یافتن پست: #جدا

bamdad
bamdad
جدا ماندن از کسی که دوستش داری
فرقی با مردن ندارد
پس عمری که بی تو میگذرد
مرگیست به نام زندگی...
دیدگاه · 1393/01/7 - 13:58 ·
9
soheil
soheil
طوطی غمین نشسته که قنّاد می رود

شیرین دلش گرفته که فرهاد می رود



چرخد زمان که یاد عزیزان مکن ولی

عمــر عزیز هم مگر از یــاد می رود



سرو و سمن گــرفتــه سرِ ره ز باغبــان

کان سایه بین که از سر شمشاد می رود



ایــن انس و الفتی که بود حاصل حیــات

خود خرمن گلی است که بر باد می رود



روزی بهم رسیدن و روزی جدا شدن

دادی نــرفتــه نــوبــت بیداد مــی رود



بر هر شکنج طرّه اش آویز چشم و دل

این سرو نـاز بین که چه آزاد می رود



نوشادی است و آمد و با عاشقان خود

نوشی چشاند و باز به نوشاد می رود



فریاد عاشقان همه گو در گلو شکن

هرچند کار عشق ز فریاد مـی رود



گرد غمش به اشک فرو شوی، شهریار

وانگــاه شاد بــاش کــه دلشــاد می رود
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:48 ·
3
bamdad
bamdad
دلم میخواهد به کما بروم تا کمی جدا شوم از هر هیاهو ایی


و آرام بگیرم برای همیشه
دیدگاه · 1393/01/4 - 16:39 ·
9
bamdad
bamdad
خبر داری از من؟

خبر از دلتنگیهای من چطور؟

و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند...

خبرش رسیده که مرده اند؟

هیچ سراغ دلم را میگیری؟

کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟

مچاله ام از دلتنگی؟

افسوس...

افسوس که هیچ کلاغی نساختیم میان هم...

وجدانت راحت...

خبرهای من به تو نمیرسد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 23:37 ·
7
bamdad
bamdad
✔♥Дℓɨ♥✔
خطاست اگر بیندیشیم
که عشق
نتیجه ی همنشینی درازمدت و باهم بودنی مجدانه است
عشق ،
ثمره ی خویشاوندی دو روح آشناست
و اگر
این خویشاوندی در لحظه ای تحقق نیابد
در طول سالیان هم تحقق نخواهد یافت...
bamdad
bamdad
بعد از مرگم،

قلبم را جدا از من خاک کنید

من و دلم هیچ گاه

آبمان توی یک جوی نرفت...
دیدگاه · 1392/12/25 - 21:34 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
cut-the-rope-time-travel-android.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
bamdad
bamdad
چه سخت است...

تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی

و دل سپردن به قبرستان جدایی وقتی می دانی...

پنجشنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات

فاتحه ای بخواند..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/24 - 22:27 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
تنها امید منکه ناامیده ، امید من دوباره ته کشیده

لحظه به لحظه فکر نا امیدی ، این لحظات امونمو بریده

اون که میگفت با دستای دل من ، از قفس بی کسی آزاد شد

چی شد که با گریه ی من شاد شد ، با شبنم اشک من آباد شد


از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم ، خواستم دلم یه گوشه ای بمیره

خسته شدم ، چه انتظار سختی ، یکی بیاد جون منو بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد،نبضم با ضربه های معکوس مرد

قلب من ازخستگی خوابش گرفت ، این دل نا امید و مایوس مرد


شاید صدای زخمیه دل من ، مرحم زخمای دل تو باشه

شاید که قصه ی جدایی من ، نذاره هیشکی از کسی جدا شه



از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم ، خواستم دلم یه گوشه ای بمیره

خسته شدم ، چه انتظار سختی ، یکی بیاد جون منو بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد،نبضم با ضربه های معکوس مرد

قلب من ازخستگی خوابش گرفت ، این دل نا امید و مایوس مرد
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون

{-109-}
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست
خو کرده قـفـس را مـیـل رهـا شدن نیست
مـن با تـمام جانم پر بسته و اسیرم
باید که با تو باشم در پـای تـو بـمیرم
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
این بار قصه ها را از دوش خسته بردار
من کوه استوارم به مـن بگـو نـگـه دار
عهدی که با تو بستم هرگز شکستنی نیست
این رشته تا دم مرگ هرگز گسستنی نیست
صبحت بخیر عزیزم
با آنکـه گفتـه بودی
دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت
از قـلـب خـستـه تـو
گویـد حدیث بـسـیـار
صــبـحت بـخـیـر عزیزم
بـا آنــکـه در نــگــاهــت
حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه
می خوانم از دو چشمت
تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ