یافتن پست: #ارج

ıllı YAŁĐA ıllı
یس.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دلواپس های بی همه کس . . . :|
Hosein
Hosein
ﺯﻥ ﺑاﺱ ﻭســــــط ﺳﺮﯾﺎﻝ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﺶ . . .
.
ﯾﻬﻮ ﺑﺰﻧﻪ ﺷــــــﺒﮑﻪ ﻭﺭﺯﺵ ﺑﮕﻪ ﻋﺸــــــﻘـﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎلتــــــــــ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ . . . ! ! !
.
ﺍﯾﻨﺎ ﺯﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍن :|||||
...
...
ıllı YAŁĐA ıllı
روی مه گشته عیان؛گوکه شودماه نهان
مه چوآمدبه سماگوکه مهم گشته عیان
گوکه مهتاب نتابدبه سمااندروشام
مه یلدابه درآمدبه شب تارزمان
یلداجان...
آواتارجدیدت مبارک{-21-}{-35-}
Majid
Majid
حـــکـــــمــــت!
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.

استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."
شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! "

عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.

استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته "

شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. "

عارف پاسخ داد : " نه "
و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی "

شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! "

عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن "
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند

استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند ".
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:28 ·
Majid
Majid
پیرمرد وفادار
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.پیرمرد گفت:همسرم در خانه سالمندان است.هر روز صبح به انجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او الزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی شناسد!! پرستار با حیرت گفت:وقتی نمیداند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته،به ارامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:25 ·
1
Majid
akserver.ir_13905160171.jpeg Majid
جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود .


یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در

حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است ، از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات

دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند .


مافوق به سرباز گفت :


اگر بخواهی می توانی بروی ،

اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟


دوستت احتمالا دیگه مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی !


حرف های مافوق ، اثری نداشت ،

سرباز اینطور تشخیص داد که باید به نجات دوستش برود .


اون سرباز به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد ، او را روی شانه هایش

کشید و به پادگان رساند .


افسر مافوق به سراغ آن ها رفت ، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد و با

مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :


من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه ، خوب ببین این دوستت مرده !


خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتی !


سرباز در جواب گفت : قربان البته که ارزشش را داشت .


افسر گفت : منظورت چیه که ارزشش را داشت !؟ می شه بگی ؟


سرباز جواب داد : بله قربان ، ارزشش را داشت ، چون زمانی که به او رسیدم ، هنوز

زنده بود ، نفس می کشید ، اون حتی با من حرف زد !


من از شنیدن چیزی که او بهم گفت الان احساس رضایت قلبی می کنم .


اون گفت : جیم ... من می دونستم که تو هر طور شده به کمک من می آیی !!!


ازت متشکرم دوست همیشگی من !!!

دوست خوبم ! فرصت سلام تنگ است ! که ناگزیر و خیلی زودتر از آنچه در خیالت است

باید خداحافظی را نجوا کنی . فرصت برای با هم بودن ، ممکن است بقدر پلک بر هم

زدنی دیر شده باشد . اما همین لحظه را اگر غنیمت نشماری ، افسوس و دریغ ابدی را

باید به دوش بکشی ! تنها راه رسیدن به دهکده شادی ها ،

گذر از پل دوستی هاست . اگر پای ورقه دوستی ها

، مهر صداقت نخورده باشد ، مشروط و رفوزه شدن در امتحانات زندگی حتمی است .

صداقت ، ضامن بقای دوستی های پاک و معصومانه است . برای ماندن در یاد و خاطر و

دل دیگران ، باید یکدلی و دوست داشتن رو با عشق پیوند زد که راز جاودانگی عشق در

همین است و بس !قلب
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:21 ·
Majid
438892_lyJtgSOD.jpg Majid
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب.


در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".


چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود.


مرد نفسش را در سینه حبس می کند.


دکتر به سمت او می رود.


مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.


دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.


اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده.


ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم ...


باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی


روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ...


اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده ...


با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.


سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.


با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.


دکتر: هه ! شوخی کردم ... زنت همون اولش مُرد !!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:17 ·
Majid
Majid
-4روش جاده ای:دراین روش لاستیک ماشین خود راپنچرکرده وکنارجاده ایستاده

تافردموردنظرپیداش شه بیادکمکتون،اگه ازطرف خوشتون نیومدبا اخم میگین مرسی

شوهرم الان میادعوض میکنه و یارومیره‏!‏ اگه ازطرف خوشتون اومد یه کلمه میگید،آخه

لباستون کثیف میشه‏!‏‏!طرف یه دل نه صد دل بااین یه کلمه عاشقتون میشه‏!


شانس های ازدواج:دراین روش شما باچهره های مختلف امکان روبرو شدن

دارید،امانترسید،ازقبیل اکبر دماغ،چنگیزسیبیل،وحیدگوجه،علی بربری،حسن

خوشگله‏،مجیدکله،محمدگلخارومن و...


-5روش شماره ای:دراین روش شمادرخیابون به پسرها آمار داده وشماره میگیرید،

که من این روش روتوصیه نمیکنم‏!‏‏!‏‏!‏


شانس های ازدواج:مجیدکله،محسن پپه،حمیدخیارشور،رضاکره،کریم ببعی،

مهران ببو،ناصرکلم ومن و...


-6روش کوهی:دراین روش ش

مابه کوه رفته وبلندفریاد زده‏"من شیرینم‏"کجایی پس؟؟؟


شانس های ازدواج:

فرهادتیشه باز‏(که جدیدا محتادشده بهش میگن فرهادشیشه باز‏‏!‏‏!‏‏!‏ قهقههچشمکقلب
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:13 ·
Mostafa
Mostafa
... ادامه
zoolal
zoolal
اگه یه روز خواستید حقایقی رو درباره زندگیتون بدونید کافیست یک بار با دوستان آشنایان یا خانواده ارجمندتان دعوا کنید تا دانستنیهای زندگیتان کاملا وبدون کم وکاستی برملا شود
.
.
.
این روش 100% تست شده است وقابل اعتماد است
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 19:14 ·
6
atefe
0.56524300.jpg atefe
آقا این عکس حکایتش اینه که من داشتم میرفتم یه سفر خارجی

بعدش توراه دیدم گوشیم نیست . خلاصه برگشتم!

اینم سندش !
دیدگاه · 1393/02/10 - 12:04 ·
7
عسل
عسل
يکى از فانتزيام اينه تو خيابون دوس پسرم و با يکي ببينم بعد من برم نزديکش يه تف درشت ابدار بکنم تو صورتش بگم لياقتت همينه بعد يه دوست پسر خارجى خوشتیپم با يه پورشه بياد بگه '' hasti come on '' بعد منم بگم '' Ok baby i am coming '' بعد تو افق محو بشيم و بی اف اوليم از بغض بميره يه تف ديگه رو جسدش کنم :|
به روح هم اعتقاد ندارم{-2-}{-2-}{-2-}{-7-}{-7-}
bamdad
bamdad
یه دختر خوب هیچوقت زودتر از اینکه از شیر بگیرنش عاشق نمی شه !
یه دختر خوب بیشتر از 3 ساعت توی حموم نمی مونه !
یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با کل پسرا کل کل کنه !
یه دختر خوب تو روی مامانش وانمیسته و به خاطر قراری که داره ( و سرکاره ) ده هزار تا دروغ نمی گه !
یه دختر خوب از مثلاً 6 ساعت وقت کلاس خودش 5 ساعتش رو نمی پیچونه !
یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمی کنه !
یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری !
یه دختر خوب با همسایشون که خوشگل تره لج نمی كشه !
یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش باباشو اونقدر تو خرج نمی اندازه !
یه دختر خوب وقتی از ترانه های خارجی هیچی حالش نمیشه مجبور نیست که واسه کلاس اونا رو گوش بده !
یه دختر خوب توی قرار با پسر زورکی کلاس نمیاد و پدر کارمند بیچاره اش رو مدیرعامل و رئیس قلمداد نمی کنه !
یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید هزارتا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره !
یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و نقاشی کنه !
یه دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغری : هانی ، کبری : شانی ) !
یه دختر خوب هیچوقت از دماغ فیل نمی افته !
یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر کسی که روش کلید کرده ، باباشو توی منگنه قرار نمیده که بابا تندتر برو!
یه دختر خوب عکسهای پسر خوشگلا مانند حمید گودرزی ، شادمهر عقیلی ، محمدرضا گلزار و جدیداً هم مد شده گروه ضد بازیرو به در و دیوار اتاقش نمی زنه !
یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی توی عروسی نداره از همسایه و اقوام قرض نمی کنه!
یه دختر خوب لباش رو جمع نمیکنه تا دهان گشادش غنچه دیده بشه و بعد نتونه حرف بزنه و به ساسی مانکن بگه شاشی مانکن !

{-105-}
zahra
zahra
سیگار رو واسه مشکلای خارجیا ساختن
اگر میخواستن طبق استانداردای مشکلات ایرانی بسازنش
الان سیگار باید یک متر بود در قُطر ۵۰ سانت !
دیدگاه · 1393/02/8 - 10:48 ·
6
zahra
zahra
دیدگاه · 1393/02/4 - 13:58 ·
5
sam
sam
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ
ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ
ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ
ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ
ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...
.
.
.
.
.
ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ
ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ
ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!
ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ
ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ
ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ
ﺧﻮﻧﺪ،،،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ
ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ،
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ
ﻣﯿﺪﻩ :
ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻣﯿﺎﻡ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ
ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ،،،
ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﮔﻮﺭﺵ ﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ، ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ
ﻧﺒﯿﻨﻢ
ﺍﺻﻸ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ
ﺑﻮﺩ،،، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ
ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻫﺖ ﺑﺮﻡ، ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ
ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ
ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ.
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ
ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ميمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ
ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ، ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ
ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ
ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ .
.
.
ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ،،؛
ﺧﻨﮕﻮﻝ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ،،،
ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ
ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 17:29 ·
2
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
{-7-}{-62-}
hamed
hamed
ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺧﺎﺭﺝ،ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻣﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻣﯿﺸﯿﻨﻢ ﻣﯿﺨﻮﻧﻤﺶ! لامصب خعلی کلاس داره
Mohammad
VwEoh2dFpK.jpg Mohammad
{-29-}
صوفياجون
Omid-Ameri-Halam-Khoobe.jpg صوفياجون
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
دنیا دنیای ریاضی ست

وقتی عشق را تقسیم کردند

تــــــــو

خارج از قسمت من شدی
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ