یافتن پست: #ادامه

bamdad
bamdad
رضا
سلام داداش
نمیتونی محدودیت استفاده از کلمات رو تو پستا برداری؟ یا حد اقل بیشتر از 2000 تا کلمه اش کنی؟
zoolal
zoolal
هنگامی که امید می میرد...
هنگامی که می بینی کمترین امکان بودن را...
از دست داده ای...
فضای خالی را با رویا...
اندیشه های کوچک و بچگانه پرمی کنی...
تا بتوانی به زندگی ادامه بدهی...
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/11 - 20:54 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
سلووووو امروز بدترین روز زندگیم بود خیلی همچنانم ادامه داره نت دفتر قطع شد همچنان قطعه مجبورم برم کارخونه ثبت کنم و الان تو ترافیکم حتما باید کارشناسی ارشد امروز امتحانش میبود؟؟؟ وای یعنی کی میرسم من؟؟ امروزم اینقده هوا گرمه که نگو :( :( :( :(
1 دیدگاه · 1393/03/10 - 15:49 توسط Mobile ·
10
zoolal
zoolal
وقتی خانومی به شما گفت: “چــــــــــــــــی؟”،
به این معنا نیس که،
گفته شما رو نشنیده!
او در واقع، به شما یه فرصت داده،
که گفته خودتونو تغییر بدین!
(ستاد کمک به ادامه زندگی)
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/6 - 23:15 ·
6
Mohammad
mohammadali-keshavarz.jpg Mohammad
محمدعلی کشاورز: فردین هنرمند بسیار نجیب و والایی بود

Mohammad
toorar-ghaderi4.jpg Mohammad
قصه مرگ پسر ایرج قادری در سال 1351 + عکس

sam
sam
دانشجویی پس از اینکه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟

استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمیتوانستم یک استاد باشم.

دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یک سوال بپرسم ،اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میکنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به من نمره کامل این درس را بدهید .

استاد قبول کرد و دانشجو پرسید: آن چیست که قانونی است ولی منطقی نیست، منطقی است ولی قانونی نیست و نه قانونی است و نه منطقی؟

استاد پس از تاملی طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره کامل درس را به آن دانشجو بدهد .

بعد از مدتی استاد با بهترین شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسید. و شاگردش بلافاصله جواب داد :

قربان شما 63 سال دارید و با یک خانم 35 ساله ازدواج کردید که البته قانونی است ولی منطقی نیست.

همسر شما یک معشوقه 25 ساله دارد که منطقی است ولی قانونی نیست.واین حقیقت که شما به معشوقه همسرتان نمره کامل دادید در صورتیکه باید آن درس را

رد میشد نه قانونی است و نه منطقی
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 10:12 ·
5
رضا
motor.jpg رضا
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها

ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺒﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﮐﺘﺮ ، ﺩﮐﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺴﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ، ﻣﻨﻮ ﺯﯾﺮ
ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻩ !
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻓﻨﺠﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ !...
ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ، ﺯﻥ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﮐﺘﺮ، ﻗﺮﻗﺮﻩ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﻡ
ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ
ﻭﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻮ، ﺍﻻﻥ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪﻩ
ﺣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ !...
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟
ﺍﮔﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺯﺑﻮﻧﺖ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺣﻞ ﻣﯽ ﺷﻦ !...
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﺒﺮﺗﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﯾﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ{-7-}
دیدگاه · 1393/02/31 - 10:50 ·
5
رضا
رضا
دارم سعی میکنم هفته ای حداقل یک مطلب برای بنویسم .امیدوارم همینطور ادامه بدم تعداد مطالب بیشتر بشه .
دیدگاه · 1393/02/31 - 00:07 ·
7
رضا
رضا
اینجا چال میدون نیست مشکل دارین برین جای دیگه حلش کنین . ادامه ندین بیخود اعصاب بقیه رو هم خراب نکنین .
دیدگاه · 1393/02/23 - 23:16 ·
7
...
...
رامسر..
ویلا..
ویو..
دریااااااااا...
من و
شعرهایم..
مینویسم..
ازدریا..
درخت ..
جنگل ورود..
اینجا
تهران
ذهن هاهمه سولفاته شده..
شعرهاهمه منسوخ
منبع الهام همه شاعرها
سنگ وسیمان وسیاهی وغم است..
روزی خواهم رفت
ازاین شهرغریب
......
روزی خواهم رفت...
نیما{-35-}
zoolal
zoolal
روزگار عجيبي شده:
من ديگه زندگي نميكنم
فقط ادامه ميدم...
همين...!
دیدگاه · 1393/02/19 - 13:28 ·
5
صوفياجون
1975274_1422933001301907_8520001016929182319_n.jpg صوفياجون
، گاه‌شماری باستانی مردمان کوهستان‌های گیلان و مازندران است که به نام‌های گاهشماری گالشی، گاهشماری دیلمی و گاهشماری گیلان باستان نیز معروف است. این تقویم، از گاه‌شماری‌های خورشیدی‌ست که در میان گیلک‌زبانان کوهستان‌های گیلان و غرب مازندران (گالش) رایج بوده‌است و البته برخی از پژوهشگران معتقدند که این تقویم در میان گیلک‌زبانان جلگه‌نشین (گیله‌مرد) نیز رایج بوده‌است.[۱]
نوروز ما
از ۱۷ مرداد شمسی هجری آغاز می‌شود و تا ۱۵ شهریور ادامه دارد. این ماه و روز اول آن، آغاز سال دیلمی است و در بزرگ‌داشت آن شعله نوروزی (نوروزِ بلnoruzəbal) می‌افروختند و جشن آغاز سال می‌گرفتند.
کورچ ما
از ۱۶ شهریور تا ۱۴ مهر ماه هجری شمسی می‌باشد. در این ماه، کوه‌نشینان کم‌کم از کوه‌ساران سربلند به سوی جلگه‌ها سرازیر می‌شوند.
اریه ما
از ۱۵ مهرماه تا ۱۴ آبان هجری شمسی.
تیر ما
از ۱۵ آبان تا ۱۴ آذر طول می‌کشد
موردال ما
۱۵ آذر تا ۱۴ دی ماه هجری شمسی. کوه‌نشینان، لاشه گوسفند و گاو را مردال گویند.
شریر ما
۱۵ دی تا ۱۴ بهمن هجری شمسی.
امیر ما
۱۵ بهمن تا ۱۴ اسفند. به معنی نمیرماه، یا جاودان یا مهرماه دیلمی است. شانزدهم این ماه، امیر ِ مای هشت و هشت، یعنی ۱۶ مهرماه است که همان مهرگان معروف می‌باشد.
آوَل ما
از ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین هجری شمسی (چون اسفندماه در سال‌شماری هجری شمسی ۲۹ روزه‌است) طول می‌کشد.
سیا ما
از ۲۱ فروردین تا ۱۹ اردیبهشت هجری شمسی.
دیا ما
از ۲۰ اردیبهشت تا ۱۸ خرداد ماه هجری شمسی.
ورفًنه ما
از ۱۹ خرداد تا ۱۷ تیر ماه هجری شمسی. ماهی که برف نمی‌آید، اوج گرما.
اسفندار ما
۱۸ تیر تا ۱۶ مرداد ماه هجری شمسی.

منبع : گاه‌شماری گیلانی. مسعود پورهادی. نشر ایلیا
... ادامه
رضا
vajehyab.png رضا
Majid
Majid
خدا

روزی تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگي ام را!

به جنگلی رفتم تا برای آخرين بار با خدا ‏صحبت كنم. به خدا گفتم: آيا می‏ توانی دليلی برای ادامه زندگی برايم بياوری؟

و جواب ‏او مرا شگفت زده كرد.

او گفت : آيا درخت سرخس و بامبو را می بينی؟

پاسخ دادم : بلی.



فرمود: ‏هنگامی كه درخت بامبو و سرخس راآفريدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای كافی دادم. دير زمانی نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخسها بيشتر ‏رشد كردند و زيبايی خيره كننده ای به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نكردم. در سالهای سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند. اما من ‏باز از آنها قطع اميد نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمايان شد. در ‏مقايسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت ‏رسيد. 5 سال طول كشيده بود تا ريشه ‏های بامبو به اندازه كافی قوی شوند. ريشه هايی ‏كه بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نياز داشت را فراهم می ‏كرد.

‏خداوند در ادامه فرمود: آيا می‏ دانی در تمامی اين سالها كه تو درگير مبارزه با ‏سختيها و مشكلات بودی در حقيقت ريشه هايت را مستحكم می ‏ساختی. من در تمامی اين مدت ‏تو را رها نكردم همانگونه كه بامبوها را رها نكردم.
‏هرگز خودت را با ديگران ‏مقايسه نكن. بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر دو به زيبايی جنگل كمك می كنن. ‏زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد می ‏ كنی و قد می كشی!
‏از او پرسيدم : من ‏چقدر قد مي‏ كشم.
‏در پاسخ از من پرسيد: بامبو چقدر رشد می كند؟
جواب دادم: هر ‏چقدر كه بتواند.


‏گفت: تو نيز بايد رشد كنی و قد بكشی، هر اندازه كه ‏بتوانی
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:29 ·
Majid
Majid
نجار
نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کار فرمایش گفت که می خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد.

کار فرما از اینکه دید کارگر خوبش می خواهد کار را ترک کند، ناراحت شد. او از نجار پیرخواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد، اما کاملا مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.

وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت: این خانه متعلق به توست. این هدیه ای است از طرف من برای تو.

نجار یکه خورد. مایه تاسف بود! اگر می دانست که خانه ای برای خودش می سازد. حتما کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد.....
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:28 ·
Majid
Majid
بهترین راه ابراز عشق
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود».
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند.پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:26 ·
Majid
Majid
پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند.

بنابراین زن دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. این زن هر روز به تعداد اعضاء

خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت

پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد. هر روز مردی

گو‍ژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنکه از او

تشکر کند می گفت: «کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام

دهید به شما باز می گردد


این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده

شد. او به خود گفت: او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان

می آورد. نمی د انم منظورش چیست؟


یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او

خلاص شود بنابراین نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت،

اما ناگهان به خود گفت: این چه کاری است که میکنم؟ بلافاصله نان را برداشت و در تنور

انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت. مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و

حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت


آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد. وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که

نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه،

تشنه و خسته بود در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت


مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم.

در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم.

ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان

به من داد و گفت: «این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو می دهم

زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری


وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی

برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او

نپخته بود، فرزندش نان زهرآلود را می خورد. به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان

روزانه مرد گوژ پشت را دریافت


هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم

به ما باز میگردند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:08 ·
1
Majid
e765242afd8968518117029907616bd4.jpeg Majid
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار

داده بود؛روی تابلو خوانده می شد:

«من کور هستم،لطفا کمک کنید.»


روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت،

نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.

او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت

آن رو برگرداند و اعلان دیگری را روی آن نوشت

و تابلو را کنار پای او انداخت و آن جا را ترک کرد.


عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و

اسکناس شده است.مرد کور از صدای قدم های او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او

همان کسی است که آن تابلو را نوشته،بگوید بر روی آن چه نوشته است؟


روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری

نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد...


مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:






امروز بهار است ولی من نمیتوانم آن را ببینم!!


نتیجه:


وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید،استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید

دید بهترین ها ممکن خواهد شد.


باور داشته باشید هرتغییر،بهترین چیز برای زندگی است.


«حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت

است...لبخند بزنید!»لبخند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:06 ·
Majid
JuiR1399215086mkwyas.jpg Majid
تحقیر رم در شب قهرمانی یوونتوس ! اسکودتوی 32 مبارک باد
شکست سنگین تیم رم در مقابل کاتانیا و تحقیر جالوروسی ها با 4 گل باعث شد تا بانوی پیر ایتالیا به سی و دومین قهرمانی خود در رقابت های سری آ دست پیدا کند و در این در حالی است که هنوز دیدار هفته ی سی و ششم خود را در مقابل آتالانتا برگزار نکرده است.

رمی ها که تا پیش از این دیدار 85 امتیار داشتند در تلاش بودند تا با پیروزی در این دیدار فاصله ی خود با تیم یووه را کاهش دهند و به امید از دست دادن بانوی پیر در بازی فردا باشند اما کاتانیا در یک روز به یاد ماندنی 4 گل به رمی ها زد تا یوونتوس قهرمان سری آ لقب گیرد.

یوونتوس در ادامه ی فصل به مصاف تیم های آتالانتا، رم و کالیاری خواهد رفت.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 06:59 ·
رضا
رضا
رضا
14-5-2-1145382008_12_12_img633646804600625000.jpg رضا
صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ