یافتن پست: #بابای

๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ

من برفتی
...............




{-83-}
๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
ی صدایی داره همش بهم میگه ............


؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


{-75-}
MahnaZ
173069.jpg MahnaZ
طنز جالب : من کی‌ام؟ اینجا کجاست؟ این بچه رو کی زده؟
رضا
رضا
در فلسفه صدای هر چقدر هم بالا باشد مناسب است .
MahnaZ
MahnaZ
نظرﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻦ ﭼﯿﻪ ؟
۱- ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﻢ
۲- خیلی ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﻢ
۳- ﻋﺎﻟﯿﻢ
۴- ﻓﻮﻕ اﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﻡ
۵- ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ
تورو خدا ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ، ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﭘﺬﯾﺮﻡ :D
NEGAR
NEGAR
آقا یبار تو بچگی سرماخورده بودم بابام میخواست ببرتم آمپول بزنم
خودمو زده بودم به خواب!
بابام صدام زد جواب ندادم
گفت محمد جان ، بابایی اگه خوابی دستتو بلندکن
منم عین مشنگا دستمو بلند کردم!
یه لگد زد گفت پاشو توله سگ!
نمیدونم از کجا فهمید من بیدارم!
... ادامه
amir hossein
amir hossein
بنظرت کدوم عجیبتره؟
۱-دختربرنزه و ساپورت قرمز!
۳-پسرسیبیلو وتیشرت صورتی!
۵-بابای عصبانی وکولر روشن!
۷-مامان خسته و ناهار خوشمزه!
... ادامه
Mostafa
L137692994860.jpg Mostafa
انشای بامزه وخنده داریک کوچولو درباره ازدواج !
هر وقت من یک کار خوب انجام میدم مامانم به من می گه بزرگ که شدی برات یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده.
مهم اشق است !اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد.
البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد.

میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
واسه مامان بابای شما هم کاربرد میلادی منحصر به تعیین انقضای داروهاست آیا یا اینکه جدیدا اینطوری شده ؟؟؟{-7-}{-7-}{-15-}
دیدگاه · 1392/06/2 - 23:21 ·
5
صوفياجون
صوفياجون
امشب چرا خلوته خسته شدم پس کی میان بچه ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟{-60-}{-60-}{-137-}{-137-}
{-133-}{-133-}
{-152-}{-152-}
iman
iman
بابایی؟
- بله!
بابایی چجوری مخ مامانو زدی و باهاش ازدواج کردی؟
- والا چی بگم پسرم، 22 بهمن بود و اینترنتا هم قطع.
منم رفتم سر کوچه سیگار بکشم که ننت بدو بدو اومد سمتمو گفت : ببخشید آقا اینترنت شمام قطعه ؟
... گفتم نه، اما سرعتش ریده ! مگه واسه شما قطعه ؟
گفت آره واسه ما قطعه اصلا توی فیسبوک نمیره!
منم بهش گفتم کون لق اینترنت، و فیسبوک!اصلا بیا زن من شو تا حوصله مون سر نره.
اونم با یه عشوه خرکی قبول کرد.
خلاصه اینکه به همین تخماتیکی ننت زن من شد پسر گلم
... ادامه
iman
iman
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﭘﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﮕﻮ ﭘﻨﮑﻪ
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﻨﮑﻪ
ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ : ﺷﻮﺭﺕ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺗﻨﮕﻪ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﮔ.ﻮ.ﺯ.ﯾ.ﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﻤﻖ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪ
...
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﻔﺶ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﯾﻪ ﻋﺮ ﻋﺮﺵ ﻫﻮﺍ ﺭﻓﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺮﻩ :| ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺷﻮﺭﺕ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺑﺎ ﭘﻨﮑﻪ ﭼﻪ
ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ !!!!
دیدگاه · 1392/05/24 - 00:39 ·
2
نگار
نگار
بَ رَ بَ بَ

همون برو بابای خودمونه

اینو در پاره مواقع با دهنی کج، واسه تضعیف روحیه طرف بکار میبرن
☠α˩ï§н☠
☠α˩ï§н☠
لپ تاپ رو پامه دارم باهاش کار می کنم
بابام اومده تو اتاقم میگه لپ تاپت روشنه؟
میگم نه، رو زمین داشت گریه می کرد گذاشتمش رو پاهام آروم بگیره! بعد بهش میگم کاری داری باهاش؟
میگه نه، صدای گریه ش تا تو اتاق من میومداومدم بهت بگم گناه داره بغلش کن!{-16-}{-15-}{-15-}{-15-}{-15-}{-15-}{-15-}
4 دیدگاه · 1392/05/22 - 00:51 در Lawless ·
6
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
دوس دارم صبح با دوتا دختر خوشگل از خواب بیدار شم
♥♥♥
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یکیشون لبمو بوس کنه بگه صبح بخیر بابایی
♥♥♥
اون یکی هم لپمو بوس کنه بگه صبح بخیر بابایی
♥♥♥
.
.
.
.
.
.
هاااااااان؟؟؟؟؟ دوباره فکرای منحرفی کردین ؟باز فکر کردین من از اوناشم ؟ چرا نمیرین از خدا بترسین؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 16:30 ·
3
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
رفتیم بهشت زهرا یه نفر اومد خرما تعارف کرد بابای ما هم حواسش نبود حالش بد بود گفت : مبارک باشه
من :|
خانواده مرحوم :|
بابام <img src=(" title="<img src=(" title=":((" />" />(
بعدش گفت خونه جدیدش منظورم بود
من :|
خانواده مرحوم :| :@
بابام :| <img src=(" title="<img src=(" title=":((" />" />(
دیدگاه · 1392/05/20 - 13:24 ·
3
صوفياجون
صوفياجون
یه روزی از طرف میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میكنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه: چلوكباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میكنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!{-7-}{-7-}
MahnaZ
0.317523001309408674_taknaz_ir.jpg MahnaZ
دوستای گلم خواب گرفته بدجور....{-43-}{-55-}
روزتون بخیر میرم لالا لالایی
Mohammad
gaikt8beuwyyyrnxocsc.jpg Mohammad

يكي از هم دوره هاي شهيد بابايي در آمريكا مي گفت:

توي آمريكا دوره ي خلباني ميديديم يه روز ديدم روي بولتن خبري پايگاه (ريس) مطلبي نوشته

كه نظر همه را جلب كرده بود.مطلب هم اين بود:(دانشجو بابايي ساعت ۲ بعد از نيمه شب

مي دود تا شيطان را از خود دور كند)تااين مطلب رو خوندم رفتم سراغ عباس وگفتم قضيه چيه؟

اولش نمي خواست بگه بعدشم آروم سرش رو بالا آورد وگفت: چند شب پيش بد خواب شده بودم

رفتم ميدون چمن تا كمي بدوم كلنل(باكستر) بازنش منو ديدن.ازشب نشيني مي اومدن .

كلنل به من گفت:اين وقت شب برا چي مي دوي؟بهش گفتم دارم ورزش مي كنم .گفت:

راستشو بگو.گفتم:راستش محيط خوابگاه خيلي آلوده هست شيطون آدمو بد جوري اذيت ميكنه.

اگه آدم حواسشو جمع نكنه به گناه مي افته. بعدش هم بهش گفتم :ميدوني دين ما براي

اين طور وقتها چه توصيه اي ميكنه؟عمل سخت انجام بدين.

(علمدار آسمان/ص۲۹)
Mohammad
1375801033674780_large.jpg Mohammad
به میرسی...
نقل خاطره از: جناب آقای محمدرضا موکل
مدتها بود که آرزوی زیارت بارگاه ملکوتی حضرت زینب (سلام الله علیها ) را در دل داشتم . ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۷ شبی بعد از نماز مغرب حال معنوی خوبی پیدا کردم و در حال خواندن زیارت ناحیه مقدسه بودم ، به این فراز از زیارت شریف رسیده بودم که می فرماید: (( وبفضلک افضل آمال…. )) یعنی ( به فضل خودت ما را به آرزوهایمان برسان ) درآن لحظه از خدا خواستم که آرزویم برآورده شود. همان شب شهید بزرگوار عباس بابایی بخوابم آمد، با همان لباس ساده و سر تراشیده و به من لبخند زد و گفت: ( بالامجان به آرزویت میرسی ). بعد ازچند روز زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها) نصیبم شد و راهی سفر گشتم.

من هر شب به نیابت شهدا زیارت عاشورا میخوانم و ثواب آن را به شهدا هدیه کرده و بارها شهیدان عباس بابایی و اردستانی و ستاری رادر خواب دیده ام. امیدوارم مورد شفاعت شهدای عزیز قرار گیریم.
... ادامه
Mohammad
88205.jpg Mohammad
(حتما بخونید)
او را در عرفات دیدیم
سال 1366که به مکه مشرف شدم.عضو کاروانی بودم که قرار بود شهید بابائی هم با آن کاروان به حج اعزام شود.ولی ایشان نیامدند و شنیدم که به همسرشان گفته بودند:بودن من در جبهه ،ثوابش از حج بیشتر است.در صحرای عرفات وقتی روحانی کاروان مشغول خواندن دعای عرفه بودو حجاج میگریستند،من یک لحظه نگاهم به گوشه سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد.ناگهان شهید بابائی را دیدم که با لباس احرام در حال گریستن است.تعجب کردم که او کی محرم شده بود.به کسی چیزی نگفتم ولی غیراز من تیمسار ((دادپی ))هم شهید بابائی را در مکه دیده بود.من یقین کردم که او آن روز در عرفات حضور داشت.

شایان ذکر است که شهید بابائی ،با وجود درخواستها و دعوت نامه های اطرافیان ،در هیچ سالی به حج نرفت.از نزدیکان او نقل است که وی چند روز قبل از شهادت،در پاسخ به پافشاریهای بیش از حد دوستانش گفته بود:تا عید قربان خودم را به شما میرسانم.و شگفت اینکه شهادت او برابر با روز عید قربان بود.
... ادامه
Mohammad
f8781_ddds.jpg Mohammad
Mohammad
gaikt8beuwyyyrnxocsc.jpg Mohammad
(1329/9/14 - 1366/5/15) سرلشکر خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی شرکت‌کننده در جنگ ایران و عراق و معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.
... ادامه
Mohammad
f765_filmampmusic.jpg Mohammad
(سریال که یادتونه )
تاریخ تولد 1329/9/14
تاریخ شهادت 1366/5/15
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
بابای شما هم جلو تلویزیون خوابش می بره بعد تا تلویزیونو خاموش می کنی بیدار می شه میگه چرا خاموشش کردی؟
دیدگاه · 1392/05/15 - 00:18 ·
2
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ