یافتن پست: #حج

zahra
zahra
یعنی حجم فکری که قبل خواب تو کله من میاد

اگه وسط روز میومد روزی ۲ یا شاید ۳ تا اختراع رو تو کارنامم داشتم !
دیدگاه · 1393/02/11 - 09:03 ·
2
رضا
1_firefox-logo-oct-08.jpg رضا
رضا
رضا
چی شد دیگه نه خبری از پارتی هست نه خبری از تفسیر سریال و فیلم هست ؟
hamed
hamed
خانومی که دنیای بعد از مرگ را دیده
سلام دیروز رفتم افسریه پیش دختر داییم موضوع جالبی رو برام تعریف کرد ،دختر داییم پیش دانشگاهیه وتهران هم دوره های پیش دانشگاهیش از تابستون شروع میشه . میگفت هفته پیش خانومی رو به دبیرستان آوردند که بسیار محجوب و زیبا بود چادری بر سر کرده پوشیه زده بود اما وقتی داخل شد پوشیه را برداشت .گفت میخواهم برایتان اتفاقی که برایم افتاده است را تعریف کنم دوستان من از زبان خود آن خانوم نقل میکنم؛ ۲۱ سالم بود دختر شر وشوری بودم نه اهل نماز نه روزه حتی آیه ای از قرآن را نخوانده بودم مگر به اجبار ودر مدرسه همیشه با تیپ فجیهی به بیرون میرفتم و مادرم را دل آزرده میکردم روزی داشتم از خیابون رد میشدم که ماشینی با من برخورد کرد ومرا ضربه مغزی کرد تا بیمارستان درد کشیدم ووقتی همه را بالای سر دیدم بیهوش شدم که یک دفعه دیدم خودم روی تختم اما دارم خودم را میبینم و متوجه شدم حالا روح هستم روح بشدت حرکت کرد بصورت پرواز روی زمین تا به تونلی رسیدم داخل صحرایی شدم در آنجا آقای بسیار زیبا و بلند قدی را دیدم که نورانی بود تا مرا دید روی برگرداند وپشت برمن کرد روح باز حرکت کرد خود را در اتاقی دیدم که دو صندوق در آن بود و موجودی بسیار ترسناک که همانا شیطان بود بطرفم آمد در صندوق باز شد فرشته ای بمن گفت در اینجا باید کار ای خوبت را از صندوق برداری بطرف او پرتاب کنی من هم شروع کردم و خوبی ها را بسمتش سوق دادم اما طولی نکشید صندوق خالی شد ‌و من تازه فهمیدم که ای وای من درآن دنیا چه کردم هیچ کار خیری ندارم ببه جای دیگری رفتم جهنم را دیدم به شدتی ترسناک بود که روحم تا شد روی زمین آنجا آتش نبود مواد مذاب بود باز همان موجود ترسناک را دیدم با لیوان آبی به سمتم آمد و گفت بخور و بنده من شو من عقب رفتم و پرت شدم باز به همان صحرای اولیه آن آقای بلند قد گفت ببریدش تا مواد مذاب بخورد تو جهنمی هستی در آن جاودانی دو موجود ترسناک مرا شلاق زدند شلاق هایی که بطور حتم اگر جسم بودم تمام استخوان هایم خورد میشد خوک هایی را دیدم که صورت آدم داشتند بسیار ترسناک بود یک دفعه تکانی خوردم و خود را روی تخت یافتم و دکترانی که شک میدادند آری واقعا برای لحظاتی مرده بودم از آن ببعد دیگر خطا نکردم حال۲۸ سال دارم من آن آقای نورانی را در خواب دیدم که لبخند زیبایی بمن میزد :-) . خلاصه که اینم از لحظات
... ادامه
zahra
zahra
bamdad
bamdad
متین (میراثدار مجنون)
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد

و برمی گشت !

پرسیدند :

چه می کنی ؟

پاسخ داد :

در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …

گفتند :

حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد

گفت :

شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما

آن هنگام که خداوند می پرسد :

زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟

پاسخ میدم :

هر آنچه از من بر می آمد !!
zoolal
zoolal
ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺱ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﮐﺮﺩﻩ
ﯾﮏ ﺭﻓﯿﻖِ ﺷﺶ ﺩﺍﻧﮓ
ﯾﮏ ﺁﺭﺍﻡِ ﺩﻝ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻩ
ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺤﮏ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻧﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﺭﻓﯿﻘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻮﯾﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺸﻨﻮﺩ…
ﺑﺨﻨﺪﻡ ﻭ ﺣﺠــﻢ ﺑﻐﻀﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺒﯿﻨﺪ…
ﺭﻓﯿﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻤﺶ ﺑﺮﻭ ،
ﺍﻣﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪﮐﻪ ﻧﺮﻭﺩ ،
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﻧﺪﻧﺶ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻣﯽ کند
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/28 - 15:18 ·
3
zoolal
zoolal
ﻳﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺭﻓﺖ ﻛﻼﻧﺘﺮﻯ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﺴﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩﺍﺵ ﻓﺮﻡ ﭘﺮﻛﻨﻪ ..
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺯﻧﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﺮﻳﺪ ﻭﻟﻰ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻪ ﺧﻮﻧﻪ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﻗﺪﺵ ﭼﻘﺪﻩ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻗﺖ ﻧﻜﺮﺩﻡ !
ﭘﻠﻴﺲ : ﻻﻏﺮﻩ؟ ﭼﺎﻗﻪ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﻳﻪ ﻛﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﻻﻏﺮ … ﻳﺎﭼﺎﻕ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﺭﻧﮓ ﭼﺸﺎﺵ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺩﻗﻴﻘﺎً ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﺭﻧﮓ ﻣﻮﻫﺎﺵ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﻭﺍﻻ … ﻫﻰ ﺭﻧﮓ ﻣﻴﻜﻨﻪ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﭼﻰ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﭘﻴﺮﻫﻦ …!! ﻣﺎﻧﺘﻮ …!! ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ !!
ﭘﻠﻴﺲ : ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ؟
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﺁﺭﻩ
ﭘﻠﻴﺲ : ﺍﺳﻢ، ﺭﻧﮓ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﺎﺷﻴﻦ،
ﻣﻬﻨﺪﺱ : ﻳﻪ AUDI ﻣﺸﻜﻰ A8، ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ V6 ، ﺣﺠﻢ 3000
ﺳﻮﭘﺮﺷﺎﺭﮊ ﺑﺎ 333 ﺍﺳﺐ ﺑﺨﺎﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺩﻭﺭ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻭ ﺗﻴﭗ
ﺗﺮﻭﻧﻴﮏ ﻫﺸﺖ ﺳﺮﻋﺘﻪ ﺍﺗﻮﻣﺎﺗﻴﮏ ﺑﺎ ﻗﺎﺑﻠﻴﺖ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﻣﺪ ﺩﺳﺘﻰ ﻭ
ﺗﻤﺎﻡ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﺵ ﻓﻮﻝ LED ﺑﺎ ﺩﻳﻮﺩﻫﺎﻯ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻧﻮﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻤﺎﻡ
ﻓﺎﻧﻜﺸﻨﻬﺎﺵ ﻭ……
ﻳﻪ ﺧﺮﺍﺵ ﺧﻴﻠﻰ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻢ ﺭﻭﻯ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﻳﻰ ﺳﻤﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ …
ﻣﻬﻨﺪﺱ ! ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﺯﺩ ﺯﻳﺮ ﮔﺮﻳﻪ (…!!ﭘﻠﻴﺲ : )
ﻣﺘﺎﺛﺮ (!! ﮔﺮﻳﻪ ﻧﻜﻨﻴﻦ ! ﻣﺎ ﻣﺎﺷﻴﻨﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭘﻴﺪﺍﻣﻴﻜﻨﻴﻢ!!!!! :|
ببینید مردها ی ی همچین موجودات با دقتی هستنا ....!!
حمید
حمید
خواهرم! لباس تو ،پرچم ارزش های توست .علمداری کن...!


با شمــا هستم!

با شمايي كه مياي ميگي :

وقتي حجاب دارم زشت ميشم!

يا حجابمو براي زيباشدن برداشتم!

يا حجابو دوس دارم ولي از ديد مردم زيبا نيستم!

بايد بگـــم،

نه از دست من نه از دست هيچ كس ديگه

كـــآري بر نميـــآد!

تـــــا وقتــي

ملاكـــ زيبـــايي برای زنان ودختران؛ آنجلينا جولي باشه،

همينيه كه هست!

يه بار هم كه شده،

بیاید ملاك هـــا تون رو عوض كنيــــد

زيبا باشید، زيبايي رو دوست داشته باشید ، امـــا نگذارید جاي اهداف زيبايتان را بگيرد...


جهت تعجیل در فرج آقامون

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
... ادامه
حمید
حمید
همه چيزش درست بود

فكر ميكرد باحجاب است

فكر ميكرد نماز خوان است

فكر ميكرد كارش درست است

فكر ميكرد به بهشت مي رود!

امــّـــا....

امـــــآن از غفلت!

همه اش در حد يك فكــــر بود.

نه تنـــها،

بهشــت خود را به كوهــان شتــري فروخت،

بلـــكه

لـعنـتِ هميشگي را هم به اِزايـــش خريــده بـود
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/23 - 12:27 ·
9
bamdad
bamdad
شما یادتون نمیاد...

منم یادم نمیاد!!!!!!!!

ولی میگن ؛آدما یه زمانی مهربان بودن...!!
๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
دیدگاه · 1393/01/18 - 19:41 ·
8
حمید
1حجاب.jpg حمید
برداشتن حجاب از سر تو مقدمه ای می شود بر برداشته شدن حجاب از چشمان دیگران

به چشمان خیره ی دیگران به خودت ایراد مگیر که مقصر خود تو هستی
... ادامه
حمید
حمید
بانو کاش این باطن پاکی که می گویی

ظاهرش هم خدایی بود...

بانو کاش می دانستی خدایی که دلت با اوست

حجاب را چقدر دوست می دارد...

و می دانم که می دانی خدا تو را چگونه بیشتر دوست دارد..
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است

کفشهایی منتظر در چارچوب در

کوله باری مختصر لبریز بی صبری است

پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد

در تب دردی که مثل زندگی جبری است

و سرانگشتی به روی شیشه های مات

بار دیگر می نویسد :



” خانه ام ابری است"



مرحوم قیصر امین پور
... ادامه
zahra
1393524742661196_large.jpg zahra
در روزگاری كه :

زن را بـ‌ه "تن" می شناسند

غیرت را "بددلی" می نامند

و باحجاب را " اُمل" می دانند ،

تو همچنـان "فرشته" بمان

بانوی سرزمین من ...
... ادامه
soheil
soheil
خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است
ملک ایران سرزمین دکتران
این‌قدر دکتر نباشد در جهان
شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک
کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک


عابران هر خیابان دکترند
دانه‌های برف و باران دکترند
هم وزیران هم مدیران دکترند
بیشتر از نصف ایران دکترند
هرکه پستی دارد اینجا دکتر است
دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است

هرکه شد محبوب از ما بهتران
هرکه شد منصوب بالا دکتر است
هرکه رد شد از در دانشکده
یا گرفته دکتری، یا دکتر است
شعر نو مدیون دکترها بوَد
تو ندانستی که نیما دکتر است؟



شاعر تیتراژهامان دکتر است
مجری اخبار سیما دکتر است
آن‌که مثل آفتاب نیمه‌شب
سر زد از صندوق آرا دکتر است
شاد باش ای دکتر آرای ما
دکترای جمله دانش‌های ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما
دکترایت نخوت و ناموس ما
در جهانی که پر است از نابغه
دکتری چندان ندارد سابقه
بی‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری
سرزمین ماست مهد دکتری

خط‌مان وقتی شبیه میخ بود
ای‌بسا دکتر در آن تاریخ بود
این‌همه آدم که در عالم نبود
آدمی کم بود و دکتر کم نبود
من نگویم، شاعران فرموده‌اند
رخش و رستم هردو دکتر بوده‌اند

گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش
دکتری دارند ملا و خرش
شاعران از رودکی تا عنصری
بی‌گمان دارند هریک دکتری
شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت
آتشی در خیل دکتر می‌گرفت

عشق با دکتر نظامی قصه‌گو
عشق با دکتر سنایی رازجو
عارف شوریده دکتر مولوی
نام پایان‌نامه او مثنوی
حافظ و سعدی و خواجو دکترند
سروقدان لب جو دکترند
وحشی و اهلی و صائب دکترند
تاجر و دهقان و کاسب دکترند

عالمان را خود حدیثی دیگر است
حجت‌الاسلام دکتر بهتر است
بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست
بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست
عده‌ای مشغول دکترسازی‌اند
عده‌ای سرگرم دکتر‌بازی‌اند
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 22:25 ·
7
zahra
thumb_HM-20133935216806667731392982306.3273.jpg zahra
حیا

را که نفهمی، چادر سیاه هم تو را

محجبه...

نخواهد کرد.
Mostafa
Mostafa
داف و شیخ
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ