطایت هر چه بود آدم...
به جرم سیب دزدیدن تو را از خویش پر دادند..!!
ولی آدم نکن باور؛
تو را با چیدن یک سیب پر دادند؟!
خطایت عشق حوا بود...
گمانم عاشقش بودی!
به چشمت عشق را دیدی...
برای خاطر حوا تو آن شب سیب میچیدی؟!
چه رازی پشت این سیب است؟!
که ما را در به در کردی،
از آن ماوای روحانی
به این دنیای ظلمانی...
من از ابهام میترسم، 
من از تکرار این فرجام میترسم...
چنان گنگ است این قصه،
چنان تاریک و پنهان است
که از ترس سقوطی تلخ...
من از بوییدن یک سیب بدهنگام میترسم!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/11/23 - 10:25 ·
1
bamdad
bamdad
متاسفانه بعضی از دوستان فکر میکنن که ما از هیچ چیز خبر نداریم؟!!!!!
اینکه یک نفر 3 تا یا شایدم حتی بیشتر حساب کاربری داره و با 3تا اسم مختلف میاد یا شایدم بیشتر و خودش چستای خودش رو که با یه اسم کاربری دیگه گذاشته لایک میکنه و حتی بازنشر!!!!!
تا یکی از کاربریا میره درست پشت سرش اونیکی میاد لایکش میکنه و جالبتر اینکه سومی بعد از دومی میاد و هیچ وقتم دوتا از اونا در آن واحد انلاین نیستن!!!!! :)
این دوستان گمان میکنن که ما متوجه نشدیم تا بحال!!!
ولی باید بدونن که اگه تا به امروز حرفی نزدیدم فقط و تنها فقط به خاطر این بوده که فکر کردیم ضرری واسه ما نداره و اجازه بدیم که با این کار به حس درونی ای که دوست دارن برسن ولی الان یه جوری شده که این دوست عزیز فکر میکنه ما ... هستیم
رفیق درسته ما از این کارا نمیکنیم ولی دیگه ... هم نیستیم که
یکم فیتیلشو بیار پایین
خیلی تابلو شده خداییش
{-195-}
zahra
zahra
میراثدار مجنون بادقت بخون شاید اینها آخرین کلماتی باشه که بین ما رد و بدل میشه. روز اولی که باهات آشنا شدم بهت گفتم اگه قصدت دوستی باشه و چیزی جز ازدواج من نیستم و تو گفتی با این مسافت بین ما چه چیزی جز ازدواج میتونه ما رو به هم نزدیک کنه و من و تو بهم نزدیک شدیم به تو دلبستم و گمانم این بود که تو هم دلبسته ای از عشق میگفتی از میراثی که از مجنون به تو رسیده از روز نخست حرف بین ما خدا بود و امام حسین و حضرت عباس. تو سرسپهدار فداییان من بودی و من ملکه تو. چقدر کودکانه باورت کردم افسوس افسوس. تو از فاطمه گفتی که بالاخره مخش رو زدی و رفت ازدواج کرد و من گفتم مخ منو نمیتونی بزنی من بیخ ریش خودتم از سارا گفتی گه چقدر دور و برته و تو حتی به دستهاشم نگاه نمیکنی حالا من موندم قصه من رو داری برای کدام بینوای دیگه تعریف میکنی. اما من باورت کردم میتن. حالا برای کنار گذاشتن من هزار و یک دلیل پیدا کردی و من مات ومبهوت جز این فضای مجازی حالا که حتی موبایلتم خاموش کردی هیچ جایی نمونده که فقط تولدت رو بهت تبریک بگم@Matin_dada
... ادامه
zahra
zahra
میراثدار مجنون بادقت بخون شاید اینها آخرین کلماتی باشه که بین ما رد و بدل میشه. روز اولی که باهات آشنا شدم بهت گفتم اگه قصدت دوستی باشه و چیزی جز ازدواج من نیستم و تو گفتی با این مسافت بین ما چه چیزی جز ازدواج میتونه ما رو به هم نزدیک کنه و من و تو بهم نزدیک شدیم به تو دلبستم و گمانم این بود که تو هم دلبسته ای از عشق میگفتی از میراثی که از مجنون به تو رسیده از روز نخست حرف بین ما خدا بود و امام حسین و حضرت عباس. تو سرسپهدار فداییان من بودی و من ملکه تو. چقدر کودکانه باورت کردم افسوس افسوس. تو از فاطمه گفتی که بالاخره مخش رو زدی و رفت ازدواج کرد و من گفتم مخ منو نمیتونی بزنی من بیخ ریش خودتم از سارا گفتی گه چقدر دور و برته و تو حتی به دستهاشم نگاه نمیکنی حالا من موندم قصه من رو داری برای کدام بینوای دیگه تعریف میکنی. اما من باورت کردم میتن. حالا برای کنار گذاشتن من هزار و یک دلیل پیدا کردی و من مات ومبهوت جز این فضای مجازی حالا که حتی موبایلتم خاموش کردی هیچ جایی نمونده که فقط تولدت رو بهت تبریک بگم@Matin_dada
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/6 - 19:20 ·
bamdad
bamdad
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/09/1 - 22:40 ·
5
bamdad
bamdad
پيش ترها گمان ميكردم ، نوشتن مرهمي ست بر دردهاي كهنه و فرياد هاي فرو خورده .....

اما گاهي نوشتن خود دردي ست كه افراد تنها را مبتلا ميكند ....

هرچه تنها تر ابتلايت عميق تر .....

:(
دیدگاه · 1393/08/13 - 20:00 ·
4
مرجان بانو :)
download.jpg مرجان بانو :)
نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست
بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست
غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها
شاعری محوتماشای کسی هست که نیست

"احسان کمال"
... ادامه
bamdad
bamdad
خدا یا تو خود خوب می دانی که همه اعضا و جوارح من با مهر تو آمیخته است.

از هنگامی که چشم بر این سرای تو باز کردم برق بودنت تو را در چشم دلم احساس کردم.

و زمانی که به نغمه های دلنواز اذان را در گوشم جاری شد به گمانم تمام ذرات وجودم به یک باره تسلیم عشق تو شد.

و اما نمی دانم چه شد که الان این دل به بند مادیات دنیایی اسیر گشته؟

خدا یا اگر عاشقم می کنی تنها مرا اسیر عشق خودت کن که تشنه وصل تو باشم و عشق نا متجانس دنیوی را از نهادم بردار و بر دلم عشق محبانت را هک کن تا به نشان گمراهی دل نمیرم.

خدایا تو مرا خلق کردی و به من همه چیز عطا کردی، در همه حال وجود بی مقدارم را در حمایت خود قرار دادی.

و روزهایی که در این دنیا در خلوت تنهایی به سر می بردم تنها فانوس کوچه تنهای و خانه دلتنگی هایم بودی.

خدایا تو خود به من آموختی که چگونه نفس بکشم و چگونه با عشق به دیدارت روزهارا با امید زندگی را سپری کنم.

خدا یا تو درهای معرفت شناخت خودت را برویم باز کن و زنجیر های هوی و هوس را از پاهایم بگسل ؛ چرا که مشتاق حرکت به سوی تو شدم.


{-47-}
bamdad
bamdad
گمانم خدا هم دلتنگ کسی ست

شاید بنده ای که او را تنها به خاطر خودش دوست داشته باشد

نه از روی ترس نه برای حل مشکلاتش و نه به بهای بهشتش

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/15 - 22:10 ·
6
bamdad
bamdad
تلخی خنده هایم

بر دوش باران سنگینی می کنند

ای روزگار

به گمانم

شاگردیم را به جا آورده ام
دیدگاه · 1393/06/15 - 22:05 ·
5
bamdad
bamdad
در آینه مردی دارد بغض می کند
بیایید بغلش کنید
پشتش را بمالید

به او بگویید همه چیز درست می شود
دلش می خواهد کمی دروغ بشنود
آینه را پایین تر نصب کنید
گمانم دیگر به زانو در آمده...

:(
دیدگاه · 1393/06/8 - 22:04 ·
2
bamdad
bamdad
دلم درد می کند

گمانم

دوری ات را هضم نکرده ام...

:(
دیدگاه · 1393/05/10 - 11:34 ·
4
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
Majid
10416592_542506692542378_4461031256001231804_n.jpg Majid
خداوند از عزراییل پرسید : تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟

جواب داد:یک بارخندیدم یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم

"خنده ام" زمانی بود که به من فرمان دادی جان مردی را بگیرم ٰٰ، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد ! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم .

"گریه ام " زمانی بود که به من دستور دادی جان زنی را بگیرم ، او را در بیابان گرم و بی آب و درختی یافتم که در حال زایمان بود .منتظرم ماندم تا نوزادش را به دنیا امد سپس جانش را گزفتم . دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در ان بیابان گرم سوخت و گریه کردم .

"ترسم" زمانی بود که به من امر کردی جان فقیهی را بگیرم ، نوری از اتاقش می آمد هر چه نزدیک تر میشدم نور بیشتر میشد و زمانی که جانش را گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم ...

در این هنگام خدا به عزراییل گفت : میدانی آن عالم نورانی کیست؟ ... او همان نوزادیست که در بیابان به حالش گریستی ، من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم .

هر گز گمان مکن که با وجود من ،موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/3 - 03:40 ·
8
Morteza
1558406_264893203665813_1253033703_n.jpg Morteza
ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺭﻓﺎﻗﺘﻢ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ
ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ " ﺩﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ... "
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ
ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﮐـــﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻦ ... "
ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺷﺪﻡ
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﺷﺮﻭﻉ !
ﺑﺎ ﻫﺠﻮﻡ ﻓﮑﺮﺍﯼ ﺳﻄﺤﯽِ ﺟﻮﻭﻧﯽ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﻋﺎﻃﻔﯽ
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﮐِـــﺸﯿﺪﻥ .... "
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪﺵ ، ﺗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ؛ ﺩﺍﻏـــــــﻮﻥ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﺑﻠـــﻌﯿﺪﻥ "...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ
ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺩﺭﺩﻫﺎﻡ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮ !
ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺸﮑﻼﺗﺶ .
ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ " ﻓَـﻬﻤﯿﺪﻥ ... "
" ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ " ﻭ " ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ " ﻭ " ﺟﻨﮕﯿﺪﻥ "...
... ادامه
mehrab
mehrab
هرکه پای در راه های تهمت زا و بدگمانی آور بگذارد ،
بدگمان و تهمت زننده را نباید سرزنش کند /نهج البلاغه
دیدگاه · 1393/04/10 - 11:56 ·
2
bamdad
bamdad
نگارم چنان ناز دارد!

در زیر و بم سخنش

در پیچ و تاب تنش

در انحنای زلف کجش

که گمان کنم فرشچیان هم بماند !

در کشیدنش...!!!

{-16-}
دیدگاه · 1393/04/8 - 00:13 ·
3
bamdad
bamdad
موقع Delete فولدر خاطراتت


ذهنم Error می دهد


گمانم یکی از فایلها در حال اجراست …

{-118-}
صوفياجون
صوفياجون



اندوه پرست


کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می
شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو
آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پایز بودم
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ