این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
اینو دیدم یاد #پیتزا افتادم .
1393/09/15 - 23:09یعنی انار نبود که واسه داش من فلفل آوردی
1393/09/16 - 08:32واقعا میبینی محمد
1393/09/17 - 22:53وای چه رنگایی داره چه خوگشلن دوسشون دارم
1393/10/5 - 13:57