یافتن پست: #آمدن

♥هـــُدا♥
xup5jslmgo773rqqht7.jpg ♥هـــُدا♥
این که من میکشـ ـم درد بـ ـی تو بودن نیست ،

تـ ـا ـوان با تـ ـ ـو بودن است

برای دوباره آمدنم دعـ ــا نکن !

شاید وقتی آمدم همانی نباشم که رفته بودم ،

تقصیر تو نیست !

بنده ای بیش نبودی من خــدایـ ــت کردم !
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 19:03 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
0.755234001327594752_jazzaab_ir.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
در باور آمدنت
در جاده های خیال
به هر سو میدوم و تورا
از هر عابر و رهگذری
می پرسم :
او را ندیدید ؟؟
همه میگویند :
"او" دیگر کیست ؟؟؟
میگویم :
اویی که شبیه هیچکس نیست
میگویند : دیوانه
و میروند . . .
.
.
.
میبینی ؟
برای خود اسم و رسمی برپا کرده ام !

. . . " دیوانه"
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 01:41 ·
2
شهرزاد
شهرزاد
مادرم يك چشم نداشت. در كودكي براثر حادثه يك چشمش را ازدست داده بود. من كلاس سوم دبستان بودم و برادرم كلاس اول. براي من آنقدر قيافه مامان عادي شده بود كه در نقاشي‌هايم هم متوجه نقص عضو او نمي‌شدم و هميشه او را با دو چشم نقاشي مي‌كردم. فقط در اتوبوس يا خيابان وقتي بچه‌ها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه مي‌كردند و پدر و مادرها كه سعي مي‌كردند سوال بچه خود را به نحوي كه مامان متوجه يا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه اين موضوع مي‌شدم و گهگاه يادم مي‌افتاد كه مامان يك چشم ندارد. يك روز برادرم از مدرسه آمد و با ديدن مامان يك‌دفعه گريه كرد. مامان او را نوازش كرد و علت گريه‌اش را پرسيد. برادرم دفتر نقاشي را نشانش داد. مامان با ديدن دفتر بغضي كرد و سعي كرد جلوي گريه‌اش را بگيرد. مامان دفتر را گذاشت زمين و برادرم را درآغوش گرفت و بوسيد. به او گفت: فردا مي‌رود مدرسه و با معلم نقاشي صحبت مي‌كند. برادرم اشك‌هايش را پاك كرد و دويد سمت كوچه تا با دوستانش بازي كند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را برداشتم. نقاشي داداش را نگاه كردم و فرق بين دختر و پسر بودن را آن زمان فهميدم.
...
... ادامه
peyman
524526_521256797910421_2105695031_n.jpg peyman
قرارمان فقـط یـک "مانیتورِ" کـوچک بود !
اما اکنون قلبم را ببین..
که با هر " آف " شدنت ...
چگونه "بیقـرارِ آمدنـت" مـی شود...!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/26 - 01:49 ·
2
Mohammad
1365885266734093_large.jpg Mohammad
قالَتْ (علیها السلام): إنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ، أنَّکُما اَسْخَطْتُمانى، وَ ما رَضیتُمانى، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لأشْکُوَنَّکُما إلَیْهِ.([۱۱])
هنگامى که ابوبکر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائکه را گواه مى گیرم که شما مرا خشمناک کرده و آزرده اید، و مرا راضى نکردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات کنم شکایت شما دو نفر را خواهم کرد.
... ادامه
Noosha
36603af7211a795e439e3b0aa880b458-425.jpg Noosha
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی !
دیدگاه · 1392/01/24 - 01:14 ·
4
Mohammad
Mohammad
شفای نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی

آقای سید احمد...، نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی، در تبریز به بیماری سختی دچار می شود. دختر یکی از مراجع تقلید، پدر خود را در خواب می بیند که به او می گویند سید احمد مریض است، فردا شب(سوم جمادی الاخری) شب شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و حدیث کساء از آن حضرت است. فردا شب در اتاق مخصوص من گرد هم آیید و برای شفای او ء بخوانید. فردا شب اهل خانه بنابر سخن پدر در اتاق مخصوص ایشان گرد هم آمدند و حدیث کساء خواندند و آقا سید احمد از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و خواندن حدیث کساء بهبود یافت.
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
برایم مثل بهار می مانی
آمدنت را همیشه تحویل می گیرم …
دیدگاه · 1392/01/23 - 14:42 ·
7
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
ساده ی ساده ...
از دست می روند ..!
همه ی آن چیز ها که .....
سخت سخت ... به دست آمدند !.
{-35-}
دیدگاه · 1392/01/23 - 13:58 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
7euy2u0ag95pfus3ezht.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...
دیدگاه · 1392/01/23 - 03:02 ·
6
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
یک نفر دلش شکسته بود توی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود منتظر ولی دعای او دیر کرده بود

او خبر نداشت که دعای کوچکش توی چار راه آسمان
پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود
او نشست و باز هم نشست
روزها یکی یکی
از کنار او گذشت

روی هیچ چیز و هیچ جا
از دعای او اثر نبود
هیچ کس
از مسیر رفت و آمد دعای او
با خبر نبود

با خودش فکر کرد
پس دعای من کجاست؟
او چرا نمی رسد؟

شاید این دعا
راه را اشتباه رفته است!

پس بلند شد
رفت تا به آن دعا
راه را نشان دهد

رفت تا که پیش از آمدن برای او
دست دوستی تکان دهد

رفت
پس چراغ چار راه آسمان سبز شد
رفت و با صدای رفتنش
کوچه های خاکی زمین
جاده های کهکشان
سبز شد

او از این طرف، دعا از آن طرف
در میان راه
باهم آن دو رو به رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
وای که چقدر حرف داشتند

برفها
کم کم آب می شود
شب
ذره ذره آفتاب می شود
و دعای هر کسی
رفته رفته توی راه
مستجاب می شود{-35-}
دیدگاه · 1392/01/21 - 18:12 ·
5
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
حس یک پرواز آرام

با خیالی سبز سبز
پر گرفتن تا خدا
رفتنی آن سوی مرز


وقت دیدار سحر با پنجره
وقت پرواز صدا از هنجره


آمدن دو تا شدن از نوع یار
گم شدن پیدا شدن در بیشه زار


رد شدن از حادثه در یک نفس
رد شدن از خاک از بوی هوس


دیدن مهتاب بر روی زمین
انتهای عاشقی یعنی همین


گفتن یک حس حسی آشکار
خواندنی مجنونی و دیوانه وار


دست دادن با خلوص یک دعا
رفتن راهی بدون انتها


گفتن یک راز را پیشه همه
خواندن شعر سکوت با زمزمه {-35-}
دیدگاه · 1392/01/21 - 18:06 ·
4
m-p
36588_10151620278299319_850667590_n.jpg m-p
می‌تواند بنشیند بر درخت انار
لب‌های تو
یا
پیراهنِ پاره‌پاره‌ی یک سرباز
هیچ اتفاقی نمی‌افتد
ما
عادت داریم

ندیده‌ای؟!
... همان انگشت که ماه را نشان می‌داد
ماشه را کشید
ندیده‌ای؟!
که از تمام آدم‌برفی‌ها
تنها
لکه‌ای آب مانده بر زمین

دود، فقط نام‌های مختلفی دارد
وگرنه سیگار من و خانه‌های خرمشهر
هر دو به آسمان رفتند

غروب را قدم زده‌ام
صبح زود را گذاشته‌ام برای مردن
و باد
که فکر می‌کردیم
تنها از دوسویمان می‌گذرد
عقربه را تکان داد و
ما پیر شدیم

باد،
رفتن بود

زندگی،
رفتن بود

آمدن،
رفتن بود

انسان و ابر
در هز ار شکل می‌گذرند


گروس عبدالملکیان
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/18 - 22:13 ·
3
...
...
پشیمانندکفشهایم...که این همه راه راراه آمدندبانیامدنهایت...
دیدگاه · 1392/01/10 - 00:17 توسط Mobile ·
2
شهرزاد
154_255155724587638_220720383_n.jpg شهرزاد
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن

دکتر علی شریعتی
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/7 - 01:36 ·
5
Mostafa
Mostafa
چه کسی در را برویم باز میکند
adel
adel
عزیزم حتے دیگر نمیخواہِم آرزویت باشم...
آرزو میڪنم
"او"
آرزوے تو باشد
و
آرزوی او...
"دیگرے"...



میدانیدبرای من نفرت انگیزترین کلمه دنیاچیه؟؟؟

دوستت دارم......

میدانیدبرای من یک زمانی قشنگترین کاردنیا چه بود؟؟؟

اینکه همیشه زودتراز اومیرسیدم ودیرتراز او میرفتم همیشه

شاهدآمدن ورفتنش بودم،اما اکنون برایم نفرت انگیزترین

کاردنیاست،چون پاکش میکنم ازمموری زندگی...همین!!؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/6 - 16:09 ·
4
♥هـــُدا♥
naghmehsara.ir44551.jpg ♥هـــُدا♥
برای دوباره آمدنش دعا نکن . . .

شاید وقتی آمد . . .

همانی نباشد که رفته بود . . .
دیدگاه · 1392/01/5 - 14:24 در Lawless ·
4
Mohammad
0.1722110.jpg Mohammad
نامه جالب ملک الشعرای بهار به همسرش قبل از ازدواج
Mohammad
0.56205000.jpg Mohammad
شیرینی های محبوب چند صد ساله ایرانی
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز که دلخوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند ! چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید، ماندنیست …
دیدگاه · 1392/01/2 - 02:57 ·
3
♥هـــُدا♥
z3xmfliin9r93d2tj6vi.jpg ♥هـــُدا♥
اگر اشک ها پلکانی برای بالا رفتن داشتند





هیچگاه پایین نمی آمدند..
♥هـــُدا♥
31.jpg ♥هـــُدا♥
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم

تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی . . . !
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ