در این شب سرد دلم یه عالمه تو میخواهد
که در اغوشت بگیرم
ولی تو نیستی و من
در آغوش خودم هستم،
من خودم را در آغوش گرفته ام...
نه چندان با لطافت...
نه چندان با محبت...
اما وفادار وفادار !!!
هر شب...
قبل از خواب...
یه نخ سیگار... یه اهنگ... یه اغوش خالی... یه تنهایی خدا مانند...
گرم شدن چشمهایم ... پک اخر سیگار...
خدایا داری کم میاری...
چرا که من در تنـــــــهایی سیــــــــگار دارم و تو نــــــــــه..
تو را دوست دارم وقتی که میان غم گم میشوم ودر اغوش تو پیدا میشوم
تو را دوست دارم وقتی در میان دلتنگی ها درمیان چشمان تو پیدا میشوم
تو را دوست دارم ان زمان که از صدای قلبت از خواب بیدار میشوم
تو را دوست دارم
دیشب در خواب خدا ناگهان در گوش من گفت:
تو را چه به عشق؟
گفتم چرا؟؟
گفت:تو در خوابیو عشقت در اغوش دیگری
لبخندی زدم روی خدا
و گفتم:خدایا،این مخلوق توست
شاید تو در خوابی،خبر از دنیا نداری...
من یک زنم،هر چقدر هم که ادای محکم بودن را دربیاورم ،
هر چقدر هم که ادای مستقل بودن ،
اینکه " ممنون ! خودم از پسش برمی آیم . "
باز هم ته تهش...به آن سینه پهن مردانه ات نیاز دارم ؛به دست هایت حتی .
نمی دانی چه لذتی دارد وقتی تو از خیابان ردم می کنی!!!
من يك زنم،
هرچقدر هم غرورم مانع ابراز احساسم شود،نگاهم كارش را ميكند!
من يك زنم...تو...با حمايت هايت،با مهرباني هايت،حتي با تعصب و غيرتت،با دستهاي پهن و زبرت،
با همان اخم روي پيشاني ات،با گرماي نگاهت،با حسادتت به مردان ديگر....
كاري با دلم ميكني كه،حاضرم تمام دنيايم را به پايت بريزم!!!
دست خودم كه نيست،من يك زنم!
احساساتم زود شكل ميگيرد ولي...زود از بين نميرود!
گاهي زودرنج ميشوم...دست خودم كه نيست؛
وقتي دلم كار دستم ميدهد هي بهانه ات را ميگيرم، از بودن در كنارت ذوق ميكنم ولي،
غرور است ديگر...!
تو؛خيلي راحت،خيلي خيلي راحت ميتواني احساساتم را به بازي بگيري...
خودت هم ميداني من چقدر محتاج حضورت هستم!
انكارش نميكنم...
من يك زنم،به اغوشت نياز دارم،به اينكه تكيه گاهم باشي!!
قلبم را كه دادم دستت،قدر بدان!خوردم نكن.چون تو همه دنیای من شده ای