یافتن پست: #بنشین

♥هـــُدا♥
جــدایی (1524).jpg ♥هـــُدا♥
گاهی دوست دارم بدون پک زدن

فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد

شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من...
♥هـــُدا♥
1340135187915923_large.jpg ♥هـــُدا♥
مگر خودت نگفتی خداحافظ؟

پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟

برو به سلامت

دیگر هم سراغم را نگیر!

خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم

و دلیل رفتنت را جویاشوم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/17 - 21:12 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
امشب همه غم های عالم را خبر کن !

بنشین و با من گریه سر کن، گریه سر کن !
ای میهن، ای انبوه اندوهان دیرین !
ای چون دل من، ای خموش گریه آگین !
در پرده های اشک پنهان، کرده بالین !
ای میهن، ای داد !
از آشیانت بوی خون می آورد باد !
بربال سرخ کشکرت پیغام شومی است !
آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد ؟
ای میهن، ای غم !
چنگ هزار آوای بارانهای ماتم !
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق ؟
مرغی که می خواند
مرغی که می خواست
پرواز باشد …
ای میهن، ای پیر
بالنده ی افتاده، آزاد زمینگیر !
خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها .
ای میهن ! در اینجا سینه ی من چون تو زخمی است ...
در اینجا، دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد ،
دمادم، دمادم ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/17 - 09:52 ·
7
ღ×گیلدا×ღ
477413_hNK7VVhP.jpg ღ×گیلدا×ღ
گاه یک به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ...
دیدگاه · 1392/03/11 - 16:45 ·
5
Mostafa
Mostafa
گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/10 - 00:28 ·
6
♥هـــُدا♥
Capture.PNG ♥هـــُدا♥
مـوهـآی یک زَن خَلـق نشـבه

برآی پوشانــבه شُـבن

یـآ برآی بـآز شـבن בر بـآב

یــآ جَلبِ نَظـر

یـآ برآی بـﮧ בنبال کشــیـבن نگــآه

موهــآی یک زَن خلـق شـבه

برآی عشقـــش

کــﮧ بنشینـב شـآنـﮧ اَش کُنـב , ببآفـב و בیوآنـﮧ شوב

בیوانـﮧ شوב...

عطرِ موهای یک زن فراموش شُـבنی نیسـﭞ
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/3 - 14:39 ·
5
عسل
عسل
خدایا

من دوست دارم در خیابان با کفش هایم راه بروم و به تو

فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر

کنم

"دکتر علی شریعتی"
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/31 - 00:33 ·
7
Mostafa
Mostafa
اشکم دونه دونه، از دیده روونه،
دل کرده بهوونه
ای خدا دیده و دل هر دو تا خونه
دل من هنوز جوونه، نکنه تنها بمونه،
توی این عهد و زمونه
هر دونه اشکی بر رخ بنشینه، از شاخ جوونی
، یک غنچه بچینه
اشکم دونه دونه، از دیده روونه،
دل کرده بهوونه
ای خدا دیده و دل هر دو تا خونه
دل من هنوز جوونه، نکنه تنها بمونه،
توی این عهد و زمونه
دل من هنوز جوونه، نکنه تنها بمونه،
توی این عهد و زمونه
ای دل گله کم کنی که پرستار نداری
از شکوه حذر کن که خریدار نداری
هر دونه اشکی بر رخ بنشینه، از شاخ جوونی،
یک غنچه بچینه
اشکم دونه دونه، از دیده روونه،
دل کرده بهوونه
ای خدا دیده و دل هر دو تا خونه
دل من هنوز جوونه، نکنه تنها بمونه،
توی این عهد و زمونه
دل من هنوز جوونه، نکنه تنها بمونه،
توی این عهد و زمونه



علی زارعی
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید
زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد


تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم
بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد



آن لحظـــه کــه بـا دوزخیــــان کنـــــم مـــلاقات
یک خمـــره شـــراب ارغـــوان بــرم به سوغات


هرقدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی
بنشینـــــم و بــــا دوزخیـــــــان کنـــم تــــلافی


جــز ساغـــر و پیمانــــه و ساقـــی نشنـاسـم
بــر پــایـــه پیمانــه و شـادی است اســـاسـم


گر همچــو همــــای از عـطش عشق بسـوزم
از آتــــــــش دوزخ نــــهراســــــم نــــهراســـــم



آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید
زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد


تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم
بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
{-35-}

یارب اندر کنف سایه ی ان سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گرفتد عکس تو بر لعل نگینم چه شود.....
دیدگاه · 1392/02/22 - 13:40 ·
2
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
گمم نکـטּ

قول میدم کـہ


گوشه ے حافظه ات آرآم بنشینم

بگذآربمانم
دیدگاه · 1392/02/18 - 19:59 ·
4
♥هـــُدا♥
AxS (89).jpg ♥هـــُدا♥
الاکلنگ را دوست ندارم


که شرط بالا رفتن من ، پایین آمدن تو بود


بیا روی تاب دو نفره بنشینیم...
دیدگاه · 1392/02/12 - 00:52 ·
7
شهرزاد
2v9r8m1.jpg شهرزاد
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
... گاهی چقدر دلت برای یک تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید
دیدگاه · 1392/01/28 - 15:27 ·
6
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
چنان قوی باشید که از آدم های نالایق بگذرید و آنقدر صبور که برای آدم های لایق به انتظار بنشینید !{-35-}
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز که همین شوق مرا، خوب ترینم، کافی ست …{-35-}
دیدگاه · 1392/01/21 - 18:05 ·
4
♥هـــُدا♥
4-my-self.jpg ♥هـــُدا♥
من هـرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام

من اینجا "من" را دیدم که اسیرِ زندانِ بزرگِ نوشتن بوده است !

همیشهِ ی خدا ، که زندان را پذیرفته ، باور کرده ، و به آن معتاد شده

و به تنهآ پنجره اش که بسیار بآلاست دل خوش کرده

و آن پنجره تویی عزیزم

آن پنجره ، آن دَر ، میله ها و همه ی صداهایی که از دور دست ـها می آیند

تا لحظه ـیی ، پروانه وار بر روی ذهن من بنشیند تویی...
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/19 - 12:02 ·
7
نگار
نگار
چنان قوی باشید که از آدم های نالایق بگذرید و آنقدر صبور که برای آدم های لایق به انتظار بنشینید !
دیدگاه · 1392/01/19 - 01:23 ·
5
m-p
36588_10151620278299319_850667590_n.jpg m-p
می‌تواند بنشیند بر درخت انار
لب‌های تو
یا
پیراهنِ پاره‌پاره‌ی یک سرباز
هیچ اتفاقی نمی‌افتد
ما
عادت داریم

ندیده‌ای؟!
... همان انگشت که ماه را نشان می‌داد
ماشه را کشید
ندیده‌ای؟!
که از تمام آدم‌برفی‌ها
تنها
لکه‌ای آب مانده بر زمین

دود، فقط نام‌های مختلفی دارد
وگرنه سیگار من و خانه‌های خرمشهر
هر دو به آسمان رفتند

غروب را قدم زده‌ام
صبح زود را گذاشته‌ام برای مردن
و باد
که فکر می‌کردیم
تنها از دوسویمان می‌گذرد
عقربه را تکان داد و
ما پیر شدیم

باد،
رفتن بود

زندگی،
رفتن بود

آمدن،
رفتن بود

انسان و ابر
در هز ار شکل می‌گذرند


گروس عبدالملکیان
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/18 - 22:13 ·
3
صوفياجون
صوفياجون
دلم یک می خواهد بیاید بنشیند فقط سکوت کند
و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم
تا کمی کم شود این همه بار . . .
بعد بلند شود و برود نه نصیحتی نه . . .
انگار نه انگار . . . !{-192-}{-109-}
دیدگاه · 1392/01/13 - 22:52 ·
3
MONA
MONA
{-82-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
00069.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
شبــهایم پـــر شــده از خواب هایی کـه در بیــداری انتظارش را دارم
می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی درد و دل کنم ...
از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت عروســی را به تن دارم کـه دامادش تــویـــی خوشحال کننــده است نــه ؟
اما همیشــه رخت عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!! {-124-}
نکنـــد نیایی و من اینجــا از غصه دلتنگــی نیامدنت بمیـــرم ؟!!!{-124-}
تو تعبیـــر خواب بلــدی دلکــــم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـه تا تو فاصلــه ایی نمــانده بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن فقط بیـــا
بودنتـــ را می خواهم ...{-124-}
دیدگاه · 1392/01/3 - 18:44 ·
4
MONA
MONA
فلکــــ کور استـــ دلم شوریده در شور استـــ
صدای خنده و آواز میاید ز کوی دلبرمـــ امشبـــ
صدای ساز می آید
دلم بی وقفه میلرزد نمیدانم چرا تنگـــ استـــ و میترسد
قدم لرزان به سوی کوچه می آیمـــ
وبا خود زیر لبـــ آهسته میگویمـــ
خدایا ترس من از چیستـــ ؟
عروس جشن امشبـــ کیستـــ ؟
صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش
صدای شیخ می آید... وکیلمـــ من
جوابـــ ده...وکیلمـــ من
صدای آشنایی بله می گوید
و مردمـــ یکصدا باهم مبارکـــ باد می گویند
خدای من صدای اوستـــ صدای آشنای اوستـــ
دلم در سینه میلرزد
برای مدتی ساکتـــ برای مدتی خاموش
و ناگه نعره امـــ در کوچه میپیچد
مبارکـــ نیستـــ مبارکـــ نیستـــ
نگار من عروس جشن امشبـــ نیستـــ
بگوییدمـــ دروغ استـــ انچه شنیدمـــ دروغ استـــ {-124-}
انچه فهمیدمـــ دروغ استـــ
ولی افسوس صدای نعره امـــ در ساز میمیرد
و داماد سرخوش از نگارمـــ بوسه میگیرد
فلکـــ کور استـــ زمین و آسمان کور استـــ
خدای من چه کس میگوید این سان ساکتـــ و آرام بنشینی{-124-}
چه کس میگوید این سان بی تفاوتـــ بر لبـــ این بام بنشینی
اگر مردم نمیدانن تو که نادیده میدانی..
رضا
رضا
بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا/پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو/بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا




رباعی شماره ۲
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ