یافتن پست: #بفرمایید

Mohammad
1384712348744595.jpg Mohammad
چرا.چرازندگی رو سخت میکنی....
دلتنگ کسی شدی...زنگ بزن
میخوای کسی رو ببینی...دعوتش کن
میخوای بقیه درکت کنن...توضیح بده
سوالی داری...بپرس
چیزی میخوای...برودنبال
از چیزی خوشت میاد...حفظش کن
از چیزی خوشت نمیاد...ترکش کن
عاشق کسی هستی...بهش بگو
ما فقط یک بار زندگی میکنیم...
سخت نگیرساده باش...
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
گاهی اوقات

یه غلطی میکنیم

که بعدش هر غلطی میکنیم

نمیتونیم هیچ غلطی بکنیم

جمله ی سنگینی بود صلوات عنایت بفرمایید
... ادامه
4 دیدگاه · 1393/08/3 - 10:29 در Lawless ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
26553321.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
بفرمایید با {-64-}
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-09-28-06-06-05-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
بفرمایید :x
ıllı YAŁĐA ıllı
1411478692043115.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
{-137-} بفرمایید {-23-}
رضا
رضا
همه خستگی ها یکباره هجوم میارن .
ıllı YAŁĐA ıllı
caf7f875de5583537aa7039399f0a389.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
بفرمایید {-197-}
bamdad
bamdad
نقش منشی در فیلم های ایرانی:
منشی:
آقای رییس من بهشون گفتم شما جلسه دارین ولی ایشون...
رئیس:
اشکالی نداره، شما بفرمایید !

{-7-}
zoolal
zoolal
داستان زیبا را بخوانید و در صورت تمایل آن را برای دوستان خود ارسال کنید
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم و آن زن گفت :کمی صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/23 - 20:51 ·
2
ıllı YAŁĐA ıllı
ggg.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دارم میخورم بفرمایید{-23-}
ıllı YAŁĐA ıllı
1515032_691000190930607_1430495119_n.png ıllı YAŁĐA ıllı
بفرمایید با تزئین {-197-}
Majid
akserver.ir_13905686701.jpeg Majid
ایرانی ها در اون دنیا


میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که:

آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن

اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید،

همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده

نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده...

یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد!



آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا

دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم

بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن .

خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه،

فرزندان من هستند وبهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی،

خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سرواقعی یعنی چی!!!



جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره

شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟

جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه...

این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این

طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن!

تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!...

حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!!

جبرئیل جان، من برم ....

اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!! قهقهه
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:22 ·
Majid
438892_vFQkVVK5.jpg Majid
داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد،گفتم بفرمایید.الووووو.....


فقط فوت کرد!:


گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه می خوای با من دوست بشی دو تا فوت کن،

دو تا فوت کرد...


گفتم اگه زشتی یه فوت کن،اگه خوشگلی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...


گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...


گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز،اگه ساعت 12 نمیتونی بیای یه فوت کن،

اگه میتونی بیای دو تا فوت کن.دوباره دو تا فوت کرد...


با خوشحالی گوشی رو قطع کردم.فردا صبحش حسابی به خودم رسیدم،

بهترین لباسامو پوشیدم و با ادکلن دوش گرفتم،تو پوست خودم نمی گنجیدم،

فکرم همش تو قرار امروز بود.


داشتم از خونه در میومدم که زنم صدام کرد و گفت:ظهر ناهار میای خونه؟


اگه نمیای یه فوت کن،اگه میای دو تا فوت کن!!!!!!!!!!!تعجب
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:17 ·
2
Majid
438892_XN8HXmzT.jpg Majid
فک کن :::: دخترا برن سربازی
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
مریم جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی

صبحانه:
وا...اقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفغ میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...


ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟ نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)

[align=-WEBKIT-RIGHT]بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام ش%8دت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده: بلندشید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:09 ·
Noosha
قورمه سبزی.jpg Noosha
صوفياجون
thumb_HM-20135767912538571661395058576.3522.jpg صوفياجون
ıllı YAŁĐA ıllı
836a5b22ab456fa79a888480c70d6c13.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
بفرمایید {-197-}
zoolal
zoolal
ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﭘﻠﯿﺲ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺍﻟﻮﻭﻭﻭﻭ ﭘﻠﯿﺲ !!!
ﮔﻔﺖ :ﺑﻠﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ !!
ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﻤﮏ ! ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎﺍﺍﺍﺍﺱ !
ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ! ﮐﺠﺎﯾﯿﯿﯽ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ !
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ... ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺳﻨﺪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺁﺯﺍﺩﻡ ﮐﺮﺩن
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/24 - 20:12 ·
7
صوفياجون
صوفياجون


دنبال یه حرف تازه توی رویای تو بودم
واسه ابراز علاقه ام این ترانه رو سرودم
تو عبور واژه ها که پشت هم پیش میگشتم
آخرش رسید به این حرف دوست دارمو نوشتم
دوست دارم رو نوشتم
من دوست دارم قدر آسمون پر ستاره
جوری که سمت تو میام بی اراده بی اشاره
بی اراده بی اشاره
من دوست دارم قدر ، قدری که تو نمیدونی
قدری که بگم تا ابد توی خاطرم میمونی
توی خاطرم می مونی
سمت من نشونه رفته تیر عشق تو عزیزم
دخل من اومده انگار بسته شد راه گریزم
عشق من یکی یه دونه است اصلا هم همتا نداره
تا همیشه مثل بارون روی دل تو می باره
من دوست دارم قدر آسمون پر ستاره
جوری که سمت تو میام بی اراده بی اشاره
بی اراده بی اشاره
من دوست دارم قدر ، قدری که تو نمیدونی
قدری که بگم تا ابد توی خاطرم میمونی
توی خاطرم می مونی
{-203-}{-168-}{-130-} {-203-}
{-130-}{-203-}{-74-}
Noosha
829581-aa941ab05f19a774c8c264f150bbf787-org.jpg Noosha
رضا
بفرمایید دهنتونو شیرین کنید...{-7-}
Noosha
albaloo Noosha
@bamy
بفرما آلبالو{-7-}
صوفياجون
10154898_10152073781361482_4967349052613701601_n.jpg صوفياجون
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ