یافتن پست: #درخت

Majid
438892_ffzEnTKi.jpg Majid
روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود ،

تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید:

چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. ''

آیا این تبر توست؟ هیزم شکن جواب داد:

'' نه "

فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر

توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر

آهنی برگشت و پرسید آیا این تبرتوست؟ جواب داد:

آره.

فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه

خونه شد یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب.

(هههههههه )هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا

گریه می کنی؟ اوه فرشته،

زنم افتاده توی آب فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید

: زنت اینه؟ '' آره ''

هیزم شکن فریاد زد فرشته عصبانی شد. ''

تو تقلب کردی، این نامردیه ،هیزم شکن جواب داد :

اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. میدوونی، اگه به جنیفر لوپز

'' نه''

میگفتم تو میرفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.

و باز هم اگه به کاترین زتاجونز

''نه''

میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم آره .

اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی اما فرشته،

من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم،

و به همین دلیل بود که این بار گفتم آرهخنده
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:01 ·
ıllı YAŁĐA ıllı
d.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
میخوام {-152-}
atefe
atefe
مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد

روح زندگی را برای خویش نگه می دارد . . .
دیدگاه · 1393/02/11 - 22:24 ·
6
zoolal
zoolal
اگر جایی که ایستاده اید را نمی پسندید عوضش کنید شما درخت نیستید..
دیدگاه · 1393/02/11 - 11:21 ·
5
zahra
zahra
بودنم تو را برگی بود در شلوغی شاخسار یک درخت
و نبودنم برگی است که چرخ زنان روی فراموشی پاییز تنت گم خواهد شد! بدرود
برای اخرین بار بر آواز گیجت بوسه میزنم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 08:48 ·
1
zahra
zahra
روزي پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم!
درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب هاي درخت
را چیده و به بازار ببري و بفروشی تا پول بدست آوري.
آن وقت پسر تمام سیب هاي درخت را چید و براي فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد،
به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه
کنم.
درخت گفت: شاخه هاي درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه اي بساز.
و آن پسر تمام شاخه هاي درخت را قطع کرد. آنوقت درخت شاد و خوشحال بود. پسر بعد از چند سال، بدبخت تر از همیشه برگشت و گفت: می
دانی؟ من از همسر و خانه ام خسته شده ام و می خواهم از آنها دور شوم، اما وسیله اي براي مسافرت ندارم.
درخت گفت: مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روي آب بینداز و برو. پسر درخت را از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت. اما درخت هنوز
خوشحال بود.
عیب جامعه این است که همه می خواهند فرد مهمی باشد ولی هیچکس نمی خواهد انسان مفیدي باشد.
درختان میوه خود را نمی خورند. زیگ زیگلار: محبت، یعنی دوست داشتن مردم، بیش از استحقاق آنها.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 14:38 ·
5
hamnafas
hamnafas
درخت دلتنگ تبر شد

وقتی پرنده ها سیم های برق را

به شاخه هایش ترجیح دادند
دیدگاه · 1393/02/9 - 00:28 ·
6
zoolal
zoolal
تنهایی را بلندترین شاخه درخت خوب می‌فهمد، انگارهرچه بزرگتر می‌شویم

تنهاتر می‌شویم براستی "خدا از بزرگی تنهاست یا از تنهایی بزرگ......."
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/7 - 16:44 ·
3
mostafa AZ
mostafa AZ
ازدرختان جنگل پرسیدند :چرا شما با این عظمت از تکه آهنی به نام تبر می رنجید؟

رنج ما از تبر نیست ،بلکه از دسته آن است که از خود ماست
دیدگاه · 1393/02/6 - 22:23 ·
11
mostafa AZ
mostafa AZ
اگر دیدی دختری بر درختی تکیه کرده

برو کمکش چون کیلیپسش تو شاخه ها گیر کرده !
دیدگاه · 1393/02/6 - 22:12 ·
9
Mohammad
VwEoh2dFpK.jpg Mohammad
{-29-}
bamdad
bamdad
چه تلخ محاکمه میشوند پاییز و زمستان، که برای جان دادن به درخت جان می دهند،
و چه ناعادلانه کمی آنطرف تر همه چیز به اسم بهار تمام میشود
دیدگاه · 1393/01/31 - 21:26 ·
3
bamdad
bamdad
اسان است برای من

که خیابان ها را تا کنم

و در چمدانی بگذارم

که صدای باران را به جز تو کسی نشنود

اسان است

به درخت انار بگویم

انارش را خود به خانه ی من اورد

اسان است

افتاب را

سه شبانه روز بی اب و دانه رها کنم

و روز ضعیف شده را ببینم

اسان است

که چهچه ی گنجشک را ببافم

و پیراهن خوابت کنم

اسان است برای من

که به نرمی اب ها سخن بگویم و دل صخره را بشکافم

اسان است نا ممکن ها را ممکن شوم

و زمین در گوشم بگوید : بس کن رفیق

اما

اسان نیست معنی مرگ را بدانم

وقتی تو به زندگی اری گفته ای !!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/31 - 21:17 ·
2
✔♥Дℓɨ♥✔
Sohrab-Sepehri-5.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
دارم بهتر از .{-41-}

سهراب سپهری
zoolal
zoolal
وچه گفتی سهراب؟قایقی خواهم ساخت...
باکدوم عمردراز؟
نوح اگرکشتی ساخت عمرخودراگذراند،با تبر روز و شبش،بردرختان افتاد
سالیان طول کشید،عاقبت اماساخت،
پس بگوای سهراب...شعرنوخواهم ساخت بیخیال قایق...
باکه میگفتی...
تاشقایق هست زندگی باید کرد؟
این سخن یعنی چه؟
باشقایق باشی...زندگی خواهی کرد
ورنه این شعروسخن
یک خیال پوچ است پس اگرمیگفتی...
تاشقایق هست حسرتی باید خورد،جمله زیباترمیشد
توببخشم سهراب...
که اگردرشعرت،نکته ای آوردم،انتقادی کردم
بخدا دلگیرم،ازتمام دنیا،ازخیال ورویا بخدا دلگیرم،
بخدامن سیرم،من جوانی پیرم
زندگی رویانیست
زندگی پردرداست
زندگی نامرداست،زندگی نامرداست...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/29 - 16:18 ·
5
صوفياجون
thumb_HM-2013669505051565071394900912.6625 (1).jpg صوفياجون
کانگاروی درختی بسیار نادر در منطقه Qwikila استرالیا {-41-}{-23-}
bamdad
bamdad
تو رفتي و هنوز

غم تو مانده به جا

غم آن خاطره ي شيرينت

كه در انبوه درختان سرو

من و تو پرسه زنان

پي هم مي گشتيم

دور از انديشه ي فردايي غريب

كه نمي دانستيم ،چقدر فرداها

زودتر ازپيريمان

گرد غم برسرمان مي ريزند

آهِ آن خاطره ات

كه شبي باراني

من و تو اشك به چشم خنديديم

سينه مي آزارد

به خودم مي گويم:

كاش مي شد آن شب

كاش مي شد آن روز

دل تو مهر نداشت

ديده ام باز نبود

كه تو را از پي تاريكي شب بشناسد

و تو رفتي و هنوز

غصه ها و دردها ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/26 - 21:06 ·
6
bamdad
bamdad
دلم برای پاییزی تنگ است که به بودنت گرم بود.

به تو که وجودت پاییزم را بهاری کرد و رفتنت بهارم رو پاییزی!!!

بهار که می رسد،

طبیعت که جان می گیرد،

درختان که بیدار می شوند

سبزه ها که لبخند زنان سر از خاک بر می‌ آورند

عطر بنفشه که فضا راآکنده می کند،

حوض حیاط مادربزرگ که پر از ماهی های قرمز و بازیگوش

می شود

باز دل هوایت را می کند

فرقی نمی کند انگاراولین روز پاییز باشد

یا

اولین روز بهار

دل بهانه ی تو را می گیرداما افسوس ....

افسوس که جوابی جز سکوت دریافت نمی کند!

:(
دیدگاه · 1393/01/26 - 21:03 ·
7
Noosha
اغوش Noosha
دلتنگ آغوشت می شوم...

وقتی که هوای حوصله ام ابریست!!!

دلم یک عصر دلگیر میخواهد

و یک پیاده رو بی انتها...

تا تمام دردهایم را در تن سردش جا گذارم.

آنقدر گلایه کنم...

که آسمان بشکند سد غرورش را...

و رد پایم را از دل سنگفرش های زخمی پاک کند...

تا شاید دل بی قرارم اندکی آرام گیرد...

شاید که لبخند درختان به وقت گریه ی ابر

اجابتی باشد...

و خدا آغوش بگشاید به روی تنهایی هایم....
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/25 - 01:46 ·
6
bamdad
bamdad
چه قدر ساده وشاد بر تنه درخت
نوشتیم ""دوستت دارم""
درخت پیر وکهنسال گشت
زخم بر تن را سال ها فریاد زد
در حالی که "دیگری ، دیگر ، دیگری را دوست نداشت
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/24 - 22:39 ·
9
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
میخوام اون سیب قرمز بالای درخت باشم در دورترین نقطه …دقت کن ، رسیدن به من آسون نیست ؛ اگه همتشو نداری ، آسیبی به درخت نزن !

به همون سیبای کرم خورده ی زمین قانع باش !
... ادامه
zoolal
zoolal
بر سنگ قبر من بنوسید خسته بود . اهل زمین نبود
. دلش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید
این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید
کل عمر پشت دری که باز نمی شد مانده بود..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/21 - 20:56 ·
4
bamdad
bamdad
آرام هستم ....


درست مثل درختی که در فصل پاییز,
همه ی برگ هایش را باد برده است ...
دیدگاه · 1393/01/21 - 17:51 ·
5
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ