عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
تیغ بارد اگر آنجا که بود جلوه دوست
سر ندادن ز وفا بر لب خنجر عجب است
تن بی سر عجبی نیست رود گر در خاک
سر سرباز ره عشق به پیکرعجب است
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
****آبــــــــــــــــــانــــــــــــــــی ام****
مغرورم ...
اما اگر عاشق شوم دلم را فرش زیر پایش میکنم !
خودخواهم...
اما اگر عاشق شوم تمام خواسته هایم دراو خلاصه میشود!
پیچیده ام...
اما اگر عاشق شوم برایش تبدیل به یک جمع ساده میشوم!
لجبازم ....
اما اگر عاشق شوم آتش میزنم به هر آنچه با او سر لج دارد!
آری تمام اینها هستم !!!!
اما اگر عاشق شوم ....
همانی میشوم که تمام دنیا آرزوی داشتنش را دارند...
با افتخار یک آبانی ام... #آبان
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباسهاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مىلرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مىخواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایىهاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکىاش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بستههاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
*
*
با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
ıllı YAŁĐA ıllı یلدا خانم کاربر پر شور و شلوغ و دوست داشتنی تولدت مبارک امیدوارم همیشه شاد و سلامت در کنار مادر مهربونت زندگی خوبی داشته باشی و به همه آرزوهات برسی
بفهم.....
وقتی بهت گیر میدم ...ازت جواب میخوام...
حسودی و گیر دادنام کلافت کرده ....فک نکن زیادی بدبینم!!!
خوشحال باش!
چون عاشقتم .دارم واسه داشتنت میجنگم....
اما وای به حال اون روزی که...ساکت شم
اوج گیر دادنم بشه یه کلمه:
اوکی هر جور راحتي
برای این گُل قرمز
نماز مُرده بخوانید
مرا شمرده بخوانید
برای خاکسپاری
تمام باغچه ها را
به مادرم بسپارید
دو دانگه پیرهنم را
دو پاره از کفنم را
به این دو چشم بدوزید
سپس ملال تنم را
دو بال پر زدنم را
در این کفن بگذارید..
به همسر نگرانم
به نقل قول بگویید
چه دوست داشتنی بود
شما آهای شماها
شما که همسر خود را
همیشه دوست ندارید…
زیاد امید ندارم
که از تپیدن قلبم
گلی دوباره بروید
مگر بهار که سر شد
کنار سنگ مزارم
دلی دوباره بکارید
کدام قله کدام موج
منی که اینهمه کوهم
از این جهان به ستوهم
من از شکار نکردن
شما از اینکه شکارم
نبوده اید شکارید..
دو دانگه پیرهنم را
دو پاره از کفنم را
به این دو چشم بدوزید
سپس ملال تنم را
دو بال پر زدنم را
در این کفن بگذارید..
آقا من 3 4 تا تخم مرغ رو به زمین و آسمون چرخوندم به کمک همکارم ReyHaNE (دختر همسایه) اما فایده نداشت سرکاریه
1393/08/14 - 08:29محمد اصلا هرچی چرخوندیم نشد لامصب نزدیک بود بترکه بریزه تو صورت ریحان این وسط فقط 4 تا تخم مرغ آب پز زدیم ب بدن با همکارم
1393/08/14 - 12:53داخل جوراب ک هیچ داخل شلوار کردی هم چرخوندیم نشد خخخ
1393/08/14 - 12:57با همزن برقی دهن یارو آسفالت میشه تا تخم مرغ رو هم بزنه حالا با چرخوندن رو دیگه خودتون حساب کنین
1393/08/14 - 13:30یلدا حتما نیتت خیر نبوده وگرنه باید میشد
1393/08/14 - 15:51واقعا نیت خیلی مهمه خلوص نیت نداشتن
1393/08/16 - 15:40مصطفی بچه ها دقتشون کمه متاسفانه
1393/08/16 - 23:06آقا این بچه ها تا بیان دقت کنن دق ات میدن
1393/08/17 - 07:57