یافتن پست: #امشب

bamdad
bamdad
دلتنگ بارانم

وقتی باران می بارد

انگار خدا با دلم حرف می زند

باران، عطر اجابت است

امشب من هستم و رویای باران،

من هستم و یک آسمان دلتنگی

دلتنگی هایم را پشت پنجره میاورم

منم و باران و خدا

منم و دست دعا

و بغضهایی که به رنگ باران شده اند...

:(
دیدگاه · 1393/06/10 - 23:09 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
36314291_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
امشب را در اختیار قلم موی من باش .....

تابلو که آماده شد......

بر دیوار راه روی چشمانم آویز می کنم....
رضا
رضا
امشب رو نصفه دیدم حسش نیست .
bamdad
bamdad
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمی ده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :
اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود
بلند بلند گریه کرد وگفت:
خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...
چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه
فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.
مگه ما باهم دوست نیستیم؟
پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟
خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:
آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...
کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند
تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت
{-61-}
bamdad
bamdad
سلام بر دوستان عزیز
خوبید عایا؟
من امشب یه کاری برام پیش اومده بود که تازه اومدم خونه زودم باید برم بخوابم که صبح برم سرکار
مراد دیدار شما عزیزان بود که خداروشکر حاصل شد
:)
رضا
رضا
امشب امیدوار شدم اومد 25 تا دیدگاه داشتم خوبه من منتظر 99+ هستم .
raha
raha
خدایا امشب پرم از بغض . پرم از گریه ... فقط تو می دونی و تو که توی دلم چی میگذره ... خدایا بسکه اشک ریختم آروم و صدامو خفه کردم دارم می ترکم ... بسکه سرمو فرو کردم توی این بالشت و زار زدم که کسی صدای هق هق هامو نشنوه همه ی تنم درد می کنه .
... ادامه
حمید
94450324668353068554.gif حمید
شب که می‌شود دلم هوایت را می‌کند. امشب سَری به آسمان دنیا زدم. همین چند لحظه پیش!

نگاهم که به ماه زیبا افتاد، به‌ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی‌ات بر سینه آبی آسمان خالی است مولاجان!
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/11 - 22:22 ·
4
مائده
مائده
آخ...آخ که امشب جایی میان سینه ام...آنجا که خون پمپاژ می کند،سنگین است.خیلی سنگین است...
صوفياجون
46ad41626e01.jpg صوفياجون

{-41-}{-35-}{-35-}
که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پُر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته

کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر

زنی مانوس با زندان

تمام سهم او اینست:

نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

ز مردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من

که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید

که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از در

چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره ی خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گریه

که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من

که نای رفتنش رفته

قدم هایش همه خسته

دلش در زیر پاهایش

زند فریاد که: بسه

زنی را می شناسم من

که با شیطان نفس خود

هزاران بار جنگیده

و چون فاتح شده آخر

به بدنامی بد کاران

تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند

زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان

میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگر

جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد؟

نمی دانم، نمی دانم...



شاعر : - از مجموعه شعر شبانه{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}
رضا
رضا
عجیبه از دیشب تا الان کسی آنلاین نشده .
Majid
5327_558701434256237_3812378829146078500_n.jpg Majid
بد جور داغونم بیا با ما وفایی کن ...
خداوندا بیا امشب در حق من خدای کن...
دیدگاه · 1393/05/8 - 01:07 ·
7
رضا
رضا
امشب یه بلایی سر اینترنت اومده
دیدگاه · 1393/05/7 - 00:58 ·
9
رضا
رضا
جانبازی که تو امشب آوردن چقدر سختی کشیده از جنگ لعنتی .
دیدگاه · 1393/05/3 - 20:28 ·
7
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
Majid
1.jpg Majid
خداوندا بیا امشب در حق من خدایی کن
دیدگاه · 1393/05/1 - 12:52 ·
5
bamdad
bamdad
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ،

دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چیزی نیافتم .

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است...

:(
دیدگاه · 1393/04/30 - 19:48 ·
5
bamdad
bamdad
دلم امشب عجیب گرفت...
دلم امشب که نه...
چند شبی است گرفته است...
تو بگو با دل گرفته ام چه کنم؟!...
آرام نمیشود...
... آرام نیست...
قرار ندارد...
بیا...
می آیی؟؟؟


:(
دیدگاه · 1393/04/30 - 19:46 ·
5
مائده
1860879d2v5qho6f3.gif مائده
Noosha
آرام باش
توکل کن
تفکر کن
آستین ها را بالا بزن
آنگاه
دستان خداوند را می بینی که
زودتر از تو دست به کار شده اند...

امیدوارم امشب آروم شده باشی عزیزم......
دیدگاه · 1393/04/28 - 00:44 ·
7
soheil
soheil
امشب رحمت دوست جاریست

مانند رود

نه

مانند باران

اگر دلتان لرزید

بغضتان ترکید

کسی اینجا

محتاج دعاست
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/27 - 15:37 ·
4
ساحل بارانی
ساحل بارانی
امشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون..........فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشش برسون!
دیدگاه · 1393/04/27 - 01:25 ·
5
Morteza
Morteza
راستی یه چیز دیگه
سلامای اجباریتونم قشنگه
لایک های اجباریتونم قشنگه{-7-}
Morteza
943776_189119371243197_1720539024_n.jpg Morteza
امشب......
روی ِ کاغذ هم نیامدی!
...................
عشوه گری شدی بی نظیر!
......................
واژه ها سراغت را میگیرند!
دلتنگند!
.......................
و من..........
.......................
هیچ!
به دَرَک!
.......................
این قلم را چشم به راه نگذار!
..........................
اینجا.............
همه دلتنگند..........
قلم.......
کاغذ..........
واژه ها..............
.........................
و من............
........................
بی خیال!
من به دَرَک!
فکری به حال ِ واژه کُن!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/26 - 22:02 ·
7
مائده
1421178529.jpg مائده
باز آمده ام دست به دامان تو باشم
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم
سی روز جدا باشم از آشفتگی خلق
تا معتکف موی پریشان تو باشم
تا شام ابد حلقه به گوش تو بمانم
از صبح ازل گوش به فرمان تو باشم
سی روز قبولم کن و مهمان دلم باش
تا سی شب پر خاطره مهمان تو باشم
قرآن به سرم بود، که امشب شب قدر است
جانم به کفم بود که قربان تو باشم
آیات تو را بر طبق سینه گذارم
رحلی شوم و حافظ قرآن تو باشم

"علیرضا بدیع"
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/26 - 18:29 ·
8
صوفياجون
صوفياجون
همسر مورد علاقه ی خودتونو انتخاب کنین:
1.
2.
3.
4.
5.
6.
7.
8.
9.
10.
11.
12.
13.
14.
15.
16.
17.
18.
اول انتخاب کنین بعد تو بنویسین منم جوابشو تو مینویسم . (مدیونی اگه انتخابت رو عوض کنی
) {-35-}{-35-}{-7-}
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ