دوتا خانم داشتند با هم صحبت می کردند.
یکی شون که ازدواج کرده بوده به اون یکی میگه:
فکرشو بکن دیروز یکی توی فروشگاه منو دوشیزه خانم صدا کرد!
اون یکی میگه:
خوب بابا حق داشته دیگه، اون فکر کرده آخه کی ممکنه تو رو گرفته باشه!
هنوز بیمه بدنه اش نکرده بودم
نمیدونم بخدا چرا من اینقده بدشانسم؟!!!!!
اون از اون ماشین قبلیم که موتورش ترکید و سر جمع 5-6 میلیون خرجش کردم و سرآخرم با 2-3 تومن ضرر فروختمش ، اینم از این
آخه چرا همش من؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ای بابا صوفیا
همش همینو میگیم ما
چجوری حل میشه آخه؟!!!!
باید بشینم تو خونه تا از آسمون پول بباره؟!!!
مگه من چقدر در آمد دارم؟!!!!
همینجوریش ماهی 950 هزار تومن قسط دارم میدم
مگه من چقدر حقوق میگیرم؟!!!!!!!!
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو پس چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینم یکی دیگه از مواقعیه که #نمیدونم باید چی بگم مثل وقتی که به ندا زنگ میزدم نمیدونستم واقعا چی باید بگم بازم خداروشکر خودت چیزیت نشد
مهم نیست صوفیا
ناراحت نباش
بالاخره یه چیزی میشه دیگه
نمیدونم بخدا
ببخشید که شما رو هم ناراحت کردم ، خودم خیلی ناراحت که نه ، بیشتر عصبانی هستم
خودم یه جوری با درد خودم میسازم
دیگه عادت کردم به این بدشانسی ها...
دیروز بابام اومد اتاقم در زد گفت : اجازه هست بیام تو ؟
منم گفتم نه الان وقت ندارم …
آره دیگه خونه ما اینجوریاس ؛
فقط قراره آخر هفته بزرگای فامیل بیان خونمون جمع بشن
بابامو قانع کنن که از ارث محرومم نکنهi
سلامتی اون دختری ک موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم..........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود.....و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرش.باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون.عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!!
نتیجه ی اخلاقی:
در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...! باتشکر!!!!
خب جاده یکی از روستاهای کوهستانی #رامسر هست از رامسر به سمت شهسوار اگه بیای البته نرسیده به شهسوار یه شهر کوچیک هست مثل خمام از خمام هم کوچیک تر به اسم شیرود نرسیده به اون چند تا فرعی میخوره ولی این اولش تابلو داره #جنت_رودبار اولش جاده مارپیچ و جنگل و چشمه پارک جنگلی دالخانی یا دالیخانی هست بعدش دجنگلاشو رد میکنی البته روستاهای کوچولو هم هست کلا منطقه ییلاقیه . تا به جنت رودبار برسی که نوک کوهه یه نکته جالب که امروز یادم اومد اونجا محله پدری فوتبالیسته محمدرضا خلعتبری هم هست خودشم با باباش دیدیم
واقعا.
پدرم بیشترباکتاب موافق بودتامجله...
خودش یک کتابخونه نفیس داشت... ولی اونا نوستالژیهای من بودن که یکروزسرراه گذاشته شدند...کودک احساس من..یتیم شد...