"رفتن" !
رفتن که بهانه نميخواهد ،
يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !
"ماندن" !
ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
دوستت دارمهايى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين ...
وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى ...
ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !
آرى ،
آمدن دليل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هيچکدام ......
سگ خودتونه ؟
1393/05/28 - 23:50سگ و تامی واسه عموی عمادووو هستش . منم با خواهرم اینا پنج شنبه رفتیم ییلاقشون .
1393/05/28 - 23:52اوهوم فکر کردم تو خونه نگه میدارین .
1393/05/28 - 23:53نه بابا خونه ما فقط جرمم نگه داشتن ماهیامه.
1393/05/28 - 23:55