یافتن پست: #استان

bamdad
bamdad
داشتم تو 5040 اتومبیلای روز جهان رو نگاه میکردم
آدم از زندگی نا امید میشه بخدا
ما هم ماشین داریم اینجا؟!!!!!
پراید ، پارس ، 206
برید ببینید تو جهان چیا سوار میشن اونوقت ما چه ابوقراضه هایی رو میگیم ماشین؟!!!!!!!!!!!!!
:(
[لینک]
صوفياجون
صوفياجون
شما میگین "بچه" ما میگیم " زاک "
شما میگین "کاسه" ما میگیم " قداره "
شما میگین "کف گیر" ما میگیم " کترا "
شما میگین "قابلمه سفالی " ما میگیم " گمج"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "دیگ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "تیان"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "ﻣﺎﻫﯽ ﺗﺎﺑﻪ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "کولوبیج"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ " ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ " ﻣَﻤﺪَﻟﯽ"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ" مورچه" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ " پوتال "
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "آبکش" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "سمانپلا"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "کتری" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "قابدان"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "گوساله نر" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "گودار"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "گوساله ماده" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "لیشه"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "ﮐﻨﺎﺭ " ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ " ﭘـَــﻠﯽ"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ " ﮔﻠﻮ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "ﮔـــَﻠﯽ"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ جوجه" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "کیشکا"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "مرغ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "کرک"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "ﻣﺘﻮﺟﻪ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "ﺣﺎﻟﯽ"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "گربه" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "پیچا"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "گنجشگ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "چی چی نی"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "ﺑﺮﻧﺞ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ " بج"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ "ﮐﺪﻭ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ "کوعی"
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ " ﮐﺸﻤﺶ" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ " ﻣﻤﯿﺞ"
"شما میگین "تمشک ما میگیم " ولش
ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﻦ " ازگیل" ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ " کنوس"
ﻟﻬﺠﻪ ﻭ ﺯﺑﻮﻧﻤﻮﻥ ﺑﺎﺣﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺣﻖ ﺗﻤﺴﺨﺮﺷﻮ
ﻧﺪﺍﺭﻩ !
ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺭﻭ ﺑﺎﺣﺎﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣيگيم!
گیلک ﻫﺴﺘﯿﻢ ...
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﻤﻮﻧﻢ ﻋــــﺎﻟــــﯿــــﻪ
ﺯﺑﻮﻧﻤﻮﻥ،
ﻓﺮﻫﻨﮕﻤﻮﻥ،
ﺍﺳﺘﺎﻧﻤﻮﻥ،
ﻏﺬﺍﻫﺎﻣﻮﻥ،
ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻣﻮﻥ،
ﺣﺘﯽ ﭘﺴﺮﺍ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻭ ﺧﻮﺷﺘﯿﭙﻤﻮﻥ
ﺁﺭﻩ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ، ﺁﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ، ﺁﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ،
ﺍﯾﻨﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ؛ ﻣﺎ رشتی هستیم .
ﭘﺮﭼﻤﻤﻮﻧﻢ ﺧﻌﻠﯽ ﺑﺎﻻﺱ! ﺧــــﻌـــــﻠﯽ {-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-29-}
{-21-}{-21-}{-21-}
3 دیدگاه · 1393/07/16 - 22:11 در گیلک ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
«پراید»، اتومبیلی که حتی تولید کنندگان آن حاضر نیستند سوارش شوند! :)
رضا
رضا
شماره تلفنهای ثابت کل استان رسما از دیروز عوض شده .
رضا
رضا
شهر موشها تو کدوم استان قرار داره ؟ جواب صحیح 3 نمره .
رضا
رضا
bamdad
bamdad
گاو ما ما مي کرد گوسفند بع بع مي کرد
سگ واق واق مي کرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنک کجايي
شب شده بود اما حسنک به خانه نيامده بود.حسنک مدت هاي زيادي است که به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي کند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
موهاي حسنک ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند.
ديروز که حسنک با کبري چت مي کرد .کبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.کبري تصميم داشت حسنک را رها کند و ديگر با او چت نکند چون او با پتروس چت مي کرد.پتروس هميشه پاي کامپيوترش نشسته بود و چت مي کرد.پتروس ديد که سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي کرد چون زياد چت کرده بود.او نمي دانست که سد تا چند لحظه ي ديگر مي شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
براي مراسم دفن او کبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما کوه روي ريل ريزش کرده بود .ريزعلي ديد که کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبري و مسافران قطار مردند.
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و کور بود .الان چند سالي است که کوکب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سير کند.
او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد.
او کلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد.
او آخرين بار که گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است که ديکر در کتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد

:(
رضا
00940387.jpg رضا
2 دیدگاه · 1393/06/24 - 14:45 در ورزش ·
7
رضا
watermark.png&wmratio=6&wmposition=bottom-right&wmopacity=80 رضا
رضا
رضا
دیدگاه · 1393/06/6 - 13:23 در وبگردی ·
6
صوفياجون
Alissa1.jpg صوفياجون
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
یکی از شهرهای بزرگ ایران و مرکز استان آذربایجان شرقی است. این شهر با ۲۳۷٫۴۵ کیلومتر مربع مساحت، سومین شهر بزرگ کشور پس از تهران و مشهد، بزرگ‌ترین شهر منطقهٔ شمال‌غرب ایران و مناطق آذری‌نشین و قطب اداری، ارتباطی، بازرگانی، سیاسی، صنعتی، فرهنگی و نظامی این منطقه شناخته می‌شود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/30 - 18:42 ·
5
رضا
1390649843_0419.jpg رضا
مائده
مائده
برکه نهاد تا زتو واستانمش..؟"سعدی"
صوفياجون
عکس۰۰۰۸.jpg صوفياجون
اینجا ییلاقات استان مازندران روستای هستش البته یکماه پیش یه سری عکس جنگل دالیخانی و روستای جنت رودبار گذاشتم اینجا ته همون جاده است در واقع یه کوچول مونده بود به نوک کوه خیلی سرسبز ه و دشت و دره زیاد داره جمعه 24/5/93 جاتون خالی {-7-}{-7-}{-29-}
رضا
IMG08501799.jpg رضا
دیدگاه · 1393/05/28 - 18:14 در گیلک ·
7
حمید
525401_HQg5AAGq.jpg حمید
عشق حقیقی، داستان رومئو و ژولیت نیست که با هم از دنیا رفتند

بلکه حکایت مادر بزرگ و پدر بزرگ است که به پای هم پیر شدند . . .
حمید
229747_930.jpg حمید
بزرگی می فرمود:

بعضی وقت ها نباید حرف زد و خبر داد. فقط باید عمل کرد...

اشکال ما اینه که داستان سرایی می کنیم..به جای اینکه داستان، خلق کنیم...
... ادامه
bamdad
bamdad
داستان باغبان و چیدن سیب(از زبان سیب)

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود…دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

{-35-}
حمید
27897_875.jpg حمید
داستان از آنجا شروع شد که تو اسمه تمام هرزگی هایت را آزادی گذاشتی . . .
و من از آنجا بی غیرت شدم که فکر میکردم به تمدن رسیده ام !

خودم را " نقـــد " می کنم تا دیگران....مرا به " نسیـــه " نفروشــند ...!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/17 - 16:24 ·
9
صوفياجون
صوفياجون
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮنه
ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ,ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ
ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟّﻪِ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝِ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ یک
ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍی
ﻣﯽﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺵ ﮔﻠﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭلی
ﺑﺎﺯ ﻟﮑّﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ شب
ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍبهﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑّﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ به
ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭو
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﻣﺎﺩﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭو
ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ . ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟّﻪ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩختر
میدﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ به ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﭘﺮﺳﯿﻞ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ تمیز
ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ ﻓﺭﺍﻭﺍﻥ ﻟﮑﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ " ﺷﺴﺘﺸﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﺳﯿﻞ ....
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﮔﻪ لایک نکنین ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺩﺍﺳﺘﺎناﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ !!{-18-}{-18-}{-18-}{-7-}{-7-}{-7-}{-11-}{-7-}
soheil
soheil
مراحل عشقهای امروزی:

Search . . .
Find . . .
Add . . .
Friends . . .
Like . . .
Cm . . .
Pm. . .
Sms . . .
Tell . . .
Meeting . . .
in a Relationship . . .
Fosh . . .
Dava . . .
Single . . .
Block . .
و این داستان ادامه دارد ...
... ادامه
bamdad
bamdad
فکر کردم همه‌مان در داستانی عجیب زندگی می‌کنیم. با وجود این اکثر آدمها معتقدند که این دنیا کاملا طبیعی است و یکسره دنبال چیزهایی هستند که غیرطبیعی باشد، مثل فرشته و آدم فضایی؛ تنها به این دلیل که نمی توانند ببینند دنیا خودش یک معمای بزرگ است. احساس می‌کردم با بقیه فرق دارم. فکر می‌کردم دنیا خودش یک رویای عجیب است. ...به نظر من این موضوع هم خودش معمای بزرگی است که آدمها صبح تا شب این طرف و آن طرف می‌دوند و فعالیت می‌کنند. بدون اینکه فکر کنند از کجا آمده‌اند. چگونه می‌شود چشم بر زندگی روی این کره خاکی بست و آن را کاملا طبیعی دانست؟
... یاستین گوردر ...
... ادامه
zahra
zahra
خوردن شیرینی خیلی رااحته
خواندن داستان شیرین هم رااحته
اما پیدا کردن دوست شیرین خیییلی سخته
.
.
.
.
.
.
.شماها چطوری منو پیدا کردید؟؟
والا مردم چه شانسایی داررن..
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/7 - 21:59 ·
6
رضا
route.jpg رضا
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ