یافتن پست: #جدا

zoolal
zoolal
دیدی ای غمگین تر از من بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 18:45 ·
2
رضا
14-6-13-21123water_challenge_02.jpg رضا
...
love-mor92.jpg ...
جدایی ازتوبرایم
بسان نوشیدن قهوه ای تلخ بود
که ته آن
قرعه بودنت
به فال دیگری تعبیرشد..
متن ازنیما
ıllı YAŁĐA ıllı
د.png ıllı YAŁĐA ıllı
بازنده های اصلی بازی ایران و آرژانتین چه کسانی بودند؟

2 دیدگاه · 1393/04/2 - 09:50 در ورزش ·
12
صوفياجون
صوفياجون

{-41-}{-41-}
نگاه عاشقانمون
حرفای شاعرانمون
قرار بی قراری و گرفتن بهانمون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

قرار دل بردنامون
دوست دارم گفتنامون
برای هم به خاطر عشق قسم خوردنامون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

گفتن قصه های خوب قصه خورشید و غروب
قصه نخلای جنوب
لب دریا لب دریا
صحبت ساحل امید دیدن قوهای سپید
دادن وعده و نوید
لب دریا لب دریا

قرار دل بردنامون دوست دارم گفتنامون
برای هم به خاطر
عشق قسم خوردنامون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

دیدن پنهون شدن مثل یه خورشید توی آب
دیدن اون لحظه ای که آبها میشه رنگ شراب
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

وقتی به دریا می زنیم دست منو رها نکن
اون کسی که دوست داره تو از خودت جدا نکن
لب دریا لب دریا لب دریا لب دریا
sam
sam
فامیل دور: آقای مجری من اگه یه بریط(بلیط) داشته باشم میتونم خودم بشینم بچه رو بزارم روی پام؟
مجری: نه نمیشه،هرکی باید بلیط جداگونه بخره.
فامیل: ای بابا هواپیماهم مث این تاکسی مسخره هاس که میگه اونم باید آدم حساب بکنی؟... آقای مجری اصن بریط مگه واسه صندری(صندلی) نیست؟
مجری: چرا هست.
فامیل: خب چیکار دارن من یه صندری خریدم درم(دلم) میخواد ده نفرو سوار کنم!

مجری: نمیشه عزیزم آخه.
فامیل: آقای مجری اگه بخوام شمارو ببرم...اران(الان) نه ها، یوقت توقع ایجاد نشه! چون پورشو (پولشو) ندارم! اگه من مثرا (مثلا) یدونه صندری خریدم؛ ما میتونیم با هم بشینیم دیگه؟ من میشینم بغرت (بغلت)، بچه هم میشینه بغر شما، دوره هم میشنه بغر من!
مجری: عزیزم نمیشه مث موتور نیست که چند نفر سوار میشن، عجیبم هست،
فامیل: آقای مجری مگه باهم ازین حرفا داریم! آقا شاگرد شوفره بامن!
مجری: نمیشه، هواپیما نمیشه، مهماندار داره!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/31 - 12:52 ·
4
صوفياجون
201361623265035a.jpg.jpg صوفياجون
{-41-}{-41-}{-197-}
تعداد: 6 نفرزمان تهیه: 15 دقیقهزمان خنک شدن: یک تا 8 ساعتمواد لازم• 4 عدد لیموی خرد شده• یک و نیم پیمانه برگ های تازه نعناع و ریحان• 6 تا 8 پیمانه آب• 6 تا 8 پیمانه یخ• برگ های تازه نعناع یا ریحان برای تزئینروش تهیه1. تکه های لیمو را داخل پارچ بیندازید. برگ های نعناع را کف دست خود کمی فشار دهی تا عصاره آن بیرون بیاید. آنها را داخل پارچ بیندازید. آب را اضافه کنید. درب آن را ببندید به مدت 1 تا 8 ساعت آن را در یخچال خنک کنید. 2. مایع را از صافی عبور دهید تا برگ های سبزیجات جدا شوند. تکه های لیمو و برگ های نعناع را در 6 یا 8 لیوان به طور مساوی تقسیم کنید. برای هر لیوان یک قالب یخ بیندازید. آب لیمو را اضافه و سرو کنید.
...
...
ظهرزرشک پلوبامرغ درست کردم!
همه راضی ولی من ناراضی!
...
tasliat1234.jpg ...
Nooshaدلم کرده هوای یاررفته
نه یک روزودوروزبلکه یه هفته
خوشاایام خوب آشنایی
دریغا!که جدایی هاچه سخته
همه گویند:که قسمت بوده هجران
که تقدیرجدایی کاربخته
به مکتب خانه عشق مینویسم
کلام عاشقی هایم به تخته
به باغ سبزرنگ زندگانی
دل بی یارچون مرگ درخته
درخت عشق من مردازغم یار
به باغ زندگانی چندوقته
شعرازنیما تقدیم به ندای بهترازجانم ندایی"وقتی گفتی:نیمادارم ذره ذره آب میشم آب شدم وزیرزمین رفتم که چرانمیتونم کاری کنم که ندا خوشحال شه هعی ی ی ی... افسوس.. هیهات وصددریغ..! {-31-}
دیدگاه · 1393/03/27 - 00:03 ·
5
zoolal
zoolal
تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
دیدگاه · 1393/03/20 - 15:38 ·
8
bamdad
bamdad
زندگی دیکته گفت و ما همش غلط پشت غلط
عشق و نوشتیم با الف نقطه گذاشتیم ته خط

من و از اول همه جا نشوندن آخر کلاس
حالا میگن ی کاری کن میگن حسابت با خداست

خدا اجازه من دلم بسته به زنجیر غمت
نگا نکن به جرم من نگا بکن به کرمت

خونه ی بی چراغ من از تو همیشه روشنه
بخشش چندمه توئه توبه ی چندمه منه

تو بهترین رفیقمی نمیشه از تو دل جدا
گمم نکن تو تاریکی دستمو ول نکن خدا...

{-47-}
دیدگاه · 1393/03/19 - 22:13 ·
5
عسل
عسل
آقا من به کار بد کردم
دسم خورد به خدا
رضا رو لغو کردم{-52-}{-59-}
ببخشید به خدا الان درسش میکنم
bamdad
bamdad
حس میکنم بین این روزها گم شده ام، اگر اشتباه نکنم بر میگردد به روزی که دستم را از دست واقعیت جدا کردم و دنیایم را به اما و اگر سپردم....
دیدگاه · 1393/03/17 - 21:26 ·
8
zoolal
zoolal
تا تو رفتی همه گفتند:
" از دل برود هر آنکه از دیده برفت "
و به ناباوری و غصه ی من خندیدند . . .
آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت
کاش می آمدی و می دیدی
که در این عرصه دنیای بزرگ
چه غم آلوده جدایی هایی ست
و بدانی که . . .
از دل نرود هر آنکه از دیده برفت . . .
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/16 - 08:21 ·
2
bamdad
bamdad
همه نیمکت های توی پارک دونفره ان!!!

بی خیال....
رو چمن میشینم

{-109-}
...
...
نفس میکشم
نبودنت را...!
هوای بوی تنت راکرده ام؛
میدانی!
پیرهن جدایی ات
بدجوربه قاامتم گشاداست...!!!
{-35-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 21:36 ·
6
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
ﻫﯽ آقا ﭘﺴﺮ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﺸﺪﯼ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﺵ ﻧﮑﻦ ...
ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﺸﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺏ ﺩﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﺎ ﻧﻪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻧﺪﺍﺭ ...
ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺸﻮ ...
ﺣﺘﯽ ﺑﻮﺳﺶ ﻫﻢ ﻧﮑﻦ ...
ﺍﻭن ﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﻌﺘﺎﺩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ..
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ...
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻔﺮ ﺑﻌﺪﯼ ﺳﺮ ﺳﺨﺘﯽ ﺏ ﺧﺮﺝ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ ...
ﻋﺎﺩﯼ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭﺗﻮ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﯼ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﺭﺍ ﻫﺮﺯ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩﺕ ...
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﮔﻮﻝ ﻧﺰﻥ ﮐﻪ ﺍون ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩ ...
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺏ ﺗﻮ ﻧﺼﯿﺤﺖ؛ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻥ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ...
به ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 19:30 ·
12
محمدطاها
محمدطاها
نويسم نامه اي از بينوايي
ببندم بر پر مرغ هوايي
ببر مرغك به دست مادرم ده
بگو صد دادو بيداد از جدايي...
دیدگاه · 1393/03/3 - 00:39 ·
4
bamdad
bamdad
دووووور شد

و رفتنش را

جاده

یکطرفه قضاوت کرد



مانده بودم

میان چرخ های سنگینِِ ِ جدایی،رفتن ،بی بروبرگرد ، سکوت!
... ادامه
✔♥Дℓɨ♥✔
10360446_880736535275093_4099607817224656904_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
آنان که با ای از هم جدا می شوند ،
از هم نمی شوند ...

" سیلویا پلات "
iman
iman
قسمـــ خورده بودی کنارمـــ بمونی

چرا زیر حرفاتـــ داری میزنی ؟!

خدا شاهدم بود بترس از نگاهش

نمیذاره ساده ازمـــ بگذری

نگو اشتباه بوده عشــــق مـــن و تــــو

نگو روزگار واسمون بد نوشتـــ

بیا باورمـــ کن منو خوبـــ نگاه کن

نذار کمـــ بیارمـــ توی سرنوشتـــ

یه دنیا بهونه چقد بچگونه

نمیبخشمتـــــ

شبـــ و روز نداری چرا بیقراری

نمیفهممتـــــ

شکایتـــ ندارم از این روزگــــار

مـــــن از ســــادگی خودمـــ دلخورمـــ

چرا باورمـــ شد میگفتی یه عمر

کنارتـــ میمونمـــ ، قسمـــ میخورمـــ ...!!!



نگاه به من نکن اینمـــ یه روزی من کسی بودمــــ

عشق تو باعثش شده حالا که اینجوری شدمــــ

آرومه قلبـــ من قراره ارومــ ارومـــ ازمـــ جدا شه

تا زیر گریه میزنمـــ من انگار که اونمــــ از خداشه

غزال سردر گمــــ من فداتــــ بشمــــ چرا پّری

یه جور باهامــــ حرف میزنی انگار که خیلی دلخوری

بگو بذار خالی بشی بزن دلتـــ خنکــــ بشه

بزن که جای دستــــ تو رو صورتــــ من حکــــ بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 16:54 ·
4
sam
sam
روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.
پسر متوّجه دو دیوار براق نقرهای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا
شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟ پدر که تا بحال
در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و
نمیدانم .
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آن
دیوار نقرهای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار
براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته
شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از
یک شروع و بتدریج تا سی رفت، هر دو خیلی متعجب تماشا میکردند که
ناگهان ، دیدند شمارهها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در
این وقت دیوار نقرهای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو
طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت سريع برو مادرت رو بيار اينجا{-18-}
دیدگاه · 1393/02/24 - 14:59 ·
3
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ