یافتن پست: #باغ

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺷﺖ!
ﮔﻞ ﻧﮑﺎﺭﯼ؛ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ..
.ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ...
ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ!
ﮔﻞ ﺑﮑﺎﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾﺎﺩ!
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺑﯽ ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫﻦ،
ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ،ﻫﺮﮔﺰ
ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸﻮﺩ ...
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تو بخوان قصه مردان حساب و عدد و سود و زیان و قلم و ثبت و سیاق، کز همان روزهای نوروز در انبار بمانند و بگیرند و ببندند و شمارند و نویسند دو صد مشق در آن دفتر پیچیده به قیطان، که اگر خط بخورد یا که شود دیر، بهراسند از آن هیبت آن هیات سه مرد قلندر، همان هیات تشخیص علی الراس و اگر مانده حسابی نشود جمع، بر سر و صورت خود جمله بکوبند و دو صد لعن فرستند بر آن مرد ونیزی، همان لوکه پاچولی، که همه تی اکانت و دو طرف ثبت حساب از کرامات و افاضات هموست.
آن دگر خرده بگیرند از آن دسته اول که چرا آن ننوشتی و دگر چیز نوشتی که اگر این بشود شرط و شروط است و عدم، رد نظر.
هرگه این مرد سیه روز شود دیر به خانه، بخرامد به اتاقی و چپد زیر لحافی که بماند ز امان از خم ابروی زن و طعنه فرزند، که چه شد سهم تو از آن همه اعداد که بنوشتی و زدی جمع و چه شد وعده دریا و لب آب و نه حتی دو قدم پارک. این چه حرفه ست که نه چون کله پزان صنفی و جایی و نه چون آن مرد قدم رنجه به بازار مالی و منالی و نه یک باغ و حیاطی، که اگر یار برفت و تو در سوگ نشینی، آن جنازه تو به غسال سپاری که گزارش سر موقع توبه مجمع برسانی.
پس بگفتا گنهم چیست که جز این حرفه ندانم. این حرفه همان حرفه محبوب جهان است که در این دیر خریدار ندارد. من نه آن میرزا نویس در دکان و دم حجره ی آن بی هنرم، من دگر ممبر آن آیفک بین المللم.
آخر قصه: آخر قصه همه غصه و بس ناله نی که خراج دولت از آن سود به توافق به سر آید و در آن مجمع غدار بخورند و بگفتند و شنودند و دو صد سود و دو پاداش به تقسیم سپردند و ندیدند از پس پرده ی اعداد و رقم، آن همه خون جگر، دربدری، سوته دلی.
bamdad
bamdad
حالا که رفته ای

پرنده ای آمده است

در حوالی همین باغ رو به رو

هیچ نمی خواهد

فقط می گوید:

کوکو

:(
دیدگاه · 1393/08/2 - 17:31 ·
6
Morteza
Morteza
فراخوان اعتصاب عمومی علیه ‫#‏اسیدپاشی‬ و در حمایت از قربانیان اسیدپاشی

علیه داعش و افکار داعشی بپا خیزیم

ساعت تجمع : 1 بعد از ظهر شنبه

مکان رشت: رو به روی دانشگاه علوم پایه (سرِ منظریه).

مکان اصفهان : چهارباغ پایین. دروازه دولت. روبروی ساختمان شهرداری
مکان تهران : خیابان دکتر فاطمی، مقابل وزارت کشور
مکان مشهد : وکیل آباد.ابتدای امامت.. کنار پارک ملت
مکان سنندج : میدان آزادی

از طریق اس ام اس، ‫#‏وایبر‬، ‫#‏توییتر‬، ‫#‏فیسبوک‬ و ... اطلاع رسانی کنید
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/2 - 17:05 ·
4
Mohammad
Mohammad
ابجی ıllı YAŁĐA ıllı امروز جناب مدیر رضا رو نمبینیم :d سایت رو ول کرده رفته :d
صوفياجون
صوفياجون
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند...
بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قور باغه دیگر گفتند که چاره ای نیست! شما به زودی خواهید مرد.
دو قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از گودال بیرون بپرند اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید. شما خواهید مرد!
پس از مدتی یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و مرد. اما قورباغه دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد....
بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از گودال خارج شد .
وقتی از گودال بیرون آمد، معلوم شد که قورباغه نا شنواست. در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران اورا تشویق می کنند!
این جمله شعار امروز ماست:
ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند{-35-}{-35-}
رضا
رضا
واقعا جوانان نمیدونم را چه شده ؟ فید رو نگاه میکنی فلسفی و سنگین نظرات رو باز میکنی پارتی و رقص {-7-}
Mostafa
Mostafa



برای این گُل قرمز
نماز مُرده بخوانید
مرا شمرده بخوانید
برای خاکسپاری
تمام باغچه ها را
به مادرم بسپارید
دو دانگه پیرهنم را
دو پاره از کفنم را
به این دو چشم بدوزید
سپس ملال تنم را
دو بال پر زدنم را
در این کفن بگذارید..

به همسر نگرانم
به نقل قول بگویید
چه دوست داشتنی بود
شما آهای شماها
شما که همسر خود را
همیشه دوست ندارید…


زیاد امید ندارم
که از تپیدن قلبم
گلی دوباره بروید
مگر بهار که سر شد
کنار سنگ مزارم
دلی دوباره بکارید
کدام قله کدام موج
منی که اینهمه کوهم
از این جهان به ستوهم
من از شکار نکردن
شما از اینکه شکارم
نبوده اید شکارید..
دو دانگه پیرهنم را
دو پاره از کفنم را
به این دو چشم بدوزید
سپس ملال تنم را
دو بال پر زدنم را
در این کفن بگذارید..

7text.ir
... ادامه
ساینا آشپز
ساینا آشپز
هر کی دوش داره میتونه ازم یه شوال بپرسه:-* قول میدم لاستشو بیگم:D
7 دیدگاه · 1393/07/12 - 19:55 توسط Mobile ·
3
bamdad
bamdad
هنوز نفسي نقش مي زند ياد تو را بر بوم خاطرها

هنوز نبضي مي زند در تلاتم بغض تنهايام

هنوز چشمك مي زند ستاره اي به آسمان سياه چشمانم

هنوز هنوز مي نشيند غروب در انتظار عبور تو در نقاشيام

هنوز بر جا مي ماند رد پاي پاييز بر روي آرزوهاي خاك

هنوز فرياد مي كشد برگي خشكيده زير پاي باد

و هنوز هم مي زند دست باران به ريشه هاي خشكيده در خاطره ها خاطره هاي خوابيده در حسرت چشم هاي خسته ي باغ

هنوز يادت قاب عكسي هست كنج اين ديوار

{-15-}
دیدگاه · 1393/06/17 - 21:19 ·
2
Mohammad
4712_960.jpg Mohammad
اسب و قورباغه
bamdad
bamdad
شبی از پشت يك تنهايي نمناك و باراني
تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم
پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي ابي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد جدا كردم.
و تو در پاسخ ابي ترين موج تمناي دلم گفتي :"
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي.
و من تنها براي ديدن ان چشمها تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"
همين بود اخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت ، حريم چشمهايم را به روي اشكي از
جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم.
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا،شايد خطا كردم
و تو بي انكه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا ،تا كي،براي چه
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد رفتنت رسم نوازش
در غم خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني
دانه بر مي داشت
تمام بالهايش در غرق در اندوه و غربت شد.
و بعد از رفتنت آسمان چشمهايم خيس باران بود.
و بعد از رفتن تو انگار كسي حس كرد من بي تو
تمام هستي ام از دست خواهد رفت.
كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد.
و بعد از رفتنت درياچه بغضي كرد.
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد.
و من با انكه مي دانم تو هرگز ياد من را
با عبور خود نخواهي برد
هنوز اشفته چشمان زياي تو ام ...برگرد!
پس از اين سر نوشت انتظار من چه خواهد شد؟
و بعد از اين همه طوفان وهم و پرسش و ترديد
كسي از پشت قاب پنجره ارام و زيبا گفت:"
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو
در راه عشق و انتخاب ان خطا كردم."
و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا شايد به رسم عادت و دلدادگي هامان
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم....

{-35-}{-35-}{-35-}
bamdad
bamdad
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
امروز روزیست که باغ جهان خرسند است چون در این روز شكوفه اي شکفت

سال روز شکفتنت مبارک


{-220-}{-220-}

{-217-}{-217-}

{-224-}{-224-}

{-74-}{-140-}
رضا
nf00374695-2.jpg رضا
حامد@ پسر تنها
11.jpg حامد@ پسر تنها
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تولد تولد تولدت مبارک{-21-}{-21-}{-21-}{-21-}{-21-}{-21-}{-55-}{-55-}{-55-}{-35-}{-35-}
{-217-}{-217-}{-217-}{-241-}{-241-}{-241-}
اینم یه کیک خوشمزه وخوشکل تقدیم شما شقایق جون
bamdad
bamdad
داستان باغبان و چیدن سیب(از زبان سیب)

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود…دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

{-35-}
صوفياجون
صوفياجون
وای خسته شدم از صبح تو هستم{-3-}{-3-} خیلی خسته شدم ولی غذا درست کردم توپ {-41-}{-7-}{-7-}
با _سوخاری البته ماهی نیستا یه شماره از کولی کوچیکتره بهش چی میگن؟ یهووووویی تصمیم گرفتم ماست بورانی هم درست کنم رفتم از باغ بادمجون کندم گذاشتم کباب شه {-11-}{-29-}{-35-}{-41-}{-251-}{-250-}
رضا
رضا
bamdad
bamdad
مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود..



مگذار که حتی آب دادن به گل های باغچه به عادت آب دادن گل های باغچه بدل شود!!



عشق عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست..



پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته، خواهان نو شدن است...



احتیاط باید کرد، همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم



عشق نیز !



بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب می گیرند..

{-61-}
دیدگاه · 1393/05/16 - 22:48 ·
7
soheil
soheil
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻼﻏﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ، ﮐﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺎﻏﻤﺎﻥ ﺗﺒﺮ ﺍﺳﺖ !
.
.
رسیده ام به حس برگی که میداند باد از هر طرف بیاید سرانجامش افتادن است !
.
.
سرسوزنی اگر مرا میخواست ، زمین و زمان را به هم میدوختم !
.
.
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﻜﺴﺘﻢ

.
ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻳﺨﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺳﻜﻮﺗﻢ
.
.
این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ، با کوچکترین حرفی میشکنم !
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/16 - 22:06 ·
7
soheil
soheil
چشـــــــــــم چشـــــــــــم دو ابـــــــــــــرو
نگـــــــــــــــــــــــــاه من به هر ســـــــــــــــو
پس چـــــرا نيستي پيشـــــــــــــــــــــــــــــم
نگـــــــــــــــــــــاه خيس تو کــــــــــــــــــــــــو؟
گوش گوش،دوتا گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش
يه دست بــــــــــــــــاز يه اغـــــــــــــــــــــــــوش
بيا بگيرقلبمو؛يادم تورا فرامــــــــــــــــــــــــــــــوش
چوب چوب يه گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردن
يه وقت نري تو بي من،دق ميکنم ميِِِِـــــــــــميــــرم
اگــــــــــــــــــــــــر دور بشي از مـــــــــــــــــــــن
دست دست دوتــــــــــــــــــــــآپـــــــــــــــــــــــا
ياده تو مونده اينجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
يادت مياد که گفتي بي تو نميرم هيچ جــــــــــا
مـــــــن؟مــــــــن؟يه عاشــــــــــــــــــــــــــــــــق
همون مجنـــــــــــــــــــــــــــــــون سابــــــــــــــق
... ادامه
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
Majid
5.jpg Majid
همان راند اول بود که استخوان گونه اش را رقیبش خورد کرد و شکست ... اما ایمان داشت به غیرتش ، به زور بازویش که با همه دنیا جنگیده تا به این مسابقه برسد ،
درد را فراموش کرد و آنقدر جنگید تا پیروز شود و طلای مسابقات را بگیرد ...

الهه منصوریان دختر با غیرت ایرانی که در مسابقه فینال ووشو ، با آنکه در همان راند نخست استخوان گونه اش شکست ، مسابقه را تا انتها ادامه می دهد و پیروز رقابت می شود تا طلا بگیرد و با این کار غیرتش را به رخ جهان بکشد ... یه لایک برا این دختر باغیرت
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/1 - 13:23 ·
6
Majid
index.jpg Majid
شعر زیبای حمید مصدق

توبه من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

وتو رفتي و هنوز،

سال ها هست كه در گوش من آرام،آرام

خش خش گام تو تكراركنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق اين پندارم

كه چرا ، خانه كوچك ما سيب نداشت



جواب بسیار زیبای فروغ فرخ زاد :

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است
من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پا

سخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:27 ·
1
soheil
soheil
شب پر از ترانه میشه با تو !

قصه عاشقانه میشه با تو !

باغ پاییزی تنهایی من

باغ پر از جوانه میشه با تو !
دیدگاه · 1393/04/28 - 11:16 ·
4
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ