تیم یوونتوس با قبول شکست مقابل تیم گالکسی به بازی آخر خود در جام آمریکا رسید و در این میان باید با بازنده ی دیدار تیم های اینتر میلان - والنسیا بازی کند تا تیم های هفتم و هشتم این تورنمنت شناسایی شوند. اینتر در این دیدار با چهار گل مغلوب والنسیا شد تا حریف یوونتوس در این مسابقه شود.
1392/05/16 - 01:27در چهاردهم آذرماه سال 1329 در یکی از محروم ترین نقاط شهرستان قزوین در خیابان سعدی و در یک خانواده مذهبی که آتش عشق به امام حسین (ع) و اهل بیت از آن زبانه می کشید، کودکی به دنیا آمد که بعدها باعث افتخار هر ایرانی بود. نام او را به یاد علمدار کربلا، عباس نهادند.
خیابان سعدی هرگز او را فراموش نمی کند
در چهاردهم آذرماه سال 1329 در یکی از محروم ترین نقاط شهرستان قزوین در خیابان سعدی و در یک خانواده مذهبی که آتش عشق به امام حسین (ع) و اهل بیت از آن زبانه می کشید، کودکی به دنیا آمد که بعدها باعث افتخار هر ایرانی بود. نام او را به یاد علمدار کربلا، عباس نهادند.
عاشق امام حسین (ع)
مرحوم "حاج اسماعیل بابایی" پدر بزگوار عباس را همگان به عنوان تعزیه گردان می شناختند که سال های زیادی از عمر خود را صرف خدمت به امام حسین و این همایش بزرگ مذهبی کرده بود. صحن حیاط خانه اش منزلگاه دوستداران حسین (ع) بود. دوران طفولیت عباس در این فضا آغاز شده بود. او از همان زمان کودکی از پدر آن چه را که باید بیاموزد و سرلوحه قرار دهد، آموخت. از همان کودکی نقش هایی را در تعزیه به عهده گرفت تا از همان موقع معلوم باشد که عباس چقدر عاشق اهل بیت است.
سال ها یکی پس از دیگری گذشت. اینک عباس، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان دهخدا سپری می کند و دوران متوسطه خود را نیز در دبیرستان نظام با موفقیت به پایان می رساند.
پس از اخذ دیپلم، با شرکت در کنکور سراسری در رشته پزشکی پذیرفته می شود ولی به دلیل این که به خلبانی علاقه وافری داشت، از آن انصراف داده و در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی می شود. همانند دیگر خلبانان نیروی هوایی پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز، جهت تکمیل فن خلبانی و گذراندن دوره پیشرفته، به کشور ایالات متحده آمریکا اعزام می شود.
آمریکا هم عباس را عوض نکرد
کشور آمریکا با تمام زرق و برقش، نتوانست عباس را به خود جلب کند و عباس همان عباسی بود که در هنگام گذراندان دوره مقدماتی، به دلیل این که آسایگاهش در طبقه دوم روبه روی آسایگاه دختران بود، تقاضای انتقال به طبقه اول کرده بود.
او همچنان بر عقاید دینی و مذهبی خود پای بند بود. برای این که چشمش به عکس های خواننده زن آمریکایی که هم اتاقی اش (در آن زمان تمام دانشجویان خلبانی باید برای مدت حداقل دو ماه با یک دانشجوی آمریکایی هم اتاق می شدند تا در پیشرفت زبان به آنها کمک شود) به دیوار زده بود نیفتد، با توافق همدیگر اتاق را به وسیله یک پارچه، به دو قسمت تقسیم کرده بود.
در آمریکا از خوردن نوشابه "پپسی" خودداری می کرد و به دوستان می گفت که صاحب کارخانه این نوشابه یک اسرائیلی است و مراجع تقلید، ما را از خوردن آن منع کرده اند.
عباس مهارت بالایی در بازی والیبال داشت. روزی درحالی که نظاره گر بازی سربازان آمریکایی بود، مشکلی را مشاهده کرد و به یکی از سربازان توصیه کرد "اگر به این شکل بازی کنی بهتر است" ولی آن سرباز به او توهین کرد که شما ...
عباس نه تنها ناراحت نشد، بلکه رو به او کرد و گفتک
- حاضرم با شما مسابقه بدهم. تیم شما کامل در یک طرف و من به تنهایی در طرف دیگر.
مسابقه آغاز شد و تمامی دانشجویان ایرانی که از این کار عباس به وجد آمده بودند، شروع به تشویق عباس نمودند و در میان تعجب حاضران، عباس یکی پس از دیگری امتیازات لازم را به دست می آورد. در بین سربازان آمریکایی که از شدت عصبانیت قادر به بازی نبودند، اختلاف افتاده بود و در نهایت عباس به تنهایی تیم آنها را برد.
در این هنگام فرمانده پایگاه که یک سرهنگ آمریکایی بود و از دور نظاره گر این بازی بود، جلو آمد و دست بر روی شانه عباس می گذارد و می گوید:
- از امروز به بعد تو کاپیتان تیم دانشگاه هستی.
و چندی بعد این تیم با هدایت عباس، قهرمان دانشگاه های هوایی می شود.
در نهایت دوره خلبانی عباس در آمریکا تمام شد ولی به دلیلی، به عباس گواهینامه خلبانی داده نمی شد. هم اتاقی آمریکایی عباس در گزارشی به فرماندهی، او را این گونه توصیف کرده بود:
- فردی منزوی است و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است. از نوع رفتارش بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی و شدیدا به فرهنگ و سنن ایرانی پای بند است. به هرحال او شخصی غیر نرمال است. در گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند. (که منظور همان نماز خواندن عباس بود.)
داستان ما اینگونه آغاز میشود که :
در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید :
“همه افراد حاظر در بانک ، حرکت نکنید ، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد”
همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند
این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن .
هنگامیکه دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی که (مدرک لیسانس اداره کردن تجارت داشت)
به دزد پیرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت «برادر بزرگتر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم»
دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اینهمه پول شمردن زمان بسیار زیادی خواهد برد.
امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزدیده ایم»
این را میگویند: «تجربه» اینروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشیده میشود!
پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند ، مدیر بانک به رییس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید.
اما رییس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خودان هم ۱۰ میلیون از بانک برای خودمان برداریم
و به آن ۷۰ میلیون میلیون که از بانک ناپدید کرده بودیم بیافزاییم»
اینرا میگویند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعیت غیرقابل باوری به نفع خودت !
رییس کل می گوید: «بسیار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»
اینرا میگویند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظیفه مهمتر می شود.
روز بعد، تلویزیون اعلام میکند ۱۰۰ میلیون دلار از بانک دزدیده شده است.
دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند ۲۰ میلیون بیشتر بدست آورند.
دزدان بسیار عصبانی و شاکی بودند:
«ما زندگی و جان خودرا گذاشتیم و تنها ۲۰ میلیون گیرمان آمد.
اما روسای بانک ۸۰ میلیون را در یک بشکن بدست آوردند.
انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اینکه دزد بشود.»
اینرا میگویند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»
رییس بانک با خوشحالی میخندید زیرا او در ضرر خودش در سهام را در این بانک دزدی پوشش داده بود.
اینرا میگویند؛ «موقعیت شناسی» جسارت را به خطر ترجیح دادن.
در اینجا کدامیک دزد راستین هستند؟
منا جان سرت واس کی واس چی اینکارارو میکنی ؟؟؟؟؟؟؟
حیف دیوار نیس
هااااااااا؟
1392/05/14 - 02:08جالب بود
1392/05/14 - 02:09واااااااااااااااای پوزش پوزش
میخاستم بگم حیف سرت هل شدم اشتب شد
اینقذه منو اذیت کردی ، اه من تو رو گرفت
1392/05/14 - 02:14جواب جالب بود = ممنون
نخیر داشتم با آجیم شوخی میکردم.... حواسم کامل بود
هههههههههههه بپا آه من تورو زمین گیر نکنه....
1392/05/12 - 04:30
به افتخارش عزیزم
1392/05/12 - 04:57دمش گرم #دختر_ایرونی
1392/05/12 - 14:05نام : بهرام رادان
محل تولد : تهران
تاریخ تولد : 8 اردیبهشت 1358
پیشه : بازیگر ، خواننده
سال های فعالیت : 1378 تا کنون
زندگینامه:
بهرام رادان، متولد ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ ) ۲۸ آوریل ۱۹۷۹ میلادی(، بازیگر و خواننده ایرانی است .
وی دارای 1خواهر و 1برادر است که از او بزرگتر هستند. بهرام در 15 سالگی به مدت یک سال به آمریکا رفت ولی نتوانست آنجا بماند و تصمیم به بازگشت گرفت. چون به ایران علاقه بیشتری داشت. پدر بهرام وکیل پایه یک دادگستری است.
وی در مدارس فرهنگیان و هجرت و برهان تحصیل کرد. بهرام در رشته انسانی دیپلم خود را گرفت و در سال 77 در کنکور شرکت کرد اما در رشته مورد علاقه خود قبول نشد و تصمیم گرفت به خدمت سربازی برود.
بعد از 5 ماه او نام خود را در لیست قبولشدگان رشته مدیریت بازرگانی دید و به همین علت سربازی را نیمه تمام رها کرد و علی رغم کارهای زیاد موفق به اخذ لیسانس مدیریت بازرگانی شد.
وی در سال 78 به دلیل علاقه به فیلم و بازیگری به کلاسهای بازیگری رفت و آموزش بازیگری را در هیوا فیلم زیر نظر ثریا قاسمی و میکائیل شهرستانی و فهیمه راستکار پشت سر گذاشت و سپس وارد عرصه بازیگری شد.
در اولین حضور سینمایی تنها به واسطه چهره اش شناخته شد: شور عشق اما فیلم به فیلم به دانش سینمایی خود افزود و توانست فوت و فن بازیگری را بیاموزد تا اینکه در چهارمین نقش آفرینی اش کاندید دریافت تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد در پنجمین جشن خانه سینما شد: آواز قو. رادان سپس موفق به کسب سیمرغ بلورین نقش اول مرد نیز شد که با انتقاداتی از سوی برخی محافل سینمایی روبرو شد که معتقد بودند وی شایستگی آن را نداشته است.
دو سال بعد در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را تصاحب کرد: « شمعی در باد »
بازی تحسین برانگیز و تاریخی او در « سنتوری » دومین سیمرغ بلورین را برای او به ارمغان آورد.
برای همین بود که کارگردانان معروفی از جمله: مسعود کیمیایی، بهروز افخمی، رخشان بنی اعتماد، پوران درخشنده و داریوش مهرجویی تصمیم گرفتند از بهرام در فیلمهای خود بازی بگیرند.
بهرام رادان در سال 91 در آلبومی به نام روی دیگر خوانندگی کرده است .
جوایز و افتخارات از جشنوارههای مختلف:
· بهترین بازیگر جشن خانه سینما برای آواز قو
· بهترین بازیگر جشن مجله دنیای تصویر برای آواز قو
· بهترین بازیگر جشنواره فیلمهای خانوادگی برای آواز قو
· سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر برای شمعی درباد در سال82
· کاندیدای بهترین بازیگر هشتمین جشن خانه سینما
· جوایز دیگری در جشنوارههای دفاع مقدس و کانادا و آنتالیا و اسپانیا و... برای فیلم گیلانه
· اهدای جایزه در جشنواره کن
فیلم های بیاد ماندنی
شور عشق 1379
آواز قو 1379
آبی 1379
طلوع تاریکی 1380
ساقی 1380
گاوخونی 1381
عطش 1381
رز زرد 1381
شمعی در باد 1382
سربازهای جمعه 1382
گیلانه 1382
رستگاری در 8:20 ۱۳۸۳
ازدواج صورتی ۱۳۸۳
حکم ۱۳۸۴
تقاطع ۱۳۸۴
خون بازی ۱۳۸۵
چهار انگشتی ۱۳۸۵
سنتوری ۱۳۸۵
کنعان ۱۳۸۶
بی پولی ۱۳۸۷
کارناوال مرگ ۱۳۸۷
زاد بوم ۱۳۸۷
راه آبی ابریشم ۱۳۸۷
تردید ۱۳۸۷
تهران 1500 ۱۳۸۸
نقطه بی بازگشت ۱۳۸۸
آدم کش ۱۳۸۸
یکی از ما دو نفر ۱۳۸۹
پل چوبی 1390
زن و شوهری به هنگام گذاراندن تعطیلات خود در ایالت <مین> آمریکا برای تماشای قایق هایی که از صید ماهی و خرچنگ باز می گشتند ، به بندرگاه رفتند.
یکی از قایق ها در نزدیکی آنها پهلو گرفت و قایق رانان سطلهای پر از خرچنگ را که تازه به دامشان انداخته بودند ، از قایق تخلیه کردند. زن با مشاهده ی خیل خرچنگهایی که در داخل سطلی به این طرف و آن طرف می دویدند به وجود آمد.
او متوجه شد به محض اینکه یکی از خرچنگها شروع به صعود از کناره ی سطل می کند، خرچنگهای دیگر بی رنگ آن را پایین می کشند و دوباره خود را از سطل بیرون بکشد به شرطی که خرچنگهای دیگر آن را مجددا پایین نکشند. شکی نیست که از این حرکت خرچنگها می توان به اثرات نیرومند حسادت و طبیعت انسانها نیز پی برد برخی از ما انسانها به محض مشاهده ی این که کسی با عزم راسخ درصد بالا کشیدن خود از سطل است ، بی درنگ دست به کار می شویم و با نیروی بازدارنده خود او را در یک چشم به هم زدن پایین می کشیم . این در حالی است که ما بایستی در جهت ارتقاء و پشتیبانی همدیگر کوشا باشیم
پاکستان : 4 ساعت کار غیر مجاز ، 8 ساعت خواب مجاز، 8 ساعت اعتراض علیه کودتا ، 4 ساعت فرا ر از دست پلیس
ایران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،4 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوک ، 4 ساعت حرکت در ترافیک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2ساعت بحث در مورد سیاست
از مورفی کلمات قصار دیگری نیز به جا مانده از جمله «همه چیز ذاتاً دچار خطا و دردسر میشد مگر اینکه برای درستی آن تلاشی شده باشد». قانون مورفی (گاهی با استنباط فیناگل یا قانون سُد در فرهنگ غرب اشتباه میشود.) یک مثل معروف در فرهنگ غرب است که در زمان آزمایش واگن موشکی در اواخر دههٔ ۴۰ به وجود آمد. اصلیترین پیامی که این قانون بیان میکند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطا رفتن باشد بیشک روزی این اتفاق میافتد. «اگر راههای متفاوتی برای انجام کاری باشد که یکی از آنها به خرابی یا فاجعه بیانجامد، حتماً یک نفر کار را به همان صورت انجام خواهد داد.» که معمولاً به این صورت بیان میشود: «هر چیز که میتواند خطا برود، خطا میرود.» از نیکلاس اسپارک محقق و نویسندهٔ کتاب «تاریخی از قانون مورفی». [۱]
این نامگذاری طعنهآمیز در پی سرگرد ادوارد مورفی است که در مرکز نیروی هوایی ادوارد همراه گروه استَپ روی پروژهٔ MX۹۸۱ کار میکرد. او مدت کوتاهی به عنوان مهندس توسعه در فنون اندازهگیری با دکتر و سرهنگ جان پاول استَپ دوست و همسایهٔ سابقش روی پروژه واگن موشکی (rocket sled) مشارکت میکرد.
نیک اسپارک در پایان کتاب «تاریخی از قانون مورفی» بیان میکند که تفاوت خاطرات بعد از گذشت سالها، اجازه مشخص کردن دقیق شخصی که در طول چندین ماه آزمایش دستگاه جدید اندازهگیری، این عبارت را به شکل مصطلح امروزی آن ابداع کرده نمیدهد، ولی این عبارت در انعکاس جملهای که مورفی پس از شکست دستگاه اندازهگیریش گفته ابداع شده و به تدریج از حالت اولیه آن که در اولین کنفرانس سرهنگ استپ-سریعترین مرد روی زمین-به کار رفت به حالت امروزی در آمده.
سوسیالیسم: دو گاو دارید. یکی را نگه می دارید. دیگری را به همسایه خود می دهید.
کمونیسم: دو گاو دارید.دولت هر دوی آن ها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.
فاشیسم: دو گاو دارید.شیر را به دولت می دهید. دولت آن را به شما می فروشد.
کاپیتالیسم: دو گاو دارید.هر دوی آن ها را می دوشید.شیرها را به زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند.
نازیسم: دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی می کندو هر دو گاو را می گیرد.
آنارشیسم: دو گاو دارید.گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.
سادیسم: دو گاو دارید. به هر دوی آن ها تیر اندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیر ها می اندازید.
آپارتاید: دو گاو دارید. شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.
دولت مرفه: دو گاو دارید. آن ها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می دهید.
بوروکراسی: دو گاو دارید.برای تهیه شناسنامه آن ها 17 فرم را در 3 نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.
سازمان ملل: دو گاو دارید.فرانسه شما را از دوشیدن آن ها و آمریکا و انگلیس گاو ها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رأی ممتنع می دهد.
ایده آلیسم: دو گاو دارید، ازدواج می کنید. همسر شما آن ها را می دوشد.
رئالیسم: دو گاو دارید. ازدواج می کنید. اما هنوز خودتان آن ها را می دوشید.
متحجریسم:دو گاو دارید. زشت است گاو را بدوشید.
فمینیسم: دو گاو دارید.حق ندارید گاو ماده را بدوشید.
پلورالیسم: دو گاو نر و ماده دارید هر کدام را بدوشید فرقی نمی کند.
لیبرالیسم:دو گاو دارید. آن ها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.
دمکراسی مطلق: دو گاو دارید.از همسایه ها رأی می گیرید که آن ها را بدوشید یا نه.
آمریکا : ۱۲ ساعت کار ، ۶ ساعت استراحت ، ۱ ساعت ماندن در ترافیک ، ۴ ساعت تماشای تلویزیون و غذا خوردن ، ۱ ساعت کار با اینترنت
فرانسه : ۸ ساعت کار ، ۶ ساعت استراحت ، ۲ ساعت قدم زدن در خیابان ، ۴ ساعت کتاب خواندن ، ۲ ساعت حرف زدن علیه تلویزیون ، ۲ ساعت خندیدن
ایتالیا : ۴ ساعت کار ، ۸ ساعت خواب ، ۴ ساعت غذا خوردن ، ۶ ساعت حرف زدن ، ۲ ساعت خیابان گردی
آلمان : ۸ ساعت کار ، ۸ ساعت خواب ، ۲ ساعت اضافه کار ، ۲ ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، ۲ ساعت مطالعه ، ۲ ساعت فکر کردن به خودکشی
کوبا : ۸ ساعت کار ، ۸ ساعت تفریح ، ۴ ساعت خواب ، ۴ ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو
عربستان سعودی : ۸ ساعت تفریح همراه با کار ، ۶ ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، ۱۰ ساعت خواب
مصر : ۴ ساعت کار ، ۸ ساعت خواب ، ۸ ساعت کشیدن قلیان ، ۲ ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، ۲ ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر
هندوستان : ۸ ساعت جستجوی کار ، ۶ ساعت خواب ، ۶ ساعت تماشای فیلم ، ۲ ساعت جستجو برای محل خواب ، ۲ ساعت برای رد شدن از خیابان
پاکستان : ۴ ساعت کار غیر مجاز ، ۸ ساعت خواب مجاز، ۸ ساعت اعتراض علیه کودتا ، ۴ ساعت فرا ر از دست پلیس
ایران : ۸ ساعت خواب ، ۴ ساعت استراحت ،۴ ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوک ، ۴ ساعت حرکت در ترافیک ، ۱ ساعت کار ،۱ ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، ۲ساعت بحث در مورد سیاست
در پی اهانت امیر عاملی به استاد شجریان توسط انتشار شعری در خبرگزاری
فارس ، توجه شما را به متن این شعر و همچنین جواب استاد شجریان به این
شعر جلب می نماییم :
خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد.
در مقدمه این شعر آمده است: « در پاسخ به منافقانی که میخواهند با صدای
سوخته شجریان ، مردم ایران را تحقیر کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقند
مردمی که از جنس شقایقند.»
گم شدی آوازه خوان پیر ما / گم شدی آخر به زیر دست و پا
کرد بیگانه تو را ابزار خویش / خود شدی تا نور حق دیوار خویش
ربنایت چون خودت از یاد رفت / خیل شاگردان، هلا! استاد رفت
رفتهای از پیش ماها دور حیف / در سر پیری شدی مغرور حیف
مطرب عهد شبابم بودهای / مزه نان و کبابم بودهای
خوب میخواندی صدایت خوب بود / بعد تاج اصفهان مطلوب بود
میزدی چه چه برای شیخ و شاب / با نوای تار و تنبور و رباب
هست ساز اینک ولی آواز نیست / یک در گوشی به سویت باز نیست
تا نپیوندی عزیزم بر زوال / کاشکی بودی مرید اعتدال
مکر آمریکا تو را منفور کرد / زرق و برق غرب چشمت کور کرد
چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی / مثل آن مطرب که بد میزد شدی
«سایه»ات فرموده بود آوازهخوان / که مرید پیردل باش و بمان
لیک ای مطرب دریغا که غرور / کرد از مردم تو را صد سال دور
وقت پیری ناز کردی با همه / ناز را آغاز کردی با همه
ناز کم کن سوی ملت باز گرد / کم بگو از یأس ای استاد زرد»
جوابیه استاد شجریان :
مطلع گردیدم که این بنده را مورد خطاب قرار دادید .
با اینکه از فن شعر سرایی بهره چندانی ندارم لیکن چند بیتی فی البداهه و
بی ویرایش در جوابتان نگاشته شد ، باشد که قضاوت بین ما واگذار شود به
ملت بزرگ ایران .
خاک پای ملت ایران - محمد رضا شجریان
گم نخواهد شد صدای ِ ناز من / چونکه از دل می رسد آواز من
این نه آواز من و ساز من است / این صدای سالهای میهن است
ربنا خواندم که ملت روزه بود / روزه ی دل بود و غمها می فزود
من صدای شادی این مردمم / من خودِ آزادی این مردمم
حیف عمری را که جهل آمد پدید / حیف ملت رنگ آزادی ندید
من نه پیرم آنچه را گفتی حسود / پیر راهم دان به هر بود و نبود
مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی / جاهلی؟ نه ،نه ،بلکه عاملی
تاج را قدرش شناسی بی خرد / ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟
ملتی را گر ندیدی . مرده ای / چوب رب را بی صدا تو خورده ای
این نشان است تا روی رو به زوال / هرکه شد خارج ز مرز اهتدال
قدر "سایه" می شناسی ای عدو؟ / او که هجرت کرد از رفته بر او
سایه خورشید است در این آسمان / گرچه گفته است او مرا آوازه خوان
خانه ی من شد دل پیر و جوان / معبد عشاق دل شد آستان
من غرور خود ز ملت یافتم / نی به زر یا زور قدری یافتم
ناز را بازار ملت می خرد / ملتی نامم به عزت می برد
من اگر خاشاک باشم بهتر است / بهتر از آنکس که مخدوم زر است
خادمش افسوس، نادان است و بس / کی شناسد فرق زر با جمله خس
من اگر پیرم ولی مستغنیم / بی نیاز احترامم ،دون نیم
گوشه گوشه ،نام من آواز شد / آگهی شعرت به کین ،همساز شد
جاهلا! زین بیش تو یاوه مگو / رو ره عشق مرا ای دل بپو
پ ن : منظور از سایه ، استاد هوشنگ ابتهاج می باشد
جاستین کارتر را آزاد کنید»؛این نام کمپینی است که این روزها در آمریکا برای آزادی جوان ۱۹ سالهای که از ماه مارس به خاطر یک کامنت در فیسبوک بازداشت شده به راه افتاده است.
قضیه از این قرار است که جاستین کارتر حدود ۵ ماه قبل در یک کشمکش لفظی با یک کاربر دیگر درباره یک بازی آنلاین وقتی دیوانه خوانده شد در کامنتی نوشت: آره،من واقعاً دیوانه شدم. میخواهم به یک کودکستان بروم و همه بچهها را به گلوله ببندم.
این کامنت چند ماه پس از حادثه تیراندازی در مدرسه سندیهوک بود و گزارش آن از سوی زنی به سوی پلیس باعث بازداشت سریع جاستین شد. پدر و مادر او با اعلام اینکه این کامنت تنها یک شوخی بین چند جوان بوده خواستار آزادی پسرشان شدهاند. آنها میگویند پسر آنها در زندان تحت مراقبت برای جلوگیری از خودکشی قرار گرفته است چون جاستین تصور میکند هیچ وقت نمیتواند از زندان آزاد شود. دادگاهی در آمریکا جاستین کارتر را به اتهام «تهدید تروریستی» به تحمل ۸ سال حبس محکوم کرده است. به گفته پدر و مادر کارتر او پس از کامنت خود عبارت اختصاری LOL( laughing out loud) قرار داده که در میان کاربران شبکههای اجتماعی برای اعلام شوخی و خنده به کار میرود. مقامهای قضایی آمریکا اما این مسئله را نپذیرفتهاند و جاستین کارتر فعلاً باید در زندان بماند.
خانواده کارتر میگویند که حتی در صورت مجرم شناختن کارتر مجازاتی که برای او در نظر گرفته شد در حد جرمش نیست. دادگاه برای آزادی جاستین وثیقهای ۵۰۰ هزار دلاری را در نظر گرفته که به گفته خانواده او چند برابر وثیقه معمول برای متهمان به قتل است.
جک کارتر،پدر این پسر حالا کمپینی برای کمک به آزادی او راه انداخته و میگوید میخواهد به نوجوانها درباره خطراتی که تهدیدشان میکند اطلاع دهد.
برای اولین بار نیست که کسی به خاطر کامنت در آمریکا دستگیر میشود اما تاکنون سابقه نداشته که به خاطر این مسئله حکمی به سنگینی ۸ سال زندان صادر شود. در فصل بهار هم نوجوانی در ماساچوست از سوی نیروهای امنیتی آمریکا به خاطر کامنت و به اتهام تهدید به بمبگذاری بازداشت شد اما قاضی دادگاه تشخیص داد که کامنت این پسر تنها بخشی از شعر یک ترانه بوده است. روزنامه کریستین ساینس مانیتور با رسانهای شدن ماجرای جاستین کارتر گزارش ویژهای در این رابطه منتشر کرده که تعدادی کارشناسان حقوقی در آن از حکم صادر شده انتقاد کردهاند.
به گفته آنها موج حملات اخیر به مدارس و تیراندازی و قتل دانش آموزان در آمریکا باعث صدور چنین حکمی شده که بیسابقه بوده است. جاستین کارتر به گفته پدر و مادرش به خاطر افسردگی شدید از سوی مسئولان زندان مدتی است در سلول انفرادی قرار گرفته تا برای جلوگیری از خودکشی تحت مراقبت ۲۴ ساعته باشد. روز ۱۶ جولای قرار است دادگاه بار دیگر پرونده او را بستگی کند. حالا زندگی جاستین فقط به یک چیز بستگی دارد: قاضی کامنت او را شوخی یا جدی تشخیص دهد!
چ ناراحت کننده به خاطر ی کامنت 8 سال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1392/04/18 - 14:38جدی دیوانن بخاطر یه کامنت اونم به شوخی 8 سال یارو رو انداختن زندان بعد برای حکم هایی که تو ایران صادر میشه ایراد میگیرن من مشکل داشتن حکم های ایران رو رد نمیکنم ولی کسی که ایراد میگیره خودش نباید مشکل داشته باشه
1392/04/18 - 14:45