یافتن پست: #برگ

bamdad
bamdad
وقتى صداى خُرد شدنت آواى دلگیرى براى عابران باشد

دیگر چه فرقى میکند که یک روز

برگ ِ سبــــز کدامین درخت بوده ای ؟ !

:(
دیدگاه · 1393/07/11 - 22:11 ·
8
شهرزاد
شهرزاد
" برگ "
تمبری بود ...
پشتِ نامه هایِ
عاشقانه های ِ پاییز،

"باران" ...
کمی خیس اش کرد
و " باد" ...
چسباند به خیابانی ...
که تا امتداد رفتنت،
قد یک فصل ...
درد و دل داشت
.
.
.
"حمید جدیدی"
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
615_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
شنیدستم که وقت برگریزان /

شد از باد ، برگی گریزان

{-35-}
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
دوباره 4 تا برگ از درخت افتاد چس ناله های عاشقان شروع شد :| {-177-}
bamdad
bamdad
عکست را که نگاه میکنم انگار

قرن هاست که میشناسمت

خیلی دلم هوایت را میخواهد ...

هوای دلی را میخواهد که هوایم را ندارد این روزها ..

دلم را برای برگشتن دوبارات چراغونی کرده ام .....

{-47-}
دیدگاه · 1393/07/6 - 21:26 ·
8
ساینا آشپز
ساینا آشپز
کوبیده وبرگ وچلو کباب سلطانی مخصوص با فلفل اضافه رو فقط با دستپخت من وتورستورانم بخورین:)
دیدگاه · 1393/07/6 - 14:59 ·
5
Majid
ketab.jpg Majid
یادش بخیر
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت
توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
.
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
.
.
.
.
.
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم
تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
.
.
.
.
.
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
.
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
.
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن
.
.
.
.
.
..
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
يادش به خير.........
... ادامه
bamdad
bamdad
گذشته ام را برگردان

میخواهم تنها باشم

نه تنهاتر . . .

{-118-}
دیدگاه · 1393/07/3 - 21:00 ·
4
Mohammad
1411558311904786_large.jpg Mohammad
حسین جان؛
هر چه پل پشت سرم هست خرابش بنما؛
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم...
{-35-}السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام{-35-}
دیدگاه · 1393/07/2 - 15:13 در حسینیه ·
6
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
soheil
soheil
عزیزم مرا سرد خطاب نکن
این میخواهم تا افتادن آخرین
با تو دیوانگی ها کنم . .
دیدگاه · 1393/07/1 - 19:34 ·
1
bamdad
bamdad
خداي من دوستت دارم.

به اندازه تمام برگ هاي دنيا دوستت دارم.

خداي من به اندازه تمام دلسوزي هاي مادرم

به اندازه تمام زحمات پدرم دوستت دارم.

خداي من به اندازه‌ي قلب صبح زود دوستت دارم.

به اندازه همه‌‌ي وقت هايي كه بد بودم و ديدي و نديده گرفتي

به اندازه تمام غم هاي دلم

به اندازه تمام شادي‌هاي دنيا دوستت دارم

خداي من، با من باش...

{-47-}
دیدگاه · 1393/06/30 - 22:37 ·
5
رضا
رضا
بخاطر مشکلات آدرس سایت تو یک ماه گذشته آمار سایت خیلی کاهش پیدا کرده کی به حالت قبل برگرده رو نمیدونم .
دیدگاه · 1393/06/29 - 23:11 ·
8
Mohammad
Babak-Jahanbakhsh-Madaare-Bigharari.jpg Mohammad
_

مثل درد من تو دنیا هیچ مرحمی نیست
تو رو دارم و ندارم این عذاب درد کمی نیست
این که سهم من نمیشی یه غذاب نا تمومه
مثل پرتگاهی می مونه که همیشه رو به رومه
زندگیم روی مداره بی قراری سپری شد
این طواف بی هیاهو قصه ی دربه دری شد
راه برگشتن ندارم به جنون کشیده کارم
ای همه دار و ندارم تو رو دارم یار ندارم
آخر دنیا همین جاست دیر یا زود پیر میشم
هر چی کابوس دیده بودیم دیر یا زود تعبیر میشن
فکر باختنت منو با دلهوره درگیر کرده
زودتر از گذر عمر منو این غم پیر کرده
زندگیم روی مداره بی قراری سپری شد
این طواف بی حیا مثل یه در به دری شد
راه برگشتن ندارم به جنون کشیده کارم
ای همه دار و ندارم تو رو دارم یار ندارم
زندگیم روی مداره ، بی قراری
... ادامه
[لینک]
رضا
00940387.jpg رضا
2 دیدگاه · 1393/06/24 - 14:45 در ورزش ·
7
✔♥Дℓɨ♥✔
10629689_369517076532819_399135139255763773_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
من نشستم بروی بخری برگردی
این است شده باشی جایی! {-41-}
bamdad
bamdad
روی حباب ایستاده ام...

نه راه برگشت دارم نه نای رفتن...

فریادهایم به گوش نمیرسد، گوش ها پرشده از هیاهوها...

چقدر غریب وبی کس شدم.

چشمانم گریه را بس کنید.

خستــــــه ام

به خواب ابـــــــــــــــــــــــــــــدی احتیاج دارم...

:(
دیدگاه · 1393/06/19 - 21:13 ·
6
bamdad
bamdad
تـو بـه زیـبـایـیـه یـک شـاپـرکـی
تو بـه تنـهاییـه یـک قـاصـدکـی

تو مثل یه قرص ماهی توی شب
مثل این شعر که می خونم زیر لب

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام

چشم من مونده به در تا تو بیایی
نکـنه قسمت ما بـشه جـدایی

صدای تیک تیک ساعت داره میگه
که رسیدم به تهِ یک روز دیگه

شب و ماهش تو رو یادِ من میارن
غم وغصه توی قلب من می ذارن

دلم از شـدت تنـهایی تـو خـونه
می گیره هر شب و روز از تو بهونه

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام

ولی من هنوز می خونم , می دونم
تـا ابـد بـایـد کـه تنهـا بمـونـم

من می شم مثل یه برگ تو دست باد
که میره با سرعت از خاطر و یاد

یا مثـل یه گـلدون تـشنـه ی آب
که تو خواب اون میاد مدام سراب

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام


... بامداد ...

*بچه ها این ترانه رو چند ماه پیش واسه فرستادم
به نظرتون میخوندش؟
خدا کنه بخونه ، یکی از آرزوهای همیشگیم این بوده که یه ترانه از ترانه هامو بخونه
:(
Mohammad
aVhekySeFR.jpg Mohammad
جز دعا کار دگر نیست مرا
شب روزت همه شاد
دلت از غم آزاد
همه ایام به کام
و تو پیوسته سرافراز و ز هر غصه برون
همچو گنجشک به هر بام ودرخت
بنشینی خندان
وسبکبال تر از برگ درخت
در هوا رقص کنان
مشق پرواز کنی سوی سپیدار بلند
و ز تو نغمه مستی آید ...
لحظه هایت چون قند
روزگارت لبخند
هفته هایت پر مهر
هر کجایی که قدم بگذاری
همه از کینه تهی
همه از قهر و عداوت خالی
همه جا ، نام تو از مهر ، به لب ها جاری ...
و تو با یاد خداوند بزرگ
به سلامت ببری راه به پیش...
... ادامه
bamdad
bamdad
هنوز نفسي نقش مي زند ياد تو را بر بوم خاطرها

هنوز نبضي مي زند در تلاتم بغض تنهايام

هنوز چشمك مي زند ستاره اي به آسمان سياه چشمانم

هنوز هنوز مي نشيند غروب در انتظار عبور تو در نقاشيام

هنوز بر جا مي ماند رد پاي پاييز بر روي آرزوهاي خاك

هنوز فرياد مي كشد برگي خشكيده زير پاي باد

و هنوز هم مي زند دست باران به ريشه هاي خشكيده در خاطره ها خاطره هاي خوابيده در حسرت چشم هاي خسته ي باغ

هنوز يادت قاب عكسي هست كنج اين ديوار

{-15-}
دیدگاه · 1393/06/17 - 21:19 ·
2
bamdad
bamdad
برگرد

یادت را جا گذاشتے

نمــــ ـــــــے خواهم عمـرـے بـﮧ ایـטּ اُمید باشمْـ ـ

کـﮧ براـے بردنش بر میگردی

{-31-}
دیدگاه · 1393/06/15 - 22:11 ·
6
bamdad
bamdad
صفحات زندگی تو همین یک برگ است...

چرا دفتری که پیش رویت هست را ورق نمی زنی

چرا تنها به همین یک برگ سیاه وحشتناک خیره شدی

جرات داشته باش، برگهای سفید دفترت را ورق بزن

اینقدر با عجله ننویس..با خطی زیبا...اما آرام و با حوصله

آنچه زیباست را برآن یادداشت کن..طوری که همگان فرصت

کنندو حوصله خواندن را داشته باشند..

زندگیت را می گویم...

همان که نعمت خداست...

:(
دیدگاه · 1393/06/15 - 21:46 ·
5
bamdad
bamdad
فراموشی می آید

مثل همین پائیز

با ابرهای سهمگینش

دیروز برگ خشکی دیدم

که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده...

:(
دیدگاه · 1393/06/13 - 19:59 ·
2
رضا
رضا
اولین کار بعد از ارتقا سایت اینه پروفایلم رو کاملا خصوصی کنم فقط تعدادی از دوستان جز دنبال کننده ها باشن بقیه همه حذف بشن .
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ