Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #بیچاره

abbasali
abbasali
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد ! هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!! مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ... بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !
... ادامه
رضا
رضا
بیچاره عروسک دلش میخواست زار زار بگرید اما لبخند را برلبش دوخته بودند
دیدگاه · 1390/07/22 - 20:15 ·
1
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است<br>بنده: خدایا! خسته ام! نمیتوانم<br>خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان<br>بنده: خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم<br>خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان<br>بنده: خدایا سه رکعت زیاد است<br>خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان<br>بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟<br>خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله<br>بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد<br>خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم<br>بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد<br>خدا: ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است<br> چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است،<br>امشب با من حرف نزده<br> ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم،اما باز خوابید<br>خدا: اذان صبح را میگویند<br>ای بنده ی من بیدار شو نمازصحبت قضا میشود<br>ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟<br>خدا: او جز من کسی را...شاید توبه کند
... ادامه
تشنه لبان
تشنه لبان
همیشه از تو نوشتن برای من سخت است که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟! چقدر این همه دیدن برای من سخت است خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است نقابدار خودی را چگونه بشناسم در این زمانه که خود را شناختن سخت است قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است برای پیچک احساس بی خزان سهیل همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است عزیز من« همه جا آسمان همین رنگ است» بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است
... ادامه
دیدگاه · 1390/07/13 - 23:44 ·
صفحات: 15 16 17 18 19

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ