یافتن پست: #اشکاشو

Majid
Majid
مـــواظـــب خـــودت بـــاش
اون طور منو نگاه نكن
دست توی دست من بذار
برو یه وقت مریض میشی
بغضت رو هی نگه ندار
فدات بشم فدات بشم فدات بشم بذار برو
محاله باورش كه من دیگه نمی بینم تو رو
صدات می لرزه عشق من
اسمم رو هی صدا نكن
طناب و دور گردنم
بنداز دیگه نگام نكن
بمیرم واسه بغض تو
فكر منو نكن برو
دل و اسیر من نكن
اگه دوستم داری برو
تو رو خدا گریه نكن
تصمیم آخرو بگیر
چهارپایه رو بكش برو
چهارپایه دستاشو بگیر
با دست عاشقت بذار
طنابو دور گردنم
می خوام فقط ادا كنم
حقی كه مونده گردنم
حقی كه مونده گردنم
من بشكنم برنجم
فدای تار موهات
مهم تویی نرنجی
برس به آرزوهات
مواظب خودت باش
با قلب من چه كردی
دلواپسم نباشم
به اشك كی بخندی
اگر سراغمو گرفت
بگین نشونه ای نذاشت
بگین از اینجا رفته و
چاره ی دیگه ای نداشت
اگر سراغمو گرفت
این نامه رو بهش بدین
بگین كه جا گذاشته بود
پرسید كجا هیچی نگین
اگه بازم پرسید ازم
اگه نكردش اشکاشو پاک
چاره ای نیست بهش بگین
فلانی رفته زیر خاك
……………………………………..
دلــــتنگـــی
خدا نشونه شو از كی بگیرم
دارم دق می كنم بذار بمیرم
آخه هنوز دلش از جنس سنگه
هنوز دلم واسه دلتنگی تنگه
چطور دلش
... ادامه
Mostafa
Mostafa
پیرمرد عاشق به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم. من
میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه
بزنیم

پیرزن قبول کرد. فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از
قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.وقتی برگشت خونه، دید پیرزن

تو اتاق نشسته و گریه میکنه.ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟

پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:

بابام نذاشت بیام!!
... ادامه
LeilA
LeilA
يکي از معضلات بچگيم اين بود که

چرا من نمي تونم مثل شخصيت هاي کارتون

که اشکاشون به دو طرف پرت ميشد گريه کنم!
ebrahim
ebrahim
کاش دوستی آأم ها مثل دوستی دست و چشم بود، وقتی دست زخم میشه، چشم گریه میکنه و وقتی چشم گریه می کنه، دست، اشکاشو پاک میکنه
دیدگاه · 1392/02/20 - 01:09 ·
2
Mostafa
Mostafa
یکی از معضلات بچگیم این بود که

چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتون

که اشکاشون به دو طرف پرت میشد گریه کنم!
دیدگاه · 1392/02/8 - 00:57 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1364926905640900_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
هیچ وقت دلِ اونــایــی کِه گــریــه شــون بــی صــداســت رو نــشــکـنیــد ... ایــن آدمــا هــیــچــکــسُ نـــدارن که اشکاشونو پاک کنند
دیدگاه · 1392/01/13 - 23:06 ·
5
Mostafa
Mostafa
پیرمرد عاشق به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم. من
میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم.
پیرزن قبول کرد.


فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.
پیرمرد متعجب و نگران به خونه برگشت.

وقتی وارد خونه شد ، دید پیرزن تو اتاق نشسته و داره گریه میکنه.
متجب ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام!!!
... ادامه
Majid
Majid
گل هاش توی دستش بود ! نشسته بود لب جدول ! رفتم نشستم کنارش ! گفتم : برای چی نمیری گلات رو بفروشی ؟! گفت : بفروشم که چی ؟! تا دیروز میفروختم که با پولش آبجیمو ببرم دکتر ! دیشب حالش بد شد و مرد ! با گریه گفت : تو میخواستی گل بخری ؟! گفتم : بخرم که چی ؟! تا دیروز میخریدم برای عشقم ! امروز فهمیدم باید فراموشش کنم ! اشکاشو که پاک کرد ، یه گل بهم داد ؛ با مردونگی گفت : بگیر ؛ باید از نو شروع کرد ! تو بدون عشقت ، من بدون خواهرم . . . . !
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/18 - 15:37 ·
4
شهريار
شهريار
برو اگه میخوای بری ، دلت نسوزه واسه من !! اینجوری که کلافه ای بد تره خب ، دل رو بکن !! بکن دل و از این همه خاطره های روی آب فک کن ندیدی ما همو حتی یه بارم توی خواب راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من !! اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دل بکن .. من که نمی میرم ،اگه بخوای تو از اینجا بری چون میدونستم که تو از اول راه مســـافری !! شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم رحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دلو بکن شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ