Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #بود

...
...
کسی که بهشت رومیبینه دیگه به باغ وبستان راضی نمیشه..!
جاتون خالی دیشب سرخه حصاربودیم ولی اصلن حال نداد..
چراکه هفته پیشش ایزدشهربودیم...
{-41-}
دیدگاه · 1393/03/30 - 16:03 ·
5
صوفياجون
صوفياجون
؟ (تست روانشناسی بسیار جالب)
تست روانشناسی - خوشبختی موضوعی نسبی است. بعضی از ما اگر در غار زندگی کنیم راضی هستیم و برخی دیگر اگر در قصر باشیم باز هم ناراحت هستیم.



دکتر فرناز عطائی متخصص روانپزشکی گفت: در تمام اعصار، اندیشمندان درباره معنای خوشبختی بررسی کرده اند. راستی خوشبختی چیست؟



وی با طرح سوالات زیر میزان رضایت شما را از زندگی ارزیابی می کند.



اگر می خواهید بدانید که نسبت به دیگران چقدر خوشبخت هستید، پرسشنامه زیر را تکمیل کنید.
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
{-99-} سلووووووو ıllı YAŁĐA ıllı اجی خوووش اوووومدی مردم بابا از تنهایی از صبح اینجام {-9-}{-60-}{-35-}{-35-}
رضا
Nemidoonam-chatroom.png رضا

Warning: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 677
رضا
رضا
اگر از جام جهانی حذف بشه دلیلش عدم حضور سوباسا و واکاشی زوما و ایشی زاکی بوده {-7-}
صوفياجون
rbqsx9yqz1nuerm1mq5.jpg صوفياجون
روز 6 مرداد 1354 در بیمارستان مهر شهرستان ارومیه متولد شد . مادرش نسرین آقاخانی ، پدرش هوشنگ گلرویی و خواهری بزرگ تر از خود به نام یلدا داشت . وقتی که یک ساله بود ، خانواده به تهران نقل مکان کرد . دوران دبستان را در دبستان محمد باقر صدر و دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه طالقانی گذراند . دوران دبیرستان را در مدرسه مطهری گذراند . سال دوم دبیرستان به خاطر درگیری با ناظم مدرسه دو سال از تحصیل محروم شد . از آن سال ها شعر و شاعری را آغاز کرد و در یک دبیرستان شبانه شروع به تحصیل کرد . در آن سال ها بدلیل دیوارنویسی به مدت چند هفته دستگیر شد و تا شش ماه اجازه خروج از تهران را نداشت . در سال 1375 نخستین مجموعه شعر خود را به نام بمان ! نماند منتشر کرد . نخستین ترانه های خود را با خوانندگی حمید طالب زاده ضبط کرد . سال 1378 دومین مجموعه شعر خود را با نام مگر تو با ما بودی را منتشر کرد . در این سال شعر بلند قصه باغ پسته را سرود . او در حال حاضر به فعالیت های خود در عرصه شاعری ، ترانه نویسی و مترجمی ادامه می دهد .
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون



دیوارِ کوچه‌ی‌ ما هم‌سن‌ و سالمونه‌ !

اون‌ سرگذشت‌ِ نسل‌ِ خاکسترُ می‌دونه‌ !

ما آرزوهامون‌ُ رو آجراش‌ نوشتیم‌ !

گفتیم‌ که‌ تو جهنم‌ دنبال‌ِ یه‌ بهشتیم‌ !

تو بچه‌گی‌ نوشتیم‌ : یا مرگ‌ یا مصدق‌ !

نفت‌ُ ترانه‌ کردیم‌ ، ما بچه‌های‌ عاشق‌ !

تو فصل‌ِ نوجوونی‌ داس‌ُ چکش‌ کشیدیم‌ !

اعدامِ زنبقا ر ُ با داس‌ِ حیله‌ دیدیم‌ !

فصل‌ِ جوونی‌ِ ما دیوارِ خسته‌ی‌ سَرد ،

پیراهن‌ِ قشنگ‌ِ شب‌نامه‌ رُ به‌ تن‌ کرد !

از آسمون‌ صدای‌ بال‌ِ کبوتر اومد !

تقویم‌ِ خون‌ ورق‌ خورد ! گفتن‌ قُرُق‌ سَر اومد !

امّا نشد رهایی‌ شعری‌ بشه‌ رو دیوار !

ما جنگُ دوره کردیم تو بُهت‌ِ دودُ رگبار !

وقتی‌ شقیقه‌هامون‌ جوگندمی‌ شد آخر ،

تو آسیاب‌ِ صبرِ اون‌ جنگ‌ِ نابرابر !

دیوارِ کوچه‌ زخمی‌ از خنجرِ بلا بود !

شعرای‌ یادگاریش‌ با اشک‌ِ مادرا بود !

اون‌ زخما رُ پوشوندن‌ با رنگ‌ُ ننگ‌ُ انکار !

گفتن‌ : نوشتن‌ از عشق‌ ممنوعه‌ روی‌ دیوار !

ما پا به‌ پای‌ دیوار ویرون‌ شدیم‌ ، تکیدیم‌ !

حرفای‌ قلبمون‌ُ رو آجراش‌ ندیدیم‌ !

حالا دیگه‌ رو دیوار چیزی‌ نمونده‌ باقی‌ ،

جز آگهی‌ِ مرگ‌ِ هم‌کوچه‌های‌ یاغی‌ !

هم کوچه های یاغی !

چیزی نمونده باقی !

چیزی نمونده باقی ...
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
قبلا میشد کرد خوب بوداااا{-95-}
صوفياجون
صوفياجون



اندوه پرست


کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می
شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو
آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پایز بودم
... ادامه
raha
raha
کمبود خواب بایک روز مرخصی حل میشود. کمبود وقت بامدیریت زمان. سایرکمبودها نیز علاجی دارند. باکمبود دستهایت چه کنم
دیدگاه · 1393/03/29 - 23:43 ·
5
bamdad
bamdad
گزارشگر بازی ایران یه جوری میگفت ایران صفر نیجریه صفر

انگار صفر ایران بزرگتر بود

اینجوری :

0 - o

{-7-}
bamdad
bamdad
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !

من را به من نبودن محکوم نکن !

من همانم که درگیر عشقش بودی !

یادت نمی آید ؟!

من همانم !

حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/29 - 22:42 ·
4
bamdad
bamdad
آرزویم برایت این است : در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن ، آرام قدم برداری

برای زندگی کردن . . .
دیدگاه · 1393/03/29 - 20:46 ·
4
bamdad
bamdad
گفتم :



تمام وجودم از آن تو بود



مشکلم چیست که با من چنین میکنی ؟



گفت :



آنقدر خوبی که حالم را بهم میزنی ...
{-28-}
دیدگاه · 1393/03/29 - 20:40 ·
5
صوفياجون
صوفياجون
فرق مدرسه و دانشگاه :

اگه به مدرسه دیر برسی مجبوری بری نیمکت آخر بشینی...

ولی اگه به دانشگاه دیر برسی مجبوری بری نیمکت اول بشینی{-7-}{-7-}
ما که کلاسمون به طوری پُر میشد باید میرفتیم از کلاسای بغل صندلی بیاریم دم تخته هم ردیف با استادم مینشستیم {-7-}{-7-}یادش بخیر{-57-}
رضا
رضا
2 روز به پایان فصل مونده .
رضا
رضا
چقدر بد بود و چقدر بد حذف شد .
دیدگاه · 1393/03/29 - 01:59 در ورزش ·
5
Hooman
Hooman
در شهر بودم دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود :
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوسی !
اما دریغ ؛ هیچکس دنبال خدا نبود و خدا به دنبال همه …
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/29 - 00:34 ·
1
zoolal
zoolal
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت:
نرو که بن بسته!
گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم
و به سر کوچه رسیدم؛
پیر شده بودم!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/28 - 23:09 ·
4
zoolal
zoolal
پسرک شش ساله پتویش را روی سرش کشید،
او هم خسته بود از قصه‌ی پری رویایی!
دیدگاه · 1393/03/28 - 23:07 ·
3
صوفياجون
صوفياجون
سلووووو منم اووومدم با دو صفحه پُر تایپیدنی . {-35-}{-60-}{-68-}{-110-}
zoolal
zoolal
هیچ وقت گریه کردن آدمها رو از این زاویه قضاوت کردید؟
برخی گریه میکنند...
نه به خاطر اینکه ضعیف هستند!!!
بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند....
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/28 - 18:28 ·
5
zoolal
zoolal
مناظره با جناب خر ........

روزی به رهی مرا گذر بود
خوابیده به ره جناب خر بود

از خر تو نگو که چون گهر بود
چون صاحب دانش و هنر بود

گفتم که جناب در چه حالی
فرمود که وضع باشد عالی

گفتم که بیا خری رها کن
آدم شو و بعد از این صفاکن

گفتا که برو مرا رها کن
زخم تن خویش را دوا کن

خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحوش باشد

نه ظلم به دیگری نمودیم
نه اهل ریا و مکر بودیم

راضی چو به رزق خویش بودیم
از سفرۀ کس نان نه ربودیم

دیدی تو خری کشد خری را؟
یا آنکه برد ز تن سری را؟

دیدی تو خری که کم فروشد ؟
یا بهر فریب خلق کوشد ؟

دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
یا بر خر دیگری سوار است؟

دیدی تو خری شکسته پیمان؟
یا آنکه ز دیگری برد نان؟

دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مرده و زنده باد گوید؟

دیدی تو خری که در زمانه؟
خرهای دیگر پیش روانه

یا آنکه خری ز روی تزویر
خرهای دیگر کشد به زنجیر؟

هرگز تو شنیده ای که یک خر؟
با زور و فریب گشته سرور

خر دور ز قیل و قال باشد
نارو زدنش محال باشد

خر معدن معرفت کمال است
غیر از خریت ز خر محال است

تزویر و ریا و مکر و حیله
منسوخ شدست در طویله

دیدم سخنش همه متین است
فرمایش او همه یقین است

گفتم که ز آدمی سری تو
هرچند به دید ما خری تو

بنشستم و آرزو نمودم
بر خالق خویش رو نمودم

ای کاش که قانون خریت
جاری بشود به آدمیت
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/28 - 18:21 ·
6
zoolal
zoolal
آنقدر تنهایم که در خودم خودی را ساخته ام تا با او ، ما شوم!
و اين طور شد که ناگهان تمام اطرافم پر شد
از تکثير وحشت آور آدمهايی که پر از « ما » های تنها بودند .
به راستی آيا من کپی نا شناخته ای از تنهايی آدمها نيستم ؟!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/28 - 18:17 ·
6
zoolal
zoolal
آدمهای ساده
آدمهای ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند.
همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند.
آدمهای ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است.
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند یا
زمینشان میزند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب “آدم” می دهند . . .
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/28 - 18:06 ·
5
صفحات: 126 127 128 129 130

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ